(Minghui.org) درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

تمرین فالون دافا را در سال ۲۰۰۷ شروع کردم. قبل از اینکه به پروژه رسانه‌ای بپیوندم، تولیدکننده مستقل کتاب‌های مصور بودم. در سال ۲۰۲۳، محیطم ناگهان تغییر کرد و درنتیجه به رسانه پیوستم. برخلاف سایر تمرین‌کنندگان که به‌منظور محقق کردن مأموریت این رسانه، مایل به شرکت در این پروژه بودند، من برای امرارمعاش به آن پیوستم. این تنها انتخابی بود که در آن زمان داشتم.

وقتی وضعیت تزکیه‌ام دچار رکود شد، انگار استاد با یک «ترکه بیدارشو» به من هشدار دادند و مرا به‌سمت این رسانه هدایت کردند. اگرچه برای هیچ شغل خاصی واجدشرایط نبودم، اما برخی از محصولات نیاز به طراحی داشتند. با خودم فکر کردم: «اگر شامل طراحی باشد، باید بتوانم از عهده‌اش برآیم.» این اولین قدم بود.

با اینکه قبلاً هیچ علاقه‌ای به ویدئو نداشتم، شروع به کار روی تولید ویدئو کردم. ورود به این دنیای جدید و یادگیری مهارت‌های جدید، فرصت‌های تزکیه زیادی را در اختیارم قرار داد.

مسیری برای تزکیه

به‌محض اینکه به این رسانه پیوستم، تصمیم گرفتم وابستگی‌های بشری‌ام را رها کنم و مصمم به تزکیه شدم. اما نمی‌دانستم چگونه با تجهیزات کار کنم. هر روز پر از چالش و ناامیدی بود. انگار فردی بدوی بودم که تمدن مدرن بر من غلبه کرده بود. هر روز احساس شکست می‌کردم؛ افسرده می‌شدم و احساس بی‌اهمیت بودن می‌کردم. هر روز گریه می‌کردم. می‌دانستم اگر از فا، برای اصلاح خودم استفاده نکنم، نمی‌توانم ادامه دهم. برای من، راه برگشتی وجود نداشت و برای ادامه زندگی مجبور بودم به کار در رسانه ادامه دهم. هر روز مانند نبردی شدید بین خیر و شر بود.

قبل از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کنم، نقاش مشهوری بودم. اما، سال اول پس از پیوستن به این رسانه، به نظر می‌رسید همه‌چیز در درونم درحال فروپاشی است. به نظر می‌رسید پانزده سال تجربه تزکیه‌ام کاملاً از هم پاشیده شده است. تحمل این چالش‌ها مرا از نظر جسمی و روانی خسته می‌کرد. وقتی به خانه می‌رسیدم، در رختخواب می‌افتادم. وقتی فا را می‌خواندم، کلمات وارد ذهنم نمی‌شدند. هنگام خواندن، بینایی‌ام تار و بدن و ذهنم سنگین می‌شد. احساس خستگی مفرط می‌کردم و مدام خوابم می‌برد.

تنها کاری که می‌توانستم انجام دهم، نگاه به درون بود. با عقاید و تصورات، روحیه پایین، انزوا، تنهایی، شرم، تحقیر، حسادت، رقابت، تکبر، غرور، ذهنیت خودنمایی و شهرت‌طلبی و همچنین رنجشم مواجه شدم؛ مدام تاریکی درونم را از بین می‌بردم و خودم را با فا اصلاح می‌کردم. خوشبختانه، قبل از اینکه به رسانه‌ بپیوندم، بنیان محکمی از مطالعه فا داشتم. با تکیه بر این یادآوری‌ها، به‌طور مداوم شین‌شینگ خود را بهبود بخشیدم و موفق شدم.

روزی یکی از همکاران ارشد در بخشم جلو مرا گرفت و پرسید: «شما به‌عنوان فردی با تجربه وارد این کار شدید. تقریباً یک سال است که اینجا هستید. چه چیزی تولید کرده‌اید؟ حداقل باید یک نقاشی داشته باشید، درست است؟» مبهوت شدم و فکر کردم: «اوه، پس افراد باتجربه باید نتایجی داشته باشند؟» نمی‌دانستم چگونه پاسخ دهم. وقتی فهمیدم این همکار ارشد باید چقدر ناامید بوده باشد که چنان چیزهایی را به من بگوید، احساس بدی پیدا کردم و همچنین چالش‌های شرکت را درک کردم. نمی‌توانستم سرم را بالا بگیرم. اما، قلبم مانند برکه‌ای آرام بود. اگر هدف اثبات خودم بود، اصلاً به رسانه‌ نمی‌پیوستم.

