(Minghui.org) من در سال ۱۹۹۶، تمرین فالون دافا را آغاز کردم و اکنون بیش از ۷۰ سال دارم.

استاد به مریدان گفتند که سه کار را به‌خوبی انجام دهند، که یکی از آن‌ها روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی‌شعور است. من معمولاً خوب و روان صحبت می‌کنم، اما وقتی صحبت به روشنگری حقیقت می‌رسید، نمی‌دانستم چگونه شروع کنم. این موضوع برایم یک نگرانی بزرگی بود.

با چند تمرین‌کننده که به‌طور منظم روشنگری حقیقت می‌کردند صحبت کردم و به آن‌ها گفتم که می‌خواهم با آن‌ها هم‌تیمی شوم تا از آن‌ها یاد بگیرم. اما بیشترشان از قبل هم‌تیمی داشتند. درنهایت به توزیع بروشورها و جزوه‌های روشنگری حقیقت و نصب برچسب‌ها پرداختم. چند سال تلاش کردم که به‌تنهایی در زمینه روشنگری حقیقت فعالیت کنم، اما نتایج رضایت‌بخش نبود.

روزی دوباره با دو تمرین‌کننده صحبت کردم و گفتم که می‌خواهم با آن‌ها هم‌تیمی شوم. آن‌ها قبول نکردند و گفتند: «اگر در پروژه نصب تلویزیون ماهواره‌ای سلسله تانگ جدید (ان‌تی‌دی) خوب عمل کنی، موجودات بیشتری را نجات خواهی داد!» اما من نه بلد بودم تلویزیون ماهواره‌ای نصب کنم و نه کسی را می‌شناختم که آن را به من آموزش دهد.

در سال ۲۰۰۷، با وجود فشار آزار و شکنجه، با خانواده‌ام درباره نصب ان‌تی‌دی در خانه‌مان صحبت کردم. پس از چند بار گفتگو، خانواده‌ام بالاخره موافقت کردند. یک تمرین‌کننده را دعوت کردم تا ان‌تی‌دی را در آپارتمانم نصب کند و خودم نیز در این کار کمک کردم. بعد از اینکه دیش ماهواره و گیرنده نصب و تنظیم شد، به آن تمرین‌کننده گفتم که می‌خواهم این کار را یاد بگیرم تا موجودات ذی‌شعور را نجات دهم. او پذیرفت و من ظرف مدت کوتاهی این مهارت را یاد گرفتم.

در ابتدا، برای شروع کار، نصب‌ها را به‌صورت رایگان انجام می‌دادیم. اما مردم برای پذیرش این پیشنهاد مردد بودند، زیرا می‌ترسیدند حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) برای‌شان دردسر ایجاد کند. هم‌تمرین‌کنندگان ابتدا آن را به دوستان و بستگان خود پیشنهاد می‌کردند. برخی قبول می‌کردند و ما با تلاش فراوان، گیرنده‌های ماهواره‌ای را برایشان نصب و تنظیم می‌کردیم. اما مردم خیلی می‌ترسیدند و جرئت نمی‌کردند شبکه ان‌تی‌دی را تماشا کنند. آن‌ها به تماشای برنامه‌های تلویزیونی ح.ک.چ ادامه می‌دادند. برخی نیز، از ترس اینکه مقامات ممکن است متوجه تلویزیون ماهواره‌ای آن‌ها شوند، دیش و گیرنده را مخفیانه جمع می‌کردند.

این پروژۀ بسیار خوب با مانع روبه‌رو شد. پس از اینکه آرام شدم و به درون‌ نگاه کردم، دریافتم که وظیفه اصلی‌ام این است که حقیقت را به مردم بگویم و سلطه‌ای را که ح.ک.چ بر مردم داشت از بین ببرم. از آن پس، از خیابانی به خیابان دیگر می‌رفتم و حقیقت فالون دافا و آزار و شکنجه را برای مردم شرح می‌دادم و توضیح می‌دادم که برنامه‌های ان‌تی‌دی چقدر معتبر و واقعی هستند و چگونه برنامه‌های ح.ک.چ اطلاعات جعلی و فریبنده پخش می‌کنند تا مردم را شستشوی مغزی دهند. بااین‌حال بیشتر مردم همچنان مرا رد می‌کردند.

بسیار نگران بودم و فکر کردم که آیا قرار است در این تلاش برای کمک به نجات مردم شکست بخورم؟ اما به یاد آوردم که استاد بیان کردند:

«يک تزكيه‌كننده هيچ الگويی ندارد. مسيری كه هر شخص بر می‌گزيند متفاوت است…» («مسیر»، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)
«... شما تلاش خود را به انجام می‌رسانید و استادتان بقیۀ مسائل را اداره می‌کند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

با دو پا در وضعیت ‌لوتوس کامل نشستم و به درون‌ نگاه کردم. بسیاری از وابستگی‌هایم را پیدا کردم. این پروژه مقدسِ نجات موجودات را نمی‌توان با عقاید و تصورات بشری انجام داد؛ حتی ناشکیبایی نیز یک تصور بشری است. نگرانی من درباره انجام کارها بیشتر از نیک‌خواهی‌ام برای نجات موجودات ذی‌شعور بود و انجام کارها را برابر با تزکیه می‌دانستم. وقتی می‌دیدم گیرنده‌هایی که با بالا رفتن از پشت‌بامی شیب‌دار نصب کرده بودم، تخریب شده‌اند، احساس رنجش می‌کردم و ذهنم آرام نبود. وقتی این موضوع را تشخیص دادم و مصمم شدم که وابستگی‌هایم را رها کنم، وضعیت تغییر کرد.

