(Minghui.org) من ۶۶ سال دارم و در سال ۱۹۹۷ تمرین فالون دافا را شروع کردم. از آن زمان، در طول ۲۷ سال گذشته به‌طور مداوم تمرین کرده‌ام.

وقتی در دهه بیست زندگی‌ام بودم، به بی‌خوابی شدید، سرگیجه طولانی‌مدت، سردرد و آرتریت روماتوئید مبتلا بودم. مفاصل انگشتانم ورم کرده بود و بدنم بسیار ضعیف شده بود. چند روز پس از شروع تمرین فالون دافا، تمام بیماری‌هایم ناپدید شدند. واقعاً ماهیت معجزه‌آسای تزکیه دافا را تجربه کردم.

اما مسیر تزکیه‌ام پر از دست‌انداز بوده است. محیط تزکیه‌ام اصلاً مطلوب نبود. بنابراین، درنهایت برای مدتی طولانی تحت نظارت مقامات قرار گرفتم. واقعاً مشکلات در تزکیه‌ام را احساس می‌کردم و اینکه نجات من برای استاد چقدر سخت است. واقعاً از استاد سپاسگزارم که در تمام مدت از من محافظت کردند، بنابراین توانستم تا امروز ادامه دهم.

می‌خواستم درباره محیط تزکیه‌ام و تجربیاتم از برچیدن آزار و شکنجه شیطانی با افکار درست بنویسم تا با هم‌تمرین‌کنندگان به اشتراک بگذارم.

رفع مداخله و آزار و اذیت ازسوی دبیر کمیته سیاسی و حقوقی شهرداری

چند سال قبل، یک روز یکشنبه بعدازظهر در تابستان، من و شوهرم آماده شده بودیم تا از شهر دیگری به خانه برگردیم. ناگهان پیامکی از شرکتم دریافت کردم که در آن موارد احتیاط و الزامات مختلف برای رفتن به محل کار در روز دوشنبه شرح داده شده بود، زیرا دبیر کمیته سیاسی و حقوقی شهر (PLAC) برای تحقیق به واحد من می‌آمد. درحالی‌که داشتم متن را می‌خواندم، شوهرم که تمرین‌کننده نیست کمی عصبی شد.

چون مدت زیادی تحت‌نظر بودم، ترس زیادی در من ایجاد شده بود. برای غلبه بر ترس، زمان زیادی را صرف فرستادن افکار درست می‌کردم که منجر به عدم مطالعه فا می‌شد. وضعیت تزکیه‌ام بدتر می‌شد و رنجش شدید و ذهنیت رقابت‌جویی داشتم.

با دریافت پیامک، احساس کردم خیلی تحت فشار هستم و کمی افسرده شدم. ابتدا از اعماق وجودم فکری برایشان فرستادم، مبنی بر اینکه نباید در آزار و شکنجه مشارکت کنند. سپس از استاد خواستم که به من قدرت ببخشند و برای از‌بین‌بردن موجودات شیطانی و عواملِ پشت‌ دبیر کمیته، افکار درست فرستادم.

در مسیر خانه و پس از رسیدن به خانه، تا پاسی از شب، پیوسته افکار درست فرستادم. فقط چند ساعت خوابیدم. وقتی زمان انجام تمرینات صبح فرا رسید، آن‌ها را انجام ندادم. درعوض، برای از بین بردن موجودات شیطانی و عواملِ پشت دبیر کمیته سیاسی و حقوقی شهرداری، پیوسته افکار درست فرستادم. در همین حال، هرگونه فکری را که درباره آزار و اذیت به دست آن‌ها به ذهنم خطور می‌کرد رد می‌کردم. بعد از مدت‌ها، ازطریق چشم آسمانی‌ام سگ سیاهی را دیدم که فرار می‌کرد. پس از فرستادن افکار درست، آن احساس ناامید‌کننده نیز از بین رفت.

دوشنبه طبق معمول سر کار رفتم. دفترم در طبقه دوم بود و ساختمان اداری در تمام طول صبح ساکت بود. وقتی نزدیک تعطیلی شرکت بود، مدیر به دفترم آمد تا به برخی کارها رسیدگی کند. از او پرسیدم که آیا دبیر کمیته سیاسی و حقوقی شهر آمده است یا نه. او گفت که دبیر آمد، اما فقط چند دقیقه به طبقه پایین سر زد و سپس رفت. مدیر گفت که نمی‌داند دبیر برای چه آمده بود.

