(Minghui.org) می‌خواهم تجربه شخصی‌ام از قدرت افکار درست را به اشتراک بگذارم. وقتی ما با پشتکار سه کار - مطالعه فا، فرستادن افکار درست و روشنگری حقیقت - را به‌خوبی انجام می‌دهیم، استاد ما را تقویت می‌کنند و به ما توانایی می‌دهند تا در لحظات بحرانی، نظم و ترتیبات نیروهای کهن را نفی کنیم.

سرپرست نگرش خود را تغییر می‌دهد

در سال ۲۰۰۷، شوهرم به‌دلیل نصب یک بنر فالون دافا به یک سال کار اجباری محکوم شد. وقتی برای اولین بار فرزندم را برای ملاقات با او به اردوگاه کار بردم، سرپرست بسیار بی‌ادب بود و با القاب توهین‌آمیز مرا صدا می‌زد. من آرام ‌ماندم و در سکوت افکار درست فرستادم. ازآنجاکه مدام حرف می‌زد، او را با این فکر متوقف کردم: «سکوت کن و مراقب کلامت باش.»

رفتارش فوراً تغییر کرد و چهره‌اش حالتی ملایم به خود گرفت. رفتارش دوستانه شد و پرسید: «خانواده‌ات چطورند؟ آیا مشکلی داری؟» از آن زمان، هر وقت به ملاقات شوهرم می‌رفتیم، همیشه مؤدب بود. متوجه شدم که شیطان پشت سرش که او را کنترل می‌کرد از بین رفته است.

پس از فرستادن افکار درست آزاد شدم

آن سال هر روز به اردوگاه کار اجباری می‌رفتم تا آزادی بی‌قیدوشرط شوهرم را درخواست کنم. پلیس محلی مرا دستگیر کرد. در اداره پلیس، حقایق مربوط به فالون دافا را برای مأموران روشن کردم و به آن‌ها گفتم که خواندن مکرر کلمات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» برایشان برکت به ارمغان می‌آورد.

بعداً، در اتاق کوچکی با میله‌های آهنی حبس شدم. به نشانه اعتراض شروع به فریاد زدن عبارت «فالون دافا خوب است» کردم. وقتی از فریاد‌زدن خسته شدم، مدیتیشن کردم و افکار درست فرستادم. یک مأمور پلیس جوان مهربان مرا دید، لبخند زد و گفت: «به مدیتیشن ادامه بده و از خودت مراقبت کن.» بیش از دو ساعت افکار درست قوی فرستادم. در این مدت، در بُعدهای دیگر دیدم که موجودات شیطانی بالای اردوگاه کار از بین رفته‌اند. نورهای رنگارنگ زیبا و درخشان ظاهر شدند و بسیاری از بوداها، دائوها و موجودات خدایی که باشکوه و دیدنی به نظر می‌رسیدند، ظاهر شدند. میله‌های آهنی اتاق بازداشت ناپدید شدند.

کمی بعد، پلیس جوان برگشت، در را باز کرد و گفت: «حالا می‌توانی به خانه بروی. اتوبوس‌هایی به سمت خانه‌ات می‌روند. کرایه اتوبوس داری؟» گفتم بله، از لطفش تشکر و به او یادآوری کردم که عبارات خوش‌یمن فالون دافا را به خاطر بسپارد. سه ساعت بعد به خانه رسیدم.

رفتن پلیس از پشت در خانه‌ام

در ماه مه ۲۰۱۵، پلیس به ملاقات اکثر تمرین‌کنندگان محلی‌ای می‌رفت که علیه جیانگ زمین، رهبر سابق حزب کمونیست چین، که آزار و شکنجه را راه‌اندازی کرده بود، شکایت کیفری ارائه کرده بودند. تمرین‌کنندگان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و برخی دستگیر شدند. یک شب، وقتی من و فرزندانم قصد مطالعه فا را داشتیم، صدای ضربات محکم به در را شنیدیم. می‌دانستم که پلیس است، بنابراین من و فرزندم شروع به فرستادن افکار درست کردیم.

همانطور که پلیس به درزدن ادامه می‌داد، ذهنم آشفته بود. پس از مدتی، احساس کردم استاد افکار درست مرا تقویت می‌کنند و کم‌کم آرام شدم. احساس کردم افکار درست من آنقدر قدرتمند و عظیم هستند که می‌توانند کوه را بشکافند. نیم ساعت بعد، صحنه زیر را دیدم: کف دست راستم بزرگ شد و مأموران پلیس کوچک شدند؛ کف دستم آن‌ها را به دور هل داد. می‌دانستم که شیطان پشت سرشان از بین رفته است.

درست همان موقع، شنیدم که یکی از مأموران پلیس فریاد زد: «اشکالی ندارد اگر در را باز نکنی. ما آمدیم به تو بگوییم که دو نامه شکایتی را که نوشتی خوانده‌ایم. دیگر این نوع نامه‌ها را نفرست وگرنه تو را دستگیر می‌کنیم.» آن‌ها رفتند و دیگر برنگشتند.

اینها برخی از تجربیات من است که قدرت افکار درست قوی را در ازبین‌بردن شیطان تأیید می‌کند.