تمرین‌کننده‌ای دیگر از من خواست که ان‌تی‌دی را برای عمویش در روستا نصب کنم، اما مدام هشدار می‌داد: «زن‌عمویم به‌شدت بیمار است و بیمارستان او را به خانه فرستاده است. خانواده حتی لباس کفن و محل دفن او را هم آماده کرده‌اند و شاید اصلاً امیدی به بهبود او نباشد. عمویم یک کهنه‌سرباز و عضو قدیمی حزب است. او خلق‌وخوی بسیار بدی دارد و این روزها هم بداخلاق‌تر شده است. لطفاً حقیقت فالون دافا را برایش توضیح نده، نکند دلخور شود. اجازه بده اول ان‌تی‌دی را تماشا کند، خودش کم‌کم تغییر خواهد کرد!»

وقتی به خانه عمویش رسیدم، حیاط کاملاً بهم‌ریخته بود. اتاق بیرونی پر از قابلمه، کاسه و هیزم بود. در اتاق‌خواب، به‌جز زن‌عمو که بیمار و بستری بود، چیز دیگری نبود، مگر یک عکس از مائو (رهبر پیشین ح.ک.چ) روی دیوار. مردِ خانه چهره‌ای سرد و غیرصمیمی داشت. با خودم فکر کردم: «آیا باید حقیقت را برایشان روشن کنم؟ آن تمرین‌کننده هشدار داد که این کار را نکنم، اما اگر این فرصت را از دست بدهم، شاید هرگز فرصت دیگری نداشته باشم، چون زن‌عمویش زمان زیادی ندارد.»

از استاد خواستم به من قدرت ببخشند و به من خرد بدهند تا بتوانم این دو نفر را نجات دهم، و اندکی بعد ایده‌ای به ذهنم رسید. هنگام بررسی مسیر عبور کابل، با صدایی که عمداً آن‌قدر بلند بود که آن‌ها بشنوند، با خودم زمزمه کردم: «تعجبی ندارد که وضع این خانواده این‌طور است؛ همه‌اش به‌خاطر این است!»

مرد که فکر کرده بود من کارشناس فِنگ‌شویی هستم، با عجله به‌سمتم آمد و با نگرانی پرسید: «چی؟ چی؟»

به عکس مائو زدونگ اشاره کردم و گفتم: «وقتی افراد می‌میرند، تبدیل به روح می‌شوند و قلمرو‌های یین و یانگ آن‌ها را از هم جدا می‌کنند. طبق سنت، در سال نو، ارواح نیاکان را دعوت می‌کنیم و نذر و قربانی می‌کنیم تا سپاس و احترام‌مان را نشان دهیم، اما جرئت نمی‌کنیم زیاد نگه‌شان داریم؛ بعد از دو سه روز بدرقه‌شان می‌کنیم. حتی ترقه و آتش‌بازی هم به‌راه می‌اندازیم تا بدرقه شوند، وگرنه می‌ترسیم اعضای خانواده بیمار شوند. چگونه می‌توانید چنین چیزی را تمام سال در خانه نگه دارید، آن هم وقتی همسرتان تا این حد بیمار است؟»

مرد با تردید گفت که خیلی‌ها باور دارند مائو نوعی خدا شده و می‌تواند مردم را از ارواح شیطانی محافظت کند.

توضیح دادم: «خدایان و بوداها نیک‌خواه هستند. افراد کار بد نمی‌کنند، چون از آزردن آسمان و زمین می‌ترسند، اما او [مائو] به مردم گفت با آسمان و زمین مبارزه کنند. مردم از بر زبان آوردن سخنان بد درباره خدایان و بوداها می‌ترسند، اما او از مردم خواست معابد را ویران کنند و مجسمه‌های بودا را بشکنند. مردم جرئت نمی‌کنند به استادان و نیاکان خود بی‌احترامی کنند، اما او مردم را مجبور کرد کنفوسیوس را نکوهش و گورهای اجدادی را نابود کنند. مردم از بی‌فرزندی می‌ترسند، اما او سیاست تک‌فرزندی را اجرا کرد. کسانی که همراه او جنگیدند، عاقبت خوبی نداشتند. نیکی پاداش دارد و پلیدی مجازات می‌شود. این قانون آسمان است، و مائو باید برای اعمال شیطانی‌اش تاوان دهد. بنابراین هر کسی او را بپرستد، به خانواده خود آسیب می‌رساند و خانواده‌اش گرفتار مشکلات بی‌پایان خواهد شد!»

