(Minghui.org) سه سال پیش تمرین فالون دافا را آغاز کردم. نوزده سال پیش دربارهٔ فالون دافا شنیده بودم، اما به‌دلیل شست‌وشوی مغزی با ایدئولوژی الحادی حزب کمونیست چین، علاقه‌ای به تمرین نداشتم. استاد نیکخواه همچنان به بیدار کردنم ادامه دادند، کمک کردند حقیقت را درک کنم و مرا به مسیر بازگشت به خود واقعی‌ام ازطریق تزکیه هدایت کردند.

آشنایی با یک تمرین‌کننده فالون دافا

در سال ۲۰۰۱، مشغول کسب‌وکار بودم و به پول نیاز داشتم، بنابراین از دوستم پرسیدم که آیا می‌تواند مقداری پول به من قرض بدهد. او گفت: «من پول اضافه ندارم، اما صاحب مغازه‌ای به‌نام لیان پول دارد. می‌توانی از آن خانم بپرسی.» گفتم: «من او را نمی‌شناسم، خجالت می‌کشم چنین درخواستی بکنم.» دوستم گفت: «او خیلی مهربان است. فالون دافا را تمرین می‌کند.»

با خودم گفتم، امتحان کردنش ضرری ندارد. به مغازه لیان رفتم و پس از اینکه وضعیت خودم را توضیح دادم، از من خواست منتظر بمانم و سپس رفت. حدود بیست دقیقه بعد برگشت و ۳۵هزار یوان به من داد. عمیقاً تحت ‌تأثیر قرار گرفتم. با خودم فکر کردم: «کسانی که فالون دافا را تمرین می‌کنند واقعاً مهربان هستند!» ما حتی یکدیگر را نمی‌شناختیم، اما در سخت‌ترین زمان زندگی‌ام، او ۳۵هزار یوان به من قرض داد و مشکل ضروری‌ام را حل کرد.

از آن زمان به بعد، من و لیان دوستان نزدیکی شدیم. هر بار که به خانه‌اش می‌رفتم، دربارهٔ فالون دافا برایم صحبت می‌کرد. هر وقت مشکلی داشتم، با او در میان می‌گذاشتم. او اشعار استاد از کتاب «هنگ یین» را برایم می‌خواند و بعد از آن متوجه می‌شدم که چرا دچار آن مشکل شده‌ام.

لیان همچنین به من گفت که پیش از آغاز تمرین دافا، به بیماری‌های متعددی مبتلا بود. اما پس از آغاز تمرین، کاملاً سلامت شده و دیگر نیازی به دارو نداشته است. به حرف‌هایش شک داشتم. اما وقتی مدتی در خانه‌اش ماندم، هیچ دارویی ندیدم. احساس کردم فالون دافا واقعاً شگفت‌انگیز است!

فالون دافا نفرت را در وجودم از بین برد

بیش از یک دهه بعد، در منطقه‌ای کوهستانی، صاحب کسب‌وکاری در زمینه فروش شن بودم و دارایی‌ام به چندصدهزار یوان ‌رسید. مأموران پلیس تلاش کردند از من اخاذی کنند. وقتی حاضر نشدم به آن‌ها رشوه بدهم، بهانه‌ای پیدا کردند و کسب‌وکارم را تعطیل کردند. درحالی‌که کسب‌وکار فروش شنِ مجاور من که شرایطی مشابه داشت، بدون مشکل به فعالیتش ادامه می‌داد. احساس می‌کردم این موضوع بسیار ناعادلانه است و خشمگین بودم. تصمیم گرفتم آن کسب‌وکار را گزارش کنم و با تلفن همراهم، عکس‌های زیادی برای ارائه به‌عنوان مدرک گرفتم. با خودم گفتم: «اگر گزارش جواب ندهد، آن محل را به آتش می‌کشم!»

آن روز، آن‌قدر عصبانی بودم که قلبم به‌شدت می‌تپید و تمام شب خوابم نبرد. حدود ساعت ۴ صبح، با دوچرخه‌ام از محل کسب‌وکارم در کوهستان به خانهٔ لیان رفتم. وقتی رسیدم، او درحال انجام تمرین‌های فالون دافا بود. اشعاری از کتاب «هنگ ‌یین» برایم خواند، اما آن‌قدر عصبانی بودم که این ‌بار اصلاً گوش ندادم. سپس ویدئوهای سخنرانی‌های فای استاد در شهر جینان را برایم پخش کرد.

