(Minghui.org) من تمرینکننده فالون دافا هستم و در بخشِ خرید یک شرکت خصوصی کار میکنم. از اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباریِ دافا پیروی میکنم، هیچوقت تخفیف نمیگیرم و از مشتریان، کمیسیون دریافت نمیکنم. درنتیجه، درآمد شرکت را بهمقدار قابلتوجهی افزایش دادهام، اعتماد رئیسم را جلب کردهام و مورد تکریم قرار گرفتهام.
تمرین فالون دافا
در سال 2004، یکی از همکارانم که تمرینکننده فالون دافا و بسیار مهربان بود، مرا با دافا آشنا کرد. با مشاهده رفتار محترمانه او، احساس کردم دافا فوقالعاده است و میدانستم که روزی آن را یاد خواهم گرفت.
در خانه، بودیساتوا را عبادت میکردم و اغلب برای سلامتی مادرم دعا میکردم. در 24فوریه2003، دو رؤیای واضح دیدم. در اولین رؤیا، خانهام آشفته، کتابهایم روی میز پراکنده و همهجا پر از موش بود. آنجا واقعاً باید تمیز میشد. در رؤیای دیگری، سوار بر ببری در باغ وحش بودم و سعی میکردم پیاده شوم. خانمی در محل کارم که فالون دافا را به من معرفی کرده بود، کمک کرد از ببر پایین بیایم. آن خوابها بهنظرم عجیب بودند.
یک نسخه از کتاب جوآن فالون را در خانه داشتم، اما هر وقت میخواستم آن را بخوانم خوابم میگرفت. بیش از دو ماه طول کشید تا آن را تمام کنم. بعداً آن تمرینکننده نسخه دیگری از جوآن فالون را به من داد که واقعاً آن را گرامی میداشتم و فکر میکردم در آینده آن را رونویسی خواهم کرد. همانطور که در مسیر خانه، پشت چراغ راهنمایی منتظر بودم، کتاب را چند بار باز کردم. هر بار، بوی چوب صندل به مشامم رسید. با احساس خوشحالی و قدردانیِ بیاندازه، اشکم درآمد، چون فهمیدم این یک کتاب معمولی نیست. استاد لی با دلسوزی مرا آگاه کردند که رابطه ازپیشتعیینشده من با دافا سرانجام به نتیجه رسیده است. هرچه بیشتر جوآن فالون را میخواندم، بیشتر جذبش میشدم، طوریکه نمیتوانستم آن را زمین بگذارم؛ بالاخره فا را کسب کرده بودم.
قبل از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کنم، مادرم خواب دید که بودا میخواهد روی محراب بودا در خانه ما بنشیند، که در آن زمان، مجسمه بودیساتوا روی آن بود. مادرم او را دعوت کرد بنشیند و هر روز او را میدید. وقتی عکس استاد لی در کتاب را نشانش دادم، او گفت استاد همان بودایی هستند که در رؤیایش دیده است. کاملاً باور داشتم که استاد مرا بهعنوان شاگردشان پذیرفتهاند و بالاخره استادم را پیدا کردهام. وقتی خواهرم سعی کرد مجسمه بودیساتوا را تمیز کند، برگ بیدِ داخلِ گلدان شکست، درحالیکه او آن را لمس نکرده بود. متوجه شدم که باید مجسمه بودیساتوا را کنار بگذارم و واقعاً روی تزکیه دافا تمرکز کنم.
بهدرستی در مسیر تزکیه قدم برداشتن
من و چند تمرینکننده دیگر در سال 2005، به مناطق توریستی شهرهای دیگر رفتیم تا مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کنیم. در طول سفر، بر سر بهترین رویکرد ممکن اختلافنظر داشتیم. ماشین نشتی آب داشت که باعث شد متوجه شویم در تزکیهمان کاستیهایی داریم. پس از بازگشت به خانه، چند تمرینکننده دستگیر شدند. معاون شرکت از من پرسید که آیا به تمرین فالون دافا ادامه خواهم داد. وقتی گفتم که این کار را خواهم کرد، اخراج شدم