هنوز حرفم تمام نشده بود که مرد با صدای بلند پسرش را صدا زد. جوان وارد شد و پرسید: «چه می‌خواهی بابا؟» مرد به عکس مائو اشاره کرد و گفت: «این را پاره کن و پایین بیاور.» من هم اضافه کردم: «آن را در اجاق بسوزان.»

هم‌تمرین‌کننده همراهم شروع به روشنگری حقیقت کرد و خانواده‌شان را تشویق کرد که از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند. همگی موافقت کردند که کناره‌گیری کنند. به آن‌ها گفتیم که اگر دو عبارت «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را خالصانه تکرار کنند، قطعاً سلامت، آرامش و سعادت نصیب‌شان خواهد شد.

نصب گیرنده بسیار روان پیش رفت و تلویزیون در مدت کوتاهی آماده شد. به آن‌ها تأکید کردم که برنامه‌های ان‌تی‌دی واقعی و قابل‌اعتماد هستند و هیچ دروغ یا فریبی در کار نیست و تماشای طولانی‌مدت آن‌ها عوامل منفی در محیط‌ اطراف‌شان را تغییر می‌دهد و یک میدان انرژی پاک ایجاد می‌کند که برای سلامتی‌شان بسیار مفید خواهد بود.

مدت کوتاهی بعد، آن تمرین‌کننده به من گفت که حال زن‌عمویش از روزی که شروع به تماشای ان‌تی‌دی کرده و آن دو عبارت را تکرار می‌کند، هر روز بهتر شده و در آن زمان حتی می‌توانست از تخت بلند شود و غذا بپزد. او گفت: «خانواده‌اش بسیار خوشحال هستند.»

روزی دو تمرین‌کننده را که مشغول یادگیری مهارت‌های نصب بودند، بردم تا ان‌تی‌دی را برای یک شرکت خصوصی نصب کنیم. یکی از کارکنان ما را به پلیس گزارش داد و پلیس آمد و ما را به پاسگاه برد.

پلیس خانه مرا بازرسی کرد و چندین نامه پیدا کرد که به مأموران پلیس نوشته و آن‌ها را به انجام کارهای نیک تشویق کرده بودم. مأمور مسئول پرونده با نامه‌ها در دست، به سراغم آمد و پرسید: «این نامه‌ها را تو نوشته‌ای؟ خیلی بااستعدادی.» پاسخ دادم که استاد به ما گفته‌اند این کار را انجام دهیم «تا شما حقیقت را درک کنید و هنگام فرارسیدن بلا نجات پیدا کنید.»

او با سر تأیید کرد و بدون اینکه چیزی بگوید رفت. چند ساعت بعد ما را آزاد کرد. می‌دانستم که استاد ما را نجات دادند.

ازآنجاکه کار نصب انجام می‌دهم، با مردم ارتباط مستقیم بیشتر و بیشتری دارم. پیش از هر ارتباط اولیه، از استاد درخواست می‌کنم که برکت بدهند تا نصب موفقیت‌آمیز باشد و آن افراد نجات پیدا کنند. پس از انجام نصب و روشنگری حقیقت برای آن‌ها، به مردم بروشورهای اطلاع‌رسانی دافا یا کارت‌های حافظه ویدئویی می‌دهم تا بتوانند بیشتر درباره وضعیت بیاموزند و زیبایی فالون دافا را شخصاً تجربه کنند. پس از شنیدن صحبت‌هایم و تماشای ویدئوها، افراد بیشتری مشتاق شده‌اند که حقیقت را بدانند و افراد بیشتری ان‌تی‌دی را نصب کرده‌اند.

اگر مردم مشکلی در دریافت سیگنال تلویزیون داشته باشند، باید به خانه‌شان بروم تا عیب‌یابی و سیستم را تعمیر و نگهداری کنم. میزان کار در مناطق روستایی حتی بیشتر است، زیرا خانه‌ها از یکدیگر دورند. در ایام تعطیلات و جشن‌ها، زمانی‌ که مردم با خانواده‌هایشان دور هم جمع می‌شوند، ان‌تی‌دی را روشن می‌کنند و اگر سیگنال قطع شود، با من تماس می‌گیرند. هر ساعتی که باشد یا در هر هوایی که باشد، حتی اگر درحال غذا خوردن باشم، کاسه‌ام را زمین می‌گذارم و راه می‌افتم تا سیستم‌شان را تعمیر کنم.

با وجود تمام مشکلاتی که با آن‌ها روبه‌رو شده‌ام، حدود بیست سال در این مسیر استقامت کرده‌ام. می‌دانم که این مسیر تزکیه من برای کمک به استاد در اصلاح فا و نجات موجودات ذی‌شعور است. قطعاً این مسیر را به‌خوبی طی خواهم کرد و همراه با استاد نیک‌خواه و بزرگوارمان، به خانه بازخواهم گشت!

استاد، متشکرم!

(گزیده‌ای از مقالات ارسالی برای بیست‌ودومین کنفرانس فای چین در وب‌سایت مینگهویی)