با خودم فکر کردم: «اگر مأموریت من این است که اینجا باشم، پس مأموریت من باید ریشه در بنیان کیهان داشته باشد. اما اگر توانایی انجام این مأموریت را نداشته باشم، یا مأموریت من نباشد، هر چقدر هم که تلاش کنم، نمی‌توانم آن را به پایان برسانم. اینکه آیا می‌توان آن را به پایان رساند یا نه، به من بستگی ندارد. من این اعتماد را دارم که همه چیزم را در این رسانه‌ سرمایه‌گذاری کنم. این تنها چیزی است که می‌توانم بگویم.» سخنان او باعث شد از منیت رها شوم و هیچ‌گونه وابستگی بشری را در خودم پرورش ندهم. از آن به‌عنوان فرصتی برای انگیزه‌دادن به خودم استفاده کردم.

از رنجشی که به‌خاطر ناتوانی در ادامه دادن به کار نقاشی در من ایجاد شده بود، رها شدم؛ نقاشی‌ای که بخش جدایی‌ناپذیر زندگی‌ام بود. پس از رها کردن بسیاری از وابستگی‌ها، شروع به انجام مأموریتم در این رسانه‌ کردم و احساس کردم که زندگی جدیدی به من داده شده است. دوره سختی بود. اما چون سخت بود، بعداً متوجه شدم که این فرصت تزکیه بسیار گرانبهایی بود که استاد برایم نظم و ترتیب دادند.

دیگر احساس ناامیدی نمی‌کنم

تا سال گذشته می‌توانستم خودم را با استانداردهای فا مطابقت دهم. اما، سال سوم پس از پیوستن به رسانه‌، اوضاع تغییر کرد. فشار کاری به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافت و ذهنم پر از مسائل مربوط به کار شد. می‌دانستم که این توسط استاد برایم نظم و ترتیب داده شده است تا شین‌شینگم را بیشتر بهبود بخشم. اما، چون هنگام مطالعه فا در وضعیت خوبی نبودم، نمی‌توانستم مسائل را به‌خوبی مدیریت کنم.

در مطالعه فا مشکل داشتم چون احساس می‌کردم یک مه جلو دیدم را گرفته است. هر روز صبح در شرکت، موقع مطالعه فا تقریباً چرت می‌زدم. مدام چرت می‌زدم و افکارم سرگردان بودند، بنابراین نمی‌توانستم فا را جذب کنم و نمی‌توانستم آنچه را که می‌خواندم به خاطر بیاورم. احساس ناامیدی می‌کردم.

یک روز، چشمانم آنقدر درد می‌کرد که نمی‌توانستم به کارم ادامه دهم. چاره‌ای جز جمع کردن کیفم و رفتن به خانه نداشتم. می‌خواستم فا را در مترو بخوانم، اما بعد از خواندن دو جمله، احساس خواب‌آلودگی کردم. هر بار که کتاب اصلی فالون دافا، جوآن فالون، را باز می‌کردم، احساس خواب‌آلودگی مانند جزر و مد مرا در بر می‌گرفت. دلسرد شده و انگار در تزکیه خیلی عقب افتاده بودم؛ در حاشیه فا گیر کرده بودم.

یادم آمد که در یکی از سخنرانی‌های استاد درباره سرما خوانده بودم. فکری به ذهنم رسید: «اگر مرا خواب‌آلود کنی، هر چیزی را که مرا خواب‌آلود کند به تو برمی‌گردانم!» بعد از یک یا دو ثانیه، ناگهان صدای جرقه‌ای را احساس کردم و خواب‌آلودگی در میدان بُعدی‌ام کاملاً ناپدید شد. شوکه شدم! وقتی آن روز فا را مطالعه کردم، هر جمله وارد قلبم شد، چیزی که مدت‌ها اتفاق نیفتاده بود.

