(Minghui.org) میخواهم درمورد برخی از تجربیات اخیر تزکیهام به شما بگویم.
زمانی که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) کمپین موسوم به «حذف کامل» را اجرا کرد، یکی از کارکنان محله بارها با من تماس گرفت تا مرا مورد آزار و اذیت قرار دهد. وقتی با هم ملاقات کردیم، برایش توضیح دادم که فالون دافا (که به نام فالون گونگ نیز معروف است) به مردم میآموزد مهربان باشند، آن قانون را نقض نمیکند و یک فرقه نیست. به او گفتم که نباید بهجای آنکه از قانون خدمات کشوری چین پیروی کند، کارهای غیرقانونی انجام دهد. او درمورد فالون دافا چیزی افتراآمیز گفت. فکر کردم که او حرف آخر را نمیزند و همهچیز به استاد بستگی دارد. او با دیدن اینکه همکاری نمیکنم، مصر شد که با پلیس محلی تماس بگیرد. مأمور پلیس پشت تلفن فریاد زد: «آیا او بیمار روانی است؟»
او مردی جوان بود و همان لحن و برخوردی را داشت که در تماس تلفنی داشت. او از من پرسید که آیا هنوز فالون گونگ را تمرین میکنم؟ گفتم که مجبور نیستم جوابش را بدهم؛ فالون گونگ غیرقانونی نبود. آزادی عقیده توسط قانون اساسی حمایت میشد؛ اداره کل مطبوعات و انتشارات سند منع انتشار کتابهای فالون گونگ را لغو کرد؛ و کارمندان دولت مسئولیت رسیدگی به پروندهها را برعهده دارند.
به او گفتم: «تو خیلی جوانی. عمری طولانی در پیش داری. نباید اینطور رفتار کنی.» او صدایش را پایین آورد، لحنش خیلی ملایمتر شد و دیگر به من نگاه نمیکرد.
قبل از اینکه به ایستگاه پلیس برویم، به خودم یادآوری کردم: نگران خودم یا اتفاقی که برایم رخ میدهد نیستم، درعوض نگرانم که اگر مرا مورد آزار و اذیت قرار دهند، چه بلایی سرشان میآید. با این طرز فکر درست؛ قدرت مهربانی و توجه خالصانه من به او؛ افکار خوب وی ظاهر شد. بنابراین وقتی میرفتم، او مرا تعقیب نکرد. این موضوع تمام شد.
بعداً شنیدم که او برکاتی دریافت کرده است. میدانستم این اتفاق افتاد، زیرا او دست به انتخابی درست زد و آیندهای بهتر را انتخاب کرد. واقعاً برایش خوشحال شدم و خیالم راحت شد.
محنت حلوفصل شد
یک روز گروهی از افراد کمیته امور سیاسی و حقوقی ح.ک.چ، پلیس محلی و دفتر محله به خانهام آمدند. چون اقلامی مربوط به دافا را دیدند، مادرم را بردند و بهطور غیرقانونی خانهام را تفتیش کردند. اما تحت حمایت نیکخواهانه استاد، مادرم همان شب به خانه بازگشت.
با نگاهی به این واقعه میدانم که وقتی کارکنان ح.ک.چ بهزور وارد خانهام شدند، افکار درستم راسخ بود و هیچگونه افکار خودخواهانه نداشتم. با سرزنش کردن مادرم بهخاطر عدم احتیاط هنگام باز کردن در، مسئولیت را به گردن او نینداختم. نمیتوانستم به نیروهای کهن شکافی بدهم تا از آن سودجویی کنند. بدون توجه به اینکه چه میگفتند، اعتقاد راسخ داشتم که آنها حرف آخر را نمیزنند و همهچیز را استاد تعیین میکند. فکر میکنم که چون از منظر فا و براساس نوعدوست بودن فکر کردم، استاد آن محنت را برایمان حلوفصل کردند.
مادرم بارها حقیقت را برای پلیس روشن کرد و به آنها هشدار داد که کار غیرقانونی انجام ندهند. در تمام مراحل، او مراقب بود که دعوا نکند و مدام به پلیس یادآوری میکرد که کارهای خوب انجام دهد و باملاحظه باشد. وقتی یکی از آنها بد رفتار کرد، به او هشدار داد که کار پلیدی انجام ندهد. وقتی بعد از آزادیاش، با هم صحبت کردیم، توضیح داد که متوجه نفرتش از آن مأمور شد و آن را متلاشی کرد.
ما تمرینکنندگان از کسانی که ما را مورد آزار و شکنجه قرار میدهند متنفر نیستیم، اما فالون دافا نیکخواه و باشکوه است. او به دافا و تمرینکنندگان بد کرد، بنابراین باید با تجربه کردن مقداری مجازات، از عمل نادرستش آگاه شود. تمرینکنندگان بهدنبال انتقام نیستند، اما اگر کسانی که تمرینکنندگان را مورد آزار و اذیت قرار میدهند مجازات شوند، ممکن است نگرش خود را نسبت به دافا و تمرینکنندگان تغییر دهند، از ارتکاب جرم علیه دافا دست بردارند و فرصتی برای نجات پیدا کنند. آیا این نیکخواهانه نیست؟
اینها برخی از بینشهایم است. اگر چیزی مطابق با فا نیست، لطفاً به آن اشاره کنید.
مقالاتی که در آنها تزکیهکنندگان درک خود را به اشتراک میگذارند، معمولاً براساس وضعیت تزکیهشان، ادراک یک فرد را در زمانی مشخص منعکس میکنند، و با هدف امکان ارتقای متقابل ارائه میشوند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.