(Minghui.org) از زمانی که شروع به تمرین فالون دافا کردم، از فردی بیمار به فردی کاملاً سالم تبدیل شده‌‌ام. تمام خانواده‌ام شاهد شگفتی فالون دافا بوده‌اند.

پدرم بیش از 80 سال دارد. من پدرم را تشویق می‌کنم که عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند، و او هر روز این کار را انجام می‌دهد. گاهی وقتی پدرم به خانه‌ من می‌آید، بروشورهای دافا را که هنوز توزیع نکرده‌ام می‌بیند و آن‌ها را به خانه می‌برد تا برایم توزیع کند. به او می‌گویم: «پدر، این نجات دادن مردم کار خوبی است و برکت نصیبت خواهد شد.»

در ساعت 5:30 بعدازظهر 25سپتامبر2024، یکی از دوستانم، با من تماس گرفت و گفت که پدرم تصادف کرده است. با عجله خود را به محل حادثه رساندم که بیش از ده کیلومتر (کمی بیش از 6 مایل) با خانه‌ام فاصله داشت. در طول راه، افکار درست فرستادم و از استاد خواستم که پدرم را نجات دهند.

وقتی به محل حادثه رسیدم و دیدم پدرم روی پل نشسته است، احساس آرامش کردم. پیشانی پدرم خراشیده شده بود، انگشت سبابه‌ راستش ورم کرده بود و بازوها و ران‌هایش خراشیده شده بودند، بااین‌حال عادی صحبت می‌کرد و راه می‌رفت. پدرم گفت: «اشکالی ندارد، راننده اتوبوس را رها کن، هنوز مسافران زیادی منتظرند تا به خانه بروند.»

راننده‌ اتوبوس، همه مسافران و ناظران مات و مبهوت بودند. چگونه یک پیرمرد 80ساله پس از این برخورد شدید با اتوبوس، حالش خوب است؟ راننده می‌ترسید در آینده مجبور به پاسخگویی شود، بنابراین از پدرم خواست کتباً قول می‌دهد که از او شکایت نمی‌کند. پدرم گفت: «نگران نباش، می‌دانم که گذران زندگی برایت آسان نیست، من نامه‌ای می‌نویسم تا تضمین کنم که تو مسئولیتی نداشته باشی.»

وقتی پدرم مشغول نوشتن نامه بود، متوجه شدم که جلوی اتوبوس فرورفتگی بزرگی به طول بیش از 20 سانتی‌متر و عرض بیش از 10 سانتی‌متر ایجاد شده بود. به‌گفته‌ مسافران اتوبوس، در زمان حادثه، پدرم بیش از چهار متر (بیش از 13 فوت) روی زمین کشیده شده بود. راننده مدام به پدرم می‌گفت: «تو آدم خوبی هستی، خیلی مهربانی.»

سپس راننده اصرار کرد که 500 یوان به پدرم بدهد تا او برای معاینه به بیمارستان برود. پدرم امتناع کرد. راننده و سرنشینان، با باور به اینکه پدرم باید به‌نوعی مجروح شده باشد، اصرار کردند که وی به بیمارستان برود و ما هم بر این موضوع پافشاری کردیم. نتایج در بیمارستان نشان داد که پدرم فقط جراحات سطحی داشته است. او هشیار بود و هیچ مشکلی در حرکت کردن نداشت. دکتر توصیه کرد که تحت‌نظر باشد و درمان شود، اما پدرم مصرانه می‌گفت که لازم نیست. پدرم به من گفت: «من به فالون دافا و استاد تو ایمان دارم. حالم خوب می‌شود. بیا به خانه برویم.»

هر وقت این موضوع مطرح می‌شود، پدرم می‌گوید: «این شگفت‌انگیز است. استاد لی جان مرا نجات دادند. وقتی آن تصادف رخ داد، احساس کردم بین من و اتوبوس دیواری است. صدای ضربه مثل رعد بسیار کر‌کننده بود.»

«من پیرمردی 80ساله هستم که از گوشت و خون ساخته شده‌ام و اتوبوس به من ضربه زد و در آن فاصله پرت شدم. هنوز زنده و سالم هستم، اما اتوبوس فرورفتگی‌ای به آن بزرگی داشت! چطور چنین چیزی ممکن است؟ دلیلش این است که من هر روز از صمیم قلبم، عبارات "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است" را تکرار می‌کنم. این دافا و استاد لی بودند که زندگی مرا نجات دادند!»