(Minghui.org) پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در 20ژوئیه1999، آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد، به وانگ، حسابدار روستایمان، دستور داده شد که مرا زیر نظر بگیرد. اولین باری که وی درباره فعالیت‌های من گزارش داد، مقامات 400 یوان به او پاداش دادند. چند روز بعد وقتی او و پسرش مشغول بریدن چوب بودند، اره پسرش در چوب گیر کرد. درحالی‌که پسرش سعی می‌کرد اره را بیرون بکشد، وانگ چوب را نگه داشته بود. همانطور که اره از چوب بیرون می‌آمد، پایین بینی وانگ، درست بالای دهانش، را برید. دامادش که پزشک بود زخم را بخیه زد. اما ازآنجاکه بریدگی ناهموار بود، پس از بهبود زخم، یک علامت ناخوشایند باقی ماند.

وقتی درباره این ماجرا شنیدم، همراه شوهرم به دیدن وانگ رفتیم و برایش مطالبی اطلاع‌رسانی درباره دافا بردیم. حقایق مربوط به آزار و شکنجه را به او گفتیم و به او پیشنهاد کردیم که هر زمان با موقعیت‌های خطرناکی روبرو شد عبارات «فالون دافا عالی است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری عالی است» را خالصانه تکرار کند. به او گفتیم که اگر خالص باشد، دافا از او محافظت خواهد کرد. او ظاهراً حرف ما را قبول کرد، اما بعداً برای اذیت کردن من، به خانه ما آمد.

یک شب خوابی دیدم و در آن، دوربینی روی یک سه‌پایه بامبو در خانه وانگ قرار داشت و دوربین نور شدیدی را به‌سمت خانه من می‌فرستاد. این خواب را به‌عنوان اشاره‌ای از سوی استاد لی در نظر گرفتم مبنی بر اینکه وانگ همچنان مرا تحت‌نظر دارد. او درواقع اغلب برای آزار و اذیت من، به خانه ما می‌آمد.

زمان گذشت و یک روز صبح وانگ ناگهان خون زیادی بالا آورد. پسرش از همسایه ای خواست تا او را با ماشینش به بیمارستانی در شهرستان ببرد. همسر وانگ بعدازظهر همان روز به خانه ما آمد و به من گفت: «شوهرم امروز صبح خون زیادی بالا آورد و در آستانه مرگ است.» وقتی دلداری‌اش دادم گفت که حقش است. متوجه شدم که وانگ به‌دلیل اغوای پول، تصمیم گرفت به آزار و اذیت من ادامه دهد، حتی اگرچه می‌دانست که فالون دافا خوب است. او به سزای اعمال نادرست خود رسید.

وانگ چند روز بعد به خانه برگشت و به دیدن من آمد. در خانه تنها و مشغول انجام کارهای خانه بودم. سلام کردم و گفتم: «خیلی سریع خوب شدی. قصد داشتم به ملاقاتت بیایم و ببینم حالت چطور است.» او گفت: «پزشک برای معالجه من، چهار شبانه‌روز به‌سختی کار کرد و صورت‌حساب پزشکی دقیقاً 3000 یوان بود.» مدام تکرار می‌کرد که برایش 3000 یوان هزینه داشت، نه بیشتر و نه کمتر. از او پرسیدم: «چرا مبلغ 3000 یوان اینقدر قابل‌توجه است؟»

او سپس زانو زد و گفت: «فرد برای گزارش دادن درباره یک تمرین‌کننده فالون دافا، 3000 یوان دستمزد می‌گیرد.» از او پرسیدم: «آیا نمی‌ترسی با انجام کاری که خلاف وجدانت است این پول را به دست بیاوری؟ پول کورت کرده است. آیا نمی‌دانی که زندگی خود را با پول معاوضه می‌کنی؟ چرا دفعه قبل درس نگرفتی؟»

از او خواستم بلند شود. او نپذیرفت و گفت درحالی‌که بیمار است، عبارات «فالون دافا عالی است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری عالی است» را خالصانه تکرار می‌کند. او گفت که می‌داند به همین دلیل، جانش در امان است. او قول داد: «دیگر در آزار و شکنجه مشارکت نخواهم کرد.»

گفتم: «اگر بخواهی به ح.ک.چ برای آزار و شکنجه فالون دافا کمک کنی، ممکن است به قیمت جانت تمام شود.» او حاضر نشد بلند شود و از من عذرخواهی کرد. گفتم: «باید از دافا و استاد عذرخواهی کنی و باید از استاد برای نجات جانت تشکر کنی. به‌دلیل نیک‌خواهی زیاد استاد، دو بار مجازات شدی تا عواقب انجام کارهای بد را درک کنی. هر کسی از تو بخواهد کارهایی را برخلاف وجدانت انجام دهی به تو آسیب می‌رساند. باید خوب را از بد تشخیص دهی و از انجام کارهای بد دست برداری.»

تابستان گذشته، پسر وانگ همسر و فرزندش را برای تعطیلاتِ تحت حمایت دولت به خارج از کشور برد. قبل از رفتنشان، به او گفتند که این سفر 2000 یوان هزینه دارد، اما وقتی برگشت، متوجه شد که هزینه سفر درنهایت بیش از 20هزار یوان بوده است. سرشان کلاه گذاشته بودند. وانگ به خانه من آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد. او به ح.ک.چ فحش داد.

گفتم: «اکنون، بالاخره ماهیت واقعی و دائماً درحال تغییر ح.ک.چ را می‌بینی. مکرراً به تو آسیب می‌رساند. فالون دافا به مردم می‌آموزد که خوب باشند و براساس حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری رفتار کنند. اجداد ما می‌دانستند که کارهای خوب با نیکی پاداش می‌گیرند، و بالعکس؛ این یک اصل آسمانی است. فالون دافا نجات را به مردم عرضه می‌کند؛ ح.ک.چ مردم را مجبور می‌کند برای پول، کارهای بد انجام دهند و به آن‌ها می‌گوید که به آسمان یا این اصل که موجودات الهی همه را نظاره می‌کنند، اعتقاد نداشته باشند. بنابراین مردم از روی جهالت کارهای بد انجام می‌دهند و به خودشان آسیب می‌رسانند. ازآنجاکه حزب کمونیست چین بسیار شرور است، آسمان آن را از بین خواهد برد. باید هرچه زودتر از حزب خارج شوی. دیگر فریب حزب را نخور تا قربانی همه کارهای بدی که حزب مرتکب شده نباشی.» وانگ بارها گفت که با ترک ح.ک.چ موافق است.

قبلاً فکر می‌کردم که وانگ نمی‌تواند نجات یابد، زیرا از پذیرش حقیقت امتناع می‌کرد، حتی اگرچه بارها حقایق مربوط به فالون دافا و آزار و شکنجه را به او گفته بودم. در ظاهر موافقت کرده بود که دیگر در آزار و شکنجه مشارکت نکند، اما می‌دانستم که در قلبش، حقیقت را درک نکرده است. این بار به خانه من آمد و ح.ک.چ را محکوم کرد. خوشحالم که بالاخره فهمید رژیم چقدر شرور است. استاد خیلی نیک‌خواه هستند که او را نجات دادند!

من یک زن سالخورده روستایی هستم و در دسامبر1996 تمرین فالون دافا را شروع کردم. در طول این سال‌ها، چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته‌ام. اگر نیک‌خواهی و حمایت استاد نبود، نمی‌توانستم به تمرین تزکیه ادامه دهم. متشکرم استاد!