(Minghui.org) زمانی که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در ژوئیه۱۹۹۹، آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد، مدیر بخش ما فعالانه در این سرکوب شرکت داشت. او پاداش مرا قطع کرد، روشهای انتقاد و تقبیح و اتهام مورداستفاده در دوران انقلاب فرهنگی را به کار گرفت و محل زندگی مرا تحتنظر داشت. پسر او که بهصورت پارهوقت در بخش ما کار میکرد، همان میزان پاداشی را دریافت میکرد که یک کارمند رسمی دریافت میکرد. همچنین او برخی از همکاران بخش ما را مجبور کرد تا در این آزار و شکنجه مشارکت کنند.
در نتیجه این آزار و شکنجه، کارایی بخش ما بهشدت کاهش یافت. پیش از این، پیشدبستانی ما همواره دانشآموزان زیادی داشت، اما در طول این سالهای آزار و شکنجه، معلمان مجبور میشدند برای جذب دانشآموز، در خیابانها تبلیغ کنند و خودشان دانشآموزان جدید را ثبتنام کنند. بهدلیل رکود اقتصادی در دپارتمان ما، برخی کارکنان تعدیل شدند و تعطیلات آخر هفته معلمان از دو روز به یک روز کاهش یافت. چند سال بعد شنیدم که پسر مدیر دچار اعتیاد به مواد مخدر شده است و دیگر سر کار نمیرود.
پس از بازنشستگی این مدیر، فرد جدیدی جایگزین او شد. این مدیر جدید فردی مهربان بود و من حقیقت فالون دافا را برایش روشن کردم. در تعاملات متعددم با او، وی متوجه شد که فالون دافا چیست و از تمرینکنندگان محافظت کرد. یک بار مأموران اداره ۶۱۰ شهرستان برای دیدار با او آمدند. آنها قصد داشتند مرا دستگیر کنند، بنابراین نظر او را دراینباره جویا شدند. مدیر از من حمایت کرد و گفت: «او فرد بسیار خوبی است، وظایفش را بهخوبی انجام میدهد و مسئولیتپذیر است. او خانوادهای دارد که باید از آنها مراقبت کند. او فردی نیکخواه است، بنابراین با این کار موافقت نخواهم کرد.» با حمایت قاطعانه او، این آزار و شکنجه بیاثر شد.
در موقعیتی دیگر، مأموران اداره ۶۱۰ بار دیگر برای دیدار با او آمدند. آنها گفتند که من حقیقت را برای دختر رئیس اداره امنیت داخلی روشن کردهام و این مسئله باعث خشم آنها شده است. آنها به مدیر فشار آوردند تا به من هشدار دهد که دیگر به روشنگری حقیقت نپردازم. من با نیکخواهی شرایط را برای مدیرم توضیح دادم. درنهایت او لبخند زد و گفت: «اگر واقعاً میخواهی موجودات ذیشعور را نجات دهی، پس کسانی را نجات بده که میتوانند نجات یابند! درخصوص کسانی که نمیتوانند نجات پیدا کنند، باید رهایشان کنی!» از شنیدن این حرفهایش شگفتزده شدم، زیرا او تمرینکننده نبود، اما از اصطلاح «نجات موجودات ذیشعور» استفاده کرد.
مدتی پس از روی کار آمدن این مدیر جدید، بخش ما تأییدیهای از مدیریت ارشد برای گسترش و نوسازی ساختمان دریافت کرد. محیط کاری ما تغییر کرد و مساحت ساختمان مدرسه ما چند برابر افزایش یافت. تعداد دانشآموزان بهشدت افزایش یافت، بهحدی که ظرفیت ما پاسخگوی تقاضا نبود. والدین برای ثبتنام فرزندان خود در پیشدبستانی ما رقابت میکردند، بهطوری که دیگر نیازی نبود معلمان برای جذب دانشآموز به خیابانها بروند. کارایی ما بهشدت بهبود یافت و حدود سه سال پس از روی کار آمدن این مدیر، تعطیلات آخر هفته دوروزه مجدداً برقرار شد.
دپارتمان ما یک زن و شوهر را برای نگهبانی در ورودی استخدام کرده بود و من حقیقت را برای آنها روشن کردم. اغلب مطالب روشنگری حقیقت را به آنها نشان میدادم و آنها مهربانی دافا را درک کردند. یک بار، همسر بیمار و در بیمارستان بستری شد. او دچار التهاب حاد لوزالمعده شده بود و وضعیت بسیار خطرناکی داشت. یک دستگاه پخش صوت کوچک به او دادم تا به فایلهای صوتی سخنرانیهای استاد گوش دهد و به آنها گفتم که در لحظات بحرانی، عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنند، زیرا این کلمات قدرتی بیحدوحصر دارند. به آنها گفتم که این عبارات میتوانند بلاها را دفع و از آنها محافظت کنند. این زوج بهشدت به این توصیه باور داشتند و با خلوص قلب این عبارات را تکرار کردند. مدت کوتاهی بعد، زن از بیمارستان مرخص شد و بهبود یافت. آنها بسیار سپاسگزار بودند و من به آنها گفتم که استاد به آنها کمک کردند و باید از استاد سپاسگزاری کنند!
همسر نگهبان به من گفت که هر روز صبح هنگام بیدار شدن، این عبارات را ۳۰ بار تکرار میکند. قبل از خواب نیز دهها بار آنها را میگوید. او گفت که دافا واقعاً خوب است. اکنون خواب آرامی دارد و از سلامت خوبی برخوردار است و واقعاً از این تمرین بهرهمند شده است.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.