می‌خواهم به هم‌تمرین‌کنندگان بگویم: تا زمانی که نیت ما برای خواندن فا قوی باشد، استاد به ما فرصت دیگری می‌دهند. بنابراین تصمیم گرفتم درباره تجربه‌ام به شما بگویم.

اصلاح خودم

بخش من مسئول تولید ویدئو است و همچنین همراه با بخش بازاریابی، مسئول معیشت شرکت است. مشتریان ما مردم عادی هستند، بنابراین شین‌شینگ ما اغلب به چالش کشیده می‌شود. تعداد ویدئوهایی که هر کدام مسئول آن هستیم زیاد و حجم کار سنگین است. بنابراین مهم است که در وضعیت تزکیه خوبی باشیم. برخی از همکاران ارشد به من گفتند که «تنظیم شدت» مهم است. کار کردن با تمام ظرفیت برای مدتی طولانی دشوار است، بنابراین مهم است که از دیدگاه بلندمدت کار کنیم. در ابتدا کلمه «تنظیم» را کاملاً درک نمی‌کردم، اما بعد از دو سه سال کار کردن در آنجا، هر لحظه عمیقاً احساس می‌کنم که اگر شدت را تنظیم نکنم، بدن و ذهنم قادر به تحمل آن نخواهند بود.

من در تولید انیمیشن استاپ‌موشن کمک می‌کنم. این کاری پرزحمت است که نیاز به کار سخت دارد و ما به‌سختی می‌توانیم از پس آن برآییم. من فقط با مرخصی نگرفتن در تعطیلات می‌توانم به آن برسم و همچنین تا پاسی از شب کار می‌کنم. امسال، اغلب احساس می‌کردم که هم بدن و هم ذهنم به نهایت تحمل خود رسیده‌اند. یک پروژه که در نیمه اول امسال شروع شد، چهار ماه طول کشید. حتی یک روز هم مرخصی نداشتم و اغلب تا دیروقت در شب یا تا ساعات اولیه صبح کار می‌کردم.

تمام سیستم عصبی‌ام به‌شدت تحت فشار بود؛ انگار تمام انرژی حیاتی و جوهره‌ام کاملاً تخلیه شده بود. حتی فکر کردم: «اگر به همین منوال ادامه دهم، به پیری نمی‌رسم.» اما لحظه بعد، ناگهان متوجه شدم که این فکر درست نیست. سپس آرام فکر کردم، «می‌یه»، [ازبین ببر] تا آن را حذف کنم.

با دقت مشاهده کردم که چگونه رقصندگان شن یون در طول اجراهای طولانی‌مدت، حالات خود را تنظیم می‌کنند. وقتی ذهن و بدنشان هر روز پس از روز دیگر به نهایت تحمل خود می‌رسد، ازطریق مطالعه فا و انجام تمرینات، مأموریت خود را به یاد می‌آورند. آن‌ها هر روز خود را بهبود می‌بخشند و از محدودیت‌های خود فراتر می‌روند. متوجه شدم که این مسیری است که می‌خواهم دنبال کنم.

یک روز اتفاق غیرمنتظره‌ای را تجربه کردم که باعث شد تزکیه‌ام را به‌طرز چشمگیری بهبود ببخشم.

آن روز در زمان استراحت ناهار، چیزی نخوردم و درعوض تمرین پنجم را انجام دادم. آن بعدازظهر، پر از انرژی بودم. معمولاً صبح‌ها تمرینات ایستاده را انجام می‌دهم و شب‌ها مدیتیشن می‌کنم. تا ظهر خسته هستم و قبل از شروع مجدد کار باید 20 تا 30 دقیقه چرت بزنم. آن روز چرت نزدم، اما احساس انرژی می‌کردم.

شروع کردم هر روز ظهر مدیتیشن کنم. بعد از اینکه استراحت را با مدیتیشن جایگزین کردم، احساس انرژی و هشیاری بیشتری داشتم و دیگر نیازی به چرت‌زدن نداشتم! احساس می‌کردم بدنم فناناپذیر است. من در طبقه پنجم زندگی می‌کنم و آسانسور نداریم. آن روز به‌راحتی و یک‌نفس به طبقه پنجم دویدم. انگار بال داشتم.

