(Minghui.org) قبلاً بهخاطر آزار و اذیت شدید تمرینکنندگان فالون دافا توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، در حالت وحشت و ترسی مداوم بودم. بنابراین از روشنگری حقیقت علنی درباره دافا اجتناب میکردم. در همین حال، از اینکه در طول سالها به مردم کمک نمیکردم تا به حقیقت درباره آزار و شکنجه آگاه شوند، احساس ندامت میکردم. آن مثل کوه بزرگی بود که بر من فشار میآورد. اغلب در قفسه سینهام احساس گرفتگی و همچنین تنگی نفس داشتم و نمیتوانستم صاف راه بروم، انگار ستون فقراتم ناهمتراز بود. یک بار سر کار تنها نشسته بودم که یکی از همکاران از پشت سر آمد و ناگهان فریاد زد: «چرا اینطوری قوز کردی؟ باید صاف باشی!»
ح.ک.چ در جریان آزار و اذیت، کمپینی موسوم به «حذف کامل» را راهاندازی کرد. آنها از کارفرمایان، مقامات محلی و پلیس برای آزار و اذیت تمرینکنندگان، اخراج آنها از شغل و تهدید به بهخطرافتادن آینده فرزندانشان استفاده کردند. آنها این کارها را انجام دادند تا تمرینکنندگان را مجبور به امضای «اظهاریه تضمین» کنند، مبنی بر اینکه از فالون دافا چشمپوشی میکنند.
احساس میکردم وضعیت تزکیهام به تنگنا برخورد کرده است. خوشبختانه، با حمایت نیکخواهانه استاد و راهنمایی دافا، و همچنین حمایت همتمرینکنندگان، به تقویت افکار درستم ادامه دادم، درنهایت بالغتر شدم و ستون فقراتم تغییر وضعیت داد و صاف شد.
در طول موج اول آزار و اذیت ازسوی ح.ک.چ علیه من، دبیر حزب و سایر مقامات ح.ک.چ در محل کارم، بارها مرا تحت فشار قرار دادند تا دافا را کنار بگذارم. اداره 610 و مقامات محلی مرا در خانه نیز مدام مورد آزار و اذیت قرار میدادند و فریبم دادند تا در یک جلسه شستشوی مغزی شرکت کنم.
بهدلیل آزار و اذیت، دچار کارمای بیماری شدم: سرفه مداوم داشتم، نمیتوانستم غذا بخورم یا بخوابم، و اضطراب، اسهال و احساس سوزش در زیر شکمم داشتم. همچنین اراده محکمی نداشتم. ذهنم مبهم و سردرگم شده بود و فقط میتوانستم اراده بشریام را حفظ کنم. برخلاف گذشته بودم، یعنی زمانی که بهعنوان یک تزکیهکننده، بدون توجه به اینکه شرایط چقدر سخت بود، همیشه ذهنی روشن و افکار درستی داشتم.
در طول این دوره زمانی، خانواده و همتمرینکنندگانم برای مطالعه فا، فرستادن افکار درست و بهاشتراکگذاشتن تجربیات تزکیه مرا همراهی کردند. همانطور که بهخوبی فا را مطالعه میکردم، اصول دافا لایه به لایه برایم آشکار شدند.
وقتی دبیر حزب ح.ک.چ در بخش ما از من خواست که به جلسه شستشوی مغزی بروم، ابتدا ترجیح دادم سر کار نروم، اما خیلی زود متوجه شدم که باید حقیقت را برای مدیر بخش خودم روشن کنم. او نیز موجودی ذیشعور بود که منتظر بود تا او را از دروغهای ح.ک.چ نجات دهم و به او کمک کنم مسیر مهربانی را انتخاب کند. همتمرینکنندگان با فرستادن افکار درست، از من حمایت کردند. من هم در راه ملاقات با او، همین کار را کردم. میدان بُعدی خودم را پاک کردم و تمام عوامل شیطانیای را که مانع نجات موجودات ذیشعور میشد، از بین بردم.
وقتی شروع به روشنگری حقیقت برای مدیر کردم، او ابتدا بسیار گستاخ بود و حتی به استاد فحش داد. میتوانستم حس کنم که شبح کمونیستی او را کنترل میکند و نیکخواهی من نسبت به او افزایش یافت. احساس کردم که قبل از بازپیدایی، قول داده بودم او را نجات دهم. اما با وجود اینکه مدت زیادی با هم کار کرده بودیم، از ترس، هرگز پیشقدم نشدم که به او نزدیک شوم. سپس احساس کردم که سرشت خداییام ناگهان بیدار شد و باید به قولم عمل کنم تا به او کمک کنم حقیقت دافا را درک کند. الزامی شد که همهچیز را درباره خودم رها کنم، ازجمله به خطر انداختن شغل و امنیت.