فهمیدم که با قدرت‌بخشی ازسوی استاد، مداخله و آزار و اذیت توسط دبیر کمیته برچیده شده است. استاد، سپاسگزارم! شب این موضوع را با شوهرم در میان گذاشتم و از او خواستم که خیالش راحت باشد.

داشتن افکار درست، مداخله و آزار و اذیت به‌دست کارکنان مجتمع را از بین برد

در سال ۲۰۱۷ احساس می‌کردم سنگی برای مدتی طولانی روی سینه‌ام فشار می‌آورد و خیلی احساس خفگی می‌کردم. نمی‌دانستم چه چیزی باعث آن شده است. از میان انواع‌واقسام وابستگی‌ها به درون نگاه کردم، اما نتوانستم علت را پیدا کنم. کمی درخصوص آن احساس ناراحتی کردم.

ناگهان یک روز صبح به ذهنم خطور کرد که ترس را نادیده گرفتم و به این فکر کردم که شاید ترس علت اصلی آن باشد. از استاد خواستم که افکار درست مرا تقویت کنند. سپس فوراً نشستم تا برای ازبین‌بردن هر موضوع مربوط به ترس در میدان بٌعدی‌ام افکار درست بفرستم. پس از بیش از یک ساعت فرستادن افکار درست، احساس کردم سنگی که روی سینه‌ام فشار می‌آورد ناپدید شده است. با وجود اینکه هنوز کمی ناراحتی داشتم، خیلی بهتر از قبل بودم.

سپس برای خرید مواد غذایی بیرون رفتم. وقتی به در اصلی مجتمع رسیدم، نگهبان به من گفت: «کارکنان مجتمع به‌دنبالتان آمدند، اما گفتند که در خانه نیستید، بنابراین برگشتند.»

گفتم: «اما من خانه بودم. ظاهراً آن‌ها نیامدند.»

نگهبان وظیفه پاسخ داد: «به شما زنگ نزدند. آمدند و گفتند خانه نیستید، بعد برگشتند.»

به نظر می‌رسید که ترس من کارمندان مجتمع را سراغم آورده بود. بعد از اینکه ترسم از بین رفت، شیطانی که آن‌ها را کنترل می‌کرد هدفی برای حمله نداشت. بنابراین مداخله از بین رفت.

فرزندم چند سال پیش در آزمون استخدامی دولتی شرکت کرد و تمام الزامات را پشت سر گذاشت. فقط باید منتظر بررسی می‌ماند و فرم‌های مختلفی را پر می‌کرد.

سپس، یک روز نگهبان وظیفه به من گفت که کارکنان مجتمع به دیدنم آمدند، اما او به آن‌ها گفت که من آنجا نیستم. آن‌ها از او خواستند که به من بگوید برای امضای یک برگه به دفتر مجتمع بروم، در غیر این صورت، روی شغل فرزندم تأثیر می‌گذارد. به آن فکر نکردم و بلافاصله گفتم: «نباید تحت تأثیر قرار بگیرم.»

پرسیدم که از کجا می‌دانند فرزندم در آزمون استخدامی دولتی قبول شده و منتظر بررسی است. نگهبان پاسخ داد: «این را از کارکنان مجتمع پرسیدم، گفتند که اداره ۶۱۰ تلفن کرد و به آن‌ها گفت. اداره ۶۱۰ همچنین به آن‌ها گفته بود که برای دیدن شما بیایند.»

بعدازظهر به جلسه مطالعه گروهی فا رفتم و درباره کارکنان مجتمع که دنبال من آمده بودند با همه تبادل تجربه کردم. یکی از تمرین‌کنندگان گفت برای این است که ببینم دافا را انتخاب می‌کنم یا شغل فرزندم را. گفتم هردو را می‌خواهم. تمرین دافا موضوع خودم است، در‌حالی‌‌که پسرم باید به‌دنبال شغل باشد. اگر در امتحان قبول شد، باید شغل را داشته باشد. در حوزه تئوری، این دو متناقض نبودند. ظاهراً این افرادِ بد بودند که می‌خواستند از سیاست مجازات دسته‌جمعی برای آزار و اذیت من و خانواده‌ام استفاده کنند. قاطعانه از تصدیق آن امتناع کردم. فهمیدم که مریدان دافا باید تحت مراقبت استاد باشند و خانواده‌های آن‌ها موجودات ذی‌شعور استاد هستند که آن‌ها نیز به استاد تعلق دارند نه به نیروهای کهن. هیچ‌یک از کارهایی که نیروهای کهن بخواهند انجام دهند به حساب نمی‌آید.