دو ماه بعد، هنوز پر از انرژی هستم. اشتیاقم برای استراحت، مانع بزرگی در مسیر بازگشت به خود واقعی و اصلی‌ام بود! وابستگی بشری‌ام مانع بهبود تزکیه‌ام می‌شد.

امید در محیطی ناامیدکننده

امسال چند همکار بخش ما را ترک کردند. اغلب احساس دلتنگی و افسردگی می‌کردم. از خودم می‌پرسیدم: «آیا می‌توانیم از این وضعیت عبور کنیم؟ ازآنجاکه مدت زیادی است برای مردم عادی ویدئو می‌سازیم، احساس می‌کنم افکار ما نیز به‌تدریج توسط عقاید مردم عادی هدایت می‌شود. حتی درباره روند اصلاح فا تأمل نمی‌کنیم. نمی‌دانیم که واقعاً برای انجام چه کاری اینجا هستیم؟ کار طاقت‌فرسا است و هیچ امیدی نمی‌بینیم. به نظر می‌رسد همه‌چیز به هم ریخته است. احساس دلتنگی و افسردگی می‌کنیم.»

یک روز هنگام گوش دادن به رادیو مینگهویی، جمله‌ای عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار داد.

تمرین‌کننده‌ای گفت که اولین تمرین‌کنندگانی که برای تزکیه از استاد پیروی می‌کردند، اغلب برای پرکردن شکم خود، نودل فوری می‌خوردند. وقتی استاد این را دیدند، به آن‌ها گفتند: «پیروی از من برای شما به معنای رنج‌کشیدن است.»

اگر می‌توانستم مانند آن گروه‌های اولیه تمرین‌کنندگان، در تزکیه از استاد پیروی کنم، حتی اگر مجبور بودم هر روز نودل فوری بخورم، آیا آن را رنج می‌دانستم؟ احتمالاً نه. صرفاً بودن با استاد برای تزکیه، افتخاری والا و شادی و خوشبختی بی‌نهایتی است. به این درک رسیدم که «سختی» یک ابزار عالی و باشکوه فا است.

اخیراً به متن سودمندی در فا برخورد کردم.

استاد به ما آموختند:

«بلکه، به‌طور آرام تزکیه کردن در تنهایی‌ِ خالی از امید، قادر نبودن به دیدن امید، از همه سخت‌تر است. انجام هر شکل‌ِ تزکیه، مستلزم گذر از آزمایشی مانند این و مسیری با این ویژگی‌ها است. فقط اگر شخص بتواند ثبات قدم داشته باشد و به‌طور پیوسته به‌پیش برود، به منزله کوشا بودن واقعی است.» («آموزش فا در کنفرانس بین‌المللی فای نیویورک بزرگ ۲۰۰۹»، آموزش فا در کنفرانس، جلد نهم)

ازبین‌بردن مواد فاسد

در اوایل سپتامبر، هنگامی که در جست‌وجوی مسیری تازه برای انیمیشن استاپ‌موشن بودم، یک ویدئوی منحصربه‌فرد پیدا کردم. یک همکار ارشد از کنارم رد می‌شد و به او گفتم: «لطفاً بیایید و نگاهی بیندازید.» او پس از مدتی تماشا گفت: «بهتر است به این نوع چیزها نگاه نکنیم. این همان چیزهای مدرن و منحط است.» با او موافق بودم، اما همچنین فکر می‌کردم که بخش‌های نوآورانه‌اش ارزش دارند که به‌عنوان مرجع درنظر گرفته شوند. دچار تردید شده بودم.

او با دیدن تردید من، اضافه کرد: «ما باید کارها را از دیدگاه فا انجام دهیم. باید به این فکر کنیم که آیا اعمال ما از انگیزه‌های خودخواهانه ناشی می‌شوند یا خیر.» گفتم: «اوه، باشد.» ذهنم آرام شد و مکالمه همین جا خاتمه یافت.

من به‌ندرت انیمیشن تماشا می‌کنم، اما وقتی نمی‌توانم بفهمم چگونه خطوط داستانی را ارائه دهم، ویدئوها را تماشا می‌کنم تا الهام بگیرم. این واقعیت که این بار قلبم تحت تأثیر قرار گرفت، باعث شد متوجه شوم که چیزی در درونم مشکل ایجاد می‌کند، بنابراین شروع به نگاه دقیق به درون کردم.