استاد بسیار مهربان و نیکخواه هستند، و هنگامی ‌که به صحبت‌هایشان گوش ‌دادم، هر کلمه در قلبم نفوذ ‌کرد و عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار داد. تمام ناراحتی‌ها، اختلافات و کشمکش‌های دنیای بشری، و تمامی بی‌عدالتی‌ها، رنجش‌ها و نفرت‌ها، همگی در لحظه‌ای از بین رفتند، زیرا استاد مواد فاسد موجود در میدان بُعدی‌ام را از بین بردند. آموزه‌های استاد قلبی را که برای مدت طولانی بسته شده بود بیدار کرد. از آن لحظه به بعد، از توهمات این دنیا آگاه شدم و تصمیم گرفتم تمرین فالون دافا را آغاز کنم!

آن روز، ۱۲اکتبر۲۰۱۹ بود. اشک شوق از چشمانم سرازیر شد.

در روز سوم پس از آغاز تزکیه، استاد چشم آسمانی‌ام را گشودند و اجازه دادند مناظری باشکوه و زیبا در سایر بُعدها را ببینم. هنگامی ‌که با لیان تمرین دوم را انجام می‌دادم، دیدم بدنم در هوا شناور شد؛ سه دور به چپ و سه دور به راست چرخید؛ و در آسمان، بی‌نهایت ستارهٔ چشمک‌زن دیدم. این تجربه به‌مدت سه روز متوالی هنگام انجام تمرین دوم تکرار شد.

من و لیان کتاب جوآن فالون را می‌خواندیم و احساس روشنی ذهن و طراوت داشتم، گویی خود واقعی‌ام درحال بیدار شدن بود. شعفی را تجربه کردم که هرگز پیش از آن حس نکرده بودم.

استاد بیان کردند:

«بنابراين يک تزکيه‌کننده بايد شَن را پرورش دهد و جذب سرشت عالم، جن- شن- رن شود.» («شرح مختصری دربارهٔ شن» نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر۱)

دافا نیک‌خواهی ذاتی‌ام را بیدار و دیدگاهم نسبت به زندگی را متحول کرد. دریافتم که باید هر کاری را براساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری انجام دهم و به فردی خوب تبدیل شوم که ابتدا دیگران را در نظر می‌گیرد و با مهربانی، با آن‌ها رفتار می‌کند.

ازطریق مطالعه مستمر فا، شین‌شینگم ارتقا یافت. نفرت، رنجش، ذهن رقابت‌طلب و وابستگی به منافع شخصی را که بر قلبم سنگینی می‌کردند رها کردم. تمام عکس‌هایی را که به‌عنوان مدرک برای گزارش آن کسب‌وکار گرفته بودم سوزاندم و با آن‌ها، با آرامش و صلح کنار آمدم.

استاد بدنم را پاک‌سازی کردند

پیش از آغاز تمرین، به بیماری‌های مختلفی مبتلا بودم. وقتی پنج یا شش‌ساله بودم، به بیماری قلبی مبتلا شدم. در بزرگ‌سالی، درد شدید کمر داشتم و تشخیص داده شد که دچار فتق دیسک کمر هستم. چند دهه با رنج این بیماری‌ها زندگی کردم. در سال ۲۰۱۵، سکته کردم. با اینکه تحت درمان قرار گرفتم، عوارض آن باقی ماند: پای راستم کمی کوتاه‌تر از پای چپ شد و باعث می‌شد هنگام راه رفتن لنگ بزنم.

روزی که به سخنرانی‌های فای استاد گوش دادم، متوجه شدم استاد بدن کسانی را که واقعاً مایل به تزکیه هستند، پاک‌سازی می‌کنند. همان شب، وقتی به خانه برگشتم، داروهایی به‌ارزش بیش از هزار یوان را دور ریختم. ازطریق مطالعه مستمر فا، انجام تمرین‌ها و ارتقای شین‌شینگم، استاد نیکخواه بدنم را پاک‌سازی کردند. بیماری قلبی‌ای که بیش از پنجاه سال مرا آزار می‌داد، به‌همراه فتق دیسک کمر، بدون هیچ‌گونه درمان پزشکی برطرف شد.