موضوع را به شوهرم نگفتم. بعداً تمام مراحل بررسی شغل پسرمان را انجام دادم، که خیلی راحت پیش رفت، ازجمله روال‌های مربوطه در مجتمع. تمرین دافای من اصلاً بر استخدام پسرم تأثیری نداشت.

داشتن افکار درست، مداخله‌های بخش امنیت داخلی را از بین برد

یک روز تابستانی شوهرم از سر کار تماس گرفت و گفت که کارکنان بخش امنیت داخلی می‌خواهند به دیدارش بروند. ازآنجاکه کار او ربطی به آن‌ها نداشت، از من خواست که به خانه بروم و وسایل دافایی را که دارم از خانه دور کنم.

بلافاصله به این سخن استاد فکر کردم:

«فقط با تحت ‌تأثیر قرار نگرفتن، قادر خواهید بود تمام موقعیت‌ها را اداره کنید.» («آموزش فا در کنفرانس غرب میانه ایالات متحده»)

مصمم شدم که به خانه نروم. فکر کردم که همه این چیزها توهم هستند. همه‌اش جعلی است. شیطان هیچ چیزی به حساب نمی‌آید. هرگز آن را تصدیق نمی‌کنم. همچنین هرگونه مداخله و آزار و اذیت نیروهای کهن و همچنین دستکاری‌های آن را قاطعانه نفی خواهم کرد.

اما هنوز فشار زیادی را احساس می‌کردم. برای مدتی طولانی در آن سال، خودرو‌های پلیس در مجتمع ما پارک می‌شدند. وقتی نتوانستم آن‌ها را از افکارم پاک کنم، نیروهای کهن سعی کردند مرا تحت آزار و اذیت قرار دهند. آن‌ها اغلب ظاهر می‌شدند، گاهی قوی، گاهی ضعیف.

برای تقویت افکار درستم، از استاد کمک خواستم. نشستم و کف دستم را بلند کردم تا برای ازبین بردن موجودات شیطانی و عوامل کنترل‌کننده کارکنان بخش امنیت داخلی افکار درست بفرستم. درحین انجام این کار، شروع به تأمل کردم: تمرین‌کنندگان تحت کنترل استاد و دافا هستند؛ آن‌ها به نیروهای کهن تعلق ندارند. استاد به من کارهایی را برای اعتباربخشیدن به دافا محول می‌کنند، کارهایی که یک تمرین‌کننده باید انجام دهد. تا کل اهریمن از بین نرود، از فرستادن افکار درست دست برنخواهم داشت. برای ازبین‌بردن همه آن‌ها، مجبور شدم تقریباً یک ساعت افکار درست بفرستم، تا اینکه احساس کردم همه آن‌ها پاک شده‌اند. در همین حال، این افکار قوی را نیز در افکار درستم گنجاندم: در نجات شوهرم مداخله نکنید، زیرا او موجود ذی‌شعور استاد است. او به استاد تعلق دارد نه به نیروهای کهن، تحت کنترل دافا است. اگر به مداخله در نجات موجودات ذی‌شعور ادامه دهید، حذف خواهید شد.

چند ساعت بعد شوهرم تلفن کرد و گفت همه‌چیز خوب است. شب از او پرسیدم که برای چه آمده بودند؟ او گفت که آمدند تا کار، به‌ویژه کار ایمنی شرکتشان را بازرسی کنند، بدون اینکه به دافا اشاره کنند. این آزار و اذیت به‌طور کامل تحت توانمندسازی استاد منحل شد.

هر آزمایشی توسط نیروهای کهن در طول تزکیه ما، قلب ما را هدف قرار می‌دهد. فرد فقط با مطالعه بیشتر فا، و یادگیری و استفاده از فا، درحالی‌که توسط استاد توانمند می‌شود، می‌تواند به پیشرفت دست یابد. فقط با اینطور عمل کردن می‌توانیم به خانه واقعی خود بازگردیم.

استاد، بابت محافظتتان سپاسگزارم. فقط با کوشابودن و نجات تعداد بیشتری از موجودات ذی‌شعور می‌توانم سهم خود را انجام دهم. می‌خواهم بگویم: استاد، شما بسیار سخت کار کرده‌اید!

مقالاتی که در آن‌ها تزکیه‌کنندگان درک خود را به اشتراک می‌گذارند، معمولاً براساس وضعیت تزکیه‌شان، ادراک یک فرد را در زمانی مشخص منعکس می‌کنند، و با هدف امکان ارتقای متقابل ارائه می‌شوند.