آن ویدئو فضایی داشت که به‌نوعی غم‌انگیز بود. اگرچه آن را خیلی دوست نداشتم، اما نوآوری آن مرا جذب کرد، شاید به این دلیل که تمایل به دنبال‌کردن «نوآوری» داشتم. می‌خواستم عناصر جدیدی را معرفی کنم و ویدئوهایی تولید کنم که منحصربه‌فردتر و جالب‌تر باشند و احساس کنم رضایت‌بخش هستند. همچنین مشکلاتی را کشف کردم، ازجمله مقاومتم در برابر راهنمایی دیگران، رقابت، طرز فکر اینکه حق با من است، وابستگی شدید به منیت و سردرگمی.

فهمیدم که این موضوع جدی است و احساس کردم مشکلاتم آشکار شده است. اما، چند روز بعد، احساس افسردگی کردم. هنگام ازبین‌بردن این کارمای فکری، متوجه شدم که مواد فاسد زیادی در میدان بُعدی‌ام وجود دارد و اینکه فضای تیره و گرفته آن ویدئو با بخش تاریک وجودم هم‌نوا شده بود.

چند روز بعد، این سخن استاد را خواندم:

«آن اشباح پوسیده‌‏ای که تصمیم دارند فا را به هم بریزند، وقتی در اغتشاش و آشفتگی هستید جداً لذت می‌‏برند، چراکه کل هدف نیروهای کهن این است که تمام این امر طبق نظم و ترتیب‌‏های آنان خاتمه یابد.» (آموزش فا در جشن فانوس، ۲۰۰۳)

متوجه شدم که نیروهای کهن می‌خواهند از شکاف‌ها در افکارم استفاده کنند و مواد پوسیده را در میدان بُعدی‌ام بریزند تا با من مداخله کنند. نیروهای کهن می‌خواستند من خودخواه بمانم تا از جهان قدیم جدا نشوم. همه‌چیز از پیش برنامه‌ریزی شده بود.

بعد از اینکه به این موضوع آگاه شدم، عمیقاً از استاد به‌خاطر این نظم و ترتیب قدردانی کردم. همچنین صمیمانه از آن همکار ارشد که به مشکلاتم اشاره کرد، متشکرم.

خلاقیت باید مبتنی بر آموزش اخلاقی و فرهنگ سنتی باشد. دنبال کردن کورکورانه ایده‌های جدید چیزی بود که منجر به هنر مدرن و آشفته می‌شد. این همچنین با شبح کمونیست همسو است. ویدئوهای ما باید از ارزش‌ها و زیبایی‌شناسی‌های سنتی محافظت کنند و زیبایی حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را ارائه دهند. نقطه شروع ما باید فا باشد؛ و طرز فکر و روش‌های ما باید درست باشند.

استفاده از فا برای سنجش همه‌چیز

یک شب خواب کوهی طلایی و شیب‌دار را دیدم که با نورهای روشن می‌درخشید. مسیری پیچ در پیچ و باریک به آن منتهی می‌شد. فکر کردم برای بالا رفتن از چنین کوه بلندی، باید پرواز کرد، اما من هیچ قدرتی ندارم، زیرا به‌خوبی تزکیه نکرده‌ام. بنابراین ابتدا مدتی در امتداد مسیر قدم می‌زنم. با این فکر، تلوتلوخوران از مسیر کوه بالا رفتم.

وقتی از خواب بیدار شدم، خیلی احساس سنگینی داشتم. در یک اجرای شن یون، وقتی استاد یک ژنرال از او خواست که از صخره بپرد، او بدون تردید پرید. سپس در تزکیه موفق شد. من هم زمانی با این طرز فکر تزکیه می‌کردم. اما حالا با تصورات مردم عادی احاطه شده بودم و احساس افسردگی می‌کردم.