شش ماه پس از آغاز تمرین، یک روز که در رختخواب دراز کشیده بودم، با چشم آسمانی‌ام دیدم که پای راستم شروع به کشیده شدن کرد؛ بلند و بلندتر شد؛ و درنهایت از دیوار عبور کرد و به اتاق نشیمن رسید. شگفت‌زده شدم. استاد درحال پاک‌سازی بدنم و بلند کردن پای راستم بودند تا هم‌اندازه پای چپ شود. از آن پس، دیگر لنگ نزدم. کسانی که مرا می‌شناختند، شاهد این معجزه دافا بودند. فالون دافا بدنی سالم به من بخشید و مرا قادر ساخت تا واقعاً شادی رهایی از بیماری‌ها را تجربه کنم.

تزکیه بردباری

در گذشته، در خانواده‌ام بسیار سلطه‌گر بودم و می‌خواستم حرف آخر را من بزنم. اگر اوضاع مطابق میلم پیش نمی‌رفت، با شوهرم دعوا می‌کردم. با هر چیزی که دم دستم بود او را می‌زدم. شوهرم هم کوتاه نمی‌آمد و سعی می‌کرد بر من غلبه کند. یک ‌بار، در جریان یک درگیری، پس از اینکه او مرا زد، چاقوی آشپزخانه را برداشتم و آماده بودم که به او حمله کنم. از آن لحظه به بعد، دست بالا را داشتم. هر وقت ناراحت می‌شدم، او را سرزنش می‌کردم، و اگر جرئت می‌کرد حرفی بزند، کتکش می‌زدم. شوهرم همه‌چیز را در سکوت تحمل می‌کرد، اما از شدت خشم، دندان‌هایش را به‌هم می‌فشرد.

پس از آغاز تزکیه، خودم را براساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری مورد سنجش قرار دادم. مهربانی را در خودم پرورش دادم و شین‌شینگم را به‌طور مداوم ارتقا دادم. دست از قلدری نسبت به شوهرم برداشتم و به‌جای آن، شروع به گفت‌وگو با او کردم. حالا، هر وقت شوهرم درگیری به‌وجود می‌آورد یا به من فحاشی می‌کند، گاهی ممکن است شروع به بحث کنم. اگر به من سیلی بزند، آرام می‌مانم و به درونم نگاه می‌کنم.

در ابتدا، بردباری‌ام از روی اجبار بود. در سکوت، آرام می‌ماندم، اما در قلبم احساس تلخی و ناحقی می‌کردم. از ناراحتی، گریه می‌کردم. اما ازطریق مطالعه فا دریافتم که این نوع بردباری، بردباری مردم عادی است.

به مطالعه فا و تزکیه قلبم ادامه دادم، و اکنون می‌توانم با مهربانی، بردبار باشم. شوهرم اغلب با دوستانش مشروب می‌نوشد و وقتی به خانه برمی‌گردد، دنبال بهانه‌ای برای دعوا می‌گردد. اما من اصلاً به دل نمی‌گیرم، فقط لبخند می‌زنم. استاد بیان کردند:

«اولین کاری که تمرین‌کننده باید بتواند انجام دهد این است که وقتی به او حمله می‌شود تلافی نکند و هنگامی که به او توهین می‌شود جواب ندهد. باید تحمل کند.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

با راهنمایی استاد، از زنی سلطه‌جو که شوهرش را کتک می‌زد و سرزنش می‌کرد، به فردی مهربان، ملایم و باگذشت تبدیل شدم. اکنون اغلب به شوهرم و نیازهایش فکر می‌کنم. شوهرم با دیدن تغییرات در من، به تزکیه‌ام احترام می‌گذارد و از آن حمایت می‌کند. این دافا بود که مرا تغییر داد و خانواده‌مان را که روزگاری متلاطم بود، به کانونی گرم، مهربان و سرشار از صمیمیت تبدیل کرد.