میتوانستم احساس کنم خردم رشد میکند و لحنم نیکخواهانه و آرام میشود. حقیقت درباره دافا را توضیح دادم و گفتم دلیل امتناعم از رفتن به سر کار، این نبود که برای شغلم ارزش قائل نبودم، بلکه برای جلوگیری از آزار و اذیت به دست شما بود. به او گفتم که امنیتم را به خطر انداختم، زیرا میخواستم او حقیقت را درک کند، مسیر رو به جلو را بهوضوح ببیند و آینده روشنی را برای خودش و خانوادهاش انتخاب کند. او بهدقت گوش داد و درنهایت از من تشکر کرد. در قلبم، از استاد تشکر کردم که برای ازبین بردن عوامل شیطانیای که مانع نجات او شده بود از انرژی نیکخواهی استفاده کردند. پس از ترک دفتر او، احساس کردم بالاخره پشتم را صاف کردم و بهعنوان یک تمرینکننده دافای راستین، راستقامت ایستادم.
مدیر ارشد جدید مسئول بخش ما بیرحم و سرسخت است. او همیشه مدیر و دبیر حزب واحدم را احضار و اعلام میکرد که تمرینکنندگان فالون دافا اجازه حضور در دفتر را ندارند و هر تمرینکنندهای که از امضای «اظهاریه تضمین» امتناع کند، اخراج خواهد شد.
مدیر و دبیر حزب قبل از سال نو چینی از من مصرانه خواستند که ضمانتنامه را امضا کنم. وگرنه آنها نیز مجازات میشدند. تیم مدیریت نیز با من ملاقاتی داشت و کمیته امور سیاسی و حقوقی محلی(PLAC) را دعوت کرد. من نهتنها از امضای آن اظهاریه غیرقانونی امتناع کردم، بلکه درباره این موضوع صحبت کردم که چگونه از نظر جسمی و ذهنی، از تمرین دافا سود بردم، و اینکه چگونه تمام تلاشم را کردم که مطابق با حقیقت، نیکخواهی، بردباری انسان خوبی باشم.
دبیر حزب به من اطلاع داد که مدیریت سطح بالا قصد دارد مرا بهدلیل امضانکردن ضمانتنامه اخراج کند. او همچنین گفت که به کمیته امور سیاسی و حقوقی گفته است که من بهترین کارمند در محل کار هستم و از آنها خواهش کرد که مرا اخراج نکنند. من قدردانی و درکم را ابراز کردم، اما در امتناع از امضای بیانیه تضمین ثابتقدم ماندم.
کمیته امور سیاسی و حقوقی همچنان به من فشار میآورد تا از اعتقادم به فالون دافا دست بکشم. کمیته امور سیاسی و حقوقی و مدیران مجموعه سپس خانوادهام را تحت فشار قرار دادند تا مرا وادار به امضای ضمانتنامه کنند. اما ما همدیگر را تشویق کردیم و مصمم بودیم که با هم این آزار و شکنجه را پشت سر بگذاریم. این بار، واقعاً احساس کردم که اعتقاد راسخ من به دافا میتواند هر چیزی را تحمل کند. ازطریق بهخوبی مطالعه کردن فا و تزکیه جدی خودم توانستم در تزکیه مصر باشم. بهعنوان یک تمرینکننده واقعی دافا و فارغ از وابستگیهای بشری، راستقامت ایستادم.
بلافاصله پس از آن، شرکتی که محل کارم به آن تعلق داشت، تحقیقات گستردهای را آغاز کرد و تغییرات زیر رخ داد: مدیر ارشدی که مرا تهدید به اخراج کرده بود، کمتر از 100 روز پس از شروع به کار، به مکان دیگری منتقل شد. مدیر محل کارم که با مهربانی با من رفتار کرد بازنشسته شد. دبیر حزبی که با من خوب رفتار کرد با افزایش حقوق ارتقا یافت و فرزند مدیر دیگری که با مهربانی با من رفتار کرد در امتحان ورودی کالج عملکردی عالی داشت و در یکی از دانشگاههای برتر پذیرفته شد. این واقعاً گواهی است بر اینکه هر کسی که با دافا با مهربانی رفتار کند، ازسوی آسمان پاداش و برکت دریافت خواهد کرد.
با نجات رحمتآمیز استاد، قدم به قدم در تزکیهام رشد و وابستگیها و تصورات بشریام را رها کردم. کوه بزرگی که بر من فشار میآورد بهحدی کوچک شد که مانند دیواری کوچک به نظر میرسید. روزی این دیوار فرو میریزد. با بهبود شینشینگم، ستون فقرات خمشدهام درنهایت صاف شد. یک بار دیگر یک تمرینکننده راستقامت دافا هستم!
استاد، برای نجات رحمتآمیزتان سپاسگزارم!
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.