وقتی داستان درخواست شاکیامونی از مریدش برای تمیز کردن وان را خواندم، ناگهان متوجه شدم. آن مرید درخواست استادش را با تصورات خودش تفسیر کرد و در ابتدا، کاری را که شاکیامونی خواسته بود انجام نداد. هرگز عمیقاً درباره‌اش فکر نکردم، اما مقاله یک هم‌تمرین‌کننده خیلی برایم الهام‌بخش بود. آن مرید شاکیامونی درک و دانش خود را بالاتر از درخواست استادش قرار داد. او اساساً خودش را در اولویت قرار داد و روی خودش تمرکز کرد.

ظاهراً متوجه شده‌ بودم که چرا تزکیه‌ام در یک نقطه متوقف می‌شود و چرا احساس ناتوانی می‌کنم، و دلیل اینکه احساس می‌کنم تزکیه دست‌وپاگیر و دشوار است، چیست. مدت زیادی در کار غرق شده بودم و فا درخصوص «بالا رفتن برخلاف جریان» را فراموش کرده بودم. گیج شده بودم و اجازه داده بودم تصورات مردم عادی بر من غلبه کند؛ سرسختانه به درک خودم چسبیده بودم. برای مثال، برای اینکه صبح زود برای انجام تمرین‌ها بیدار شوم، به‌جای فرستادن افکار درست در ساعت ۱ بامداد، آن را زودتر انجام می‌دادم تا بتوانم زودتر بخوابم. الزامات فا را پایین می‌آوردم تا با شرایط خودم سازگار شود. خودمحور بودم و الزامات فا را پایین‌تر از خواسته‌های خودم قرار می‌دادم.

بعد از اینکه به این موضوع آگاه شدم، سخت تلاش کردم تا زمان فرستادن افکار درست را به ساعت ۱ بامداد برگردانم و شروع به سنجش همه‌چیز براساس فا کردم. فا دوباره به‌تدریج وارد قلبم شد. وقتی میل من به مطالعه فا قوی بود، خواب‌آلودگی از بین می‌رفت. اما، اگر قصد من برای انجام کارها بیش از حد قوی بود، قلبم سرد می‌شد. همچنین متوجه شدم که مهی که دیدِ مرا پوشانده بود، ناپدید شد. استاد، به‌خاطر نجات نیک‌خواهانه‌تان سپاسگزارم. از ناامیدی به کسب امیدی تازه رسیدم.

فای بنیادین کیهان

ازآنجاکه تولید انیمیشن کار سختی است و بدون عمل هیچ نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود، من با این تصور که پیشرفت نیاز به کار دارد، محدود شده بودم.

قبل از پیوستن به رسانه، وقتی در طراحی برای پروژه‌های دیگر با تنگنا مواجه می‌شدم، فوراً فا را مطالعه می‌کردم، الهام می‌گرفتم، سپس طراحی را از سر می‌گرفتم. اما با این پروژه انیمیشن، به نظر می‌رسید که سال‌ها کار سخت و آموزش از بین رفته است. نقاشی‌های زیادی وجود داشت. وقتی انیماتور یا نقاش الزامات ما را برآورده نمی‌کرد، روند بهبود کیفیت این تصاویر بسیار دشوار بود. درنهایت مجبور می‌شدم شخصاً همه آن‌ها را اصلاح کنم. بنابراین همیشه فکر می‌کردم که این کار به زمان بسیار زیادی نیاز دارد و درنهایت تمام فرآیندها، برای پر کردن شکاف‌ها به کار یدی نیاز دارند.

ازطریق مطالعه فا، متوجه شدم که درک من از فا، به‌دلیل محدودیت‌های تفکرم، دارای سوگیری‌هایی است. هر چیزی که باید در جهان وجود داشته باشد از دافا آمده است! هر ویدئو و انیمیشنی که تولید می‌کنیم از فا سرچشمه گرفته و توسط آن تکمیل شده است. می‌خواستم از توانایی‌های خودم برای تولید ویدئو استفاده کنم و این فکر احمقانه بود. ما فقط باید روی چگونگی پیشرفت طبق فا تمرکز کنیم. هر چیز دیگری توسط فا تکمیل خواهد شد.