استاد به من آگاهی بخشیدند

در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، هر روز به وب‌سایت DynaWeb (درگاه اینترنتی ضدفیلترینگ) سر می‌زدم و اخبار انتخابات را دنبال می‌کردم. گاهی آن‌قدر ناراحت می‌شدم که گریه‌ام می‌گرفت. هر شب ساعت‌های زیادی را صرف تماشای آن می‌کردم.

شبی حدود نیمه‌شب، در حالتی بین خواب و بیداری، ناگهان احساس کردم افراد زیادی مرا به‌سمت حمام می‌کشانند. کسی چشمانم را پوشاند، دیگران لباس‌ها و شلوارم را از تنم درآوردند، و یکی از آن‌ها، بینی و دهانم را فشار داد تا نتوانم نفس بکشم. با تمام توان تقلا کردم و نام استاد را فریاد زدم. در یک لحظه، آن افراد ناپدید شدند. وقتی بیدار شدم، تمام بدنم خیس عرق شده بود و لباس‌هایم کاملاً خیس بودند. بعد از آن، به درون نگاه کردم و فهمیدم این محنت به‌دلیل وابستگی‌ام به آن وب‌سایت به‌وجود آمد. استاد بودند که مرا نجات دادند و این محنت را برایم از بین بردند.

اما بازهم نتوانستم رشد و بهبود پیدا کنم. هر شب گویی تحت کنترل بودم. ناخودآگاه تلفن همراهم را برمی‌داشتم و DynaWeb را باز می‌کردم تا اخبار انتخابات آمریکا را بررسی کنم. همیشه بعد از آن، پشیمان می‌شدم. روزی در مقابل عکس استاد ایستادم و گفتم: «استاد، چرا نمی‌توانم خودم را کنترل کنم؟» آن‌قدر وقتم را صرف خواندن اخبار می‌کردم که مطالعه فا را تحت‌ تأثیر قرار داده بود.

شب بعد، وقتی تلفنم را برداشتم تا آنلاین شوم، متوجه شدم که DynaWeb و بیش از ده نرم‌افزار ضدفیلترینگ دیگر از بین رفته‌اند. می‌دانستم استاد درحال کمک به من هستند و نمی‌گذارند در این وابستگی غرق شوم.

بار دیگر، قصد داشتم به شهر دیگری نزد پسرم بروم. می‌خواستم گوشی هوشمند جدیدی بخرم و نرم‌افزار مرورگر سریع‌تری نصب کنم. وقتی می‌خواستم از خانه بیرون بروم و پول نقد بگیرم، صدایی به من گفت: «بعد از این‌همه تذکر، هنوز متوجه نمی‌شوی؟ فا را بیشتر مطالعه کن.» با خودم گفتم: «استاد دارند به من می‌گویند بیشتر فا را بخوانم. پس همین کار را می‌کنم.» کتاب جوآن فالون را برداشتم و شروع به خواندن کردم. درست همان موقع، سه کلمه بزرگ در کتاب ظاهر شد: «فا را بیشتر بخوان.» استاد دوباره مرا آگاه کردند.

واقعاً اهمیت مطالعه فا را درک کردم. اکنون قدر زمانم را به‌خوبی می‌دانم و به آموزه‌های استاد پایبندم. با پشتکار فا می‌خوانم و هر روز سه سخنرانی از جوآن فالون را مطالعه می‌کنم. به استاد احترام می‌گذارم و فا را گرامی می‌دارم. هنگام مطالعه، در وضعیت لوتوس کامل می‌نشینم، کتاب را با هر دو دست نگه می‌دارم و اجازه می‌دهم هر واژه در قلبم نفوذ کند. با قدرت‌بخشی از جانب استاد، اغلب می‌بینم که اصول فا خود را آشکار می‌کنند.

در این دنیای آشفته و سرشار از توهم، پس از سال‌ها تلاش و تقلا، سرانجام دافا را یافتم و قدم در مسیر بازگشت به خود واقعی‌ام گذاشتم.

از راهنمایی، آگاهی‌بخشی و محافظت استاد در طول این مسیر، عمیقاً سپاسگزارم. استاد عزیز، از نیک‌خواهی‌تان برای نجاتم بی‌نهایت متشکرم!