گرامی داشتن دیگران

هنگام تولید ویدئو، سخت‌ترین چیزی که باید از آن دست بکشم، استاندارد برای طراحی‌ها است. حوزه‌ای که امسال عمدتاً مسئول آن هستم، انیمیشن استاپ‌موشن است. با خودم فکر کردم: «آنچه قرار بود اتفاق بیفتد، بالاخره اتفاق افتاد.» من می‌توانم اکثر چیزها را به‌درستی مدیریت کنم، اما فقط درخصوص طراحی‌ها حساس می‌شدم و نوسانات احساسی داشتم. بااین‌حال در طول یک پروژه اخیر، نقاشان بیرون از شرکت عمیقاً الهام‌بخش تزکیه‌ام بودند.

اگرچه نقاشِ مسئولِ کشیدن طرح‌ها، طرح و جزئیات را ترسیم کرد، اما خطوط دقیق نبودند و حروف نیز ضعیف ترسیم شده بودند. من افکار نیک‌خواهانه‌ای را برای درک او در ذهن داشتم و تصمیم گرفتم بخش‌هایی را که کاستی‌ داشتند خودم تکمیل کنم. فکر کردم باید این درد را تحمل کنم. در طول تعطیلات جشنواره نیمه پاییز، روی اصلاح طراحی‌های او کار کردم و تمام تلاشم را کردم تا او را تشویق کنم که پیش‌نویس را به‌موقع تکمیل کند. با کمال تعجب، طراحی‌های او زیبا شدند، گویی که یک تحول کامل را پشت سر گذاشته بودند. بنابراین به نظر می‌رسید که رفتار نیک‌خواهانه با مردم منجر به تغییراتی در خود طراحی‌ها نیز شده است. این باعث شد دوباره متوجه شوم که قلب ریشه همه‌چیز است.

آزمون دیگر زمانی فرا رسید که وارد مرحله رنگ‌آمیزی طراحی‌ها شدیم. وقتی بازخوردی را با نقاشی مطرح کردم که مدت زیادی با او کار می‌کردم و برایش احترام زیادی قائل بودم، ناگهان قلم‌مو را زمین انداخت و گفت: «دیگر نمی‌توانم ادامه دهم.» بلند شد و رفت.

با توجه به برنامه فشرده، این موضوع مرا پریشان و نگران کرد و بلافاصله به درون نگاه کردم. متوجه شدم که گرچه در ظاهر، با آرامش برایش توضیح می‌دادم، در درونم عصبانی بودم و فکر می‌کردم: «آیا این اصلاً یک نقاشی محسوب می‌شود؟ چطور قرار است از آن استفاده کنم!؟» وابستگی‌ام درواقع زشت‌تر از کاستی‌های نقاش بود. عمیقاً درباره خودم تأمل کردم و افکار بدم را از بین بردم. می‌خواستم صمیمانه از آن نقاش عذرخواهی کنم، اما او به تماس‌های من پاسخ نمی‌داد. بعد از اینکه چهار پیام برایش فرستادم، بالاخره توانستم تلفنی با او صحبت کنم.

آن شب مدت زیادی با هم صحبت کردیم. صمیمانه از او عذرخواهی کردم و گفتم: «نقاشی شما مشکلی نداشت. فقط تفاوت‌هایی در نوع آثار هنری موردنیاز برای تصاویر ثابت و ویدئوها وجود دارد. فقط نیاز به تنظیماتی داشت. نتوانستم این را به‌روشنی برای شما توضیح دهم. خیلی دوست دارم این پروژه را با شما تکمیل کنم. به‌جز شما، هیچ‌کس دیگری در دنیا واجدشرایط انجام این کار نیست.»

با صداقت با او گفتگو کردم. وی بعداً آمد و تصمیم گرفت با من همکاری کند. برای اینکه بتوانم تمام تلاشم را برای تکمیل طراحی‌ها انجام دهم، با تمام وجود به او کمک کردم. با اینکه هنوز لازم بود فشار را تحمل کنم، توانستم با آرامش با آن روبرو شوم. طراحی درنهایت تکمیل شد و از کیفیت بسیار بالایی برخوردار بود. این اثر هنری به‌طرز ظریفی زیبایی و بکر بودن حقیقت، نیکخواهی، بردباری را منعکس می‌کرد.

با نگاهی به این حادثه، در آن زمان عصبانی بودم، زیرا به‌جای احترام به دیگران، بر بی‌نقص بودن کار تمرکز کرده بودم. وابستگی‌ام به کیفیت طراحی‌ها، احترام به مردم را تحت‌الشعاع قرار داد و نتوانستم درک کنم که باید در قلبم، جایی برای دیگران نگه دارم.

آن روز، استاد آموزه جدیدی منتشر کردند:

«اما انسان‌های امروز راه و رسم سنت را فراموش کرده‌اند واز یاد برده‌اند که انسان‌ها به‌طور سنتی تا چه اندازه مهربان، محترم، عاشق و یاری‌رسان و در بسیاری از جنبه‌ها با یکدیگر خوب بودند. آن‌ها فراموش کرده‌اند که انسان‌ها در گذشته چگونه با هم رفتار می‌کردند.» («چرا شن یون می‌تواند موجودات را نجات دهد»)

بسیار شرمنده و متأسف شدم. متوجه شدم که باید نسبت به کاستی‌های دیگران مدارا کنم، سطح تحمل آن‌ها را درک کنم و از مشارکت‌های آن‌ها سپاسگزار باشم. همچنین باید درک می‌کردم که این ویدئوها نتیجه همکاری همه شرکت‌کنندگان است. من در آن‌ها حضور دارم و آن‌ها نیز در من حضور دارند؛ هر کاری که انجام می‌دهیم حاصل همکاری و پیوند متقابل است و ویژگی‌ها، تلاش‌ها و کاستی‌های هریک از ما در دیگری بازتاب دارد.

ازطریق این حادثه، فهمیدم که چرا افرادی که در یک زمینه خاص استعداد فوق‌العاده‌ای دارند، به‌راحتی عصبانی، حساس، متکبر و اهل بحث و جدل می‌شوند. قبلاً فکر می‌کردم که با این نوع افراد متفاوت هستم و خودم را در جایگاه والایی قرار می‌دادم. اما این تجربه کاملاً این تصورم را در هم شکست. متوجه شدم کسانی که قبلاً آن‌ها را نمی‌فهمیدم، درواقع آینه‌های من بودند.

باید این جمله از فا را به خاطر داشته باشم: «احترام به دیگران، احترام به خود است.» (آموزش فا در کنفرانس نیوزیلند)

آبدیده‌کردن طلای واقعی

رسانه‌ها محیطی عالی برای پالایش ما و ساختن طلای واقعی هستند. اگر خودخواه باشیم، دوام آوردن مشکل خواهد بود و در این محیط پرتنش نمی‌توانیم پایدار بمانیم. برای تکمیل مأموریتی که استاد به ما سپرده‌اند، باید از منیت خود دست بکشیم و به موجوداتی ازخودگذشته تبدیل شویم.

بدون این محیطی که شبیه کوره کیمیاگری تایشانگ لائوجون است، نمی‌توانستم پیشرفت کنم. بدون هم‌تمرین‌کنندگانی که با من کار کردند، نمی‌توانستم این مسیر را تکمیل کنم. می‌خواهم از همکارانم که کاستی‌های مرا تحمل و مرا روشن کردند، قدردانی کنم. در محیطی سخت و دشوار، و در مواجهه با چیزهایی که به‌تنهایی تحملشان دشوار بود، به یکدیگر تکیه ‌کردیم و دلگرمی ‌دادیم و کاستی‌های یکدیگر را جبران ‌کردیم. شادی‌ها و غم‌هایمان را با هم تقسیم ‌کردیم و در این مسیر گام بر‌داشتیم.

در طول این دو سال و هفت ماه گذشته، هر قدم خاطره‌ای فراموش‌نشدنی بود که همیشه به یاد خواهم داشت. می‌خواهم صمیمانه از همکارانم تشکر کنم. همچنین عمیقاً از استاد قدردانی می‌کنم، به‌خاطر اینکه نیک‌خواهانه همه‌چیز را برای من؛ تمرین‌کننده‌ای پر از کاستی؛ نظم و ترتیب دادند و از همه‌چیز مراقبت کردند.

این‌ها تجربیات تزکیه‌ام هستند. اگر جایی برای پیشرفت وجود دارد، لطفاً آن را ذکر کنید.

سپاسگزارم، استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!

(ارائه‌شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای کره جنوبی ۲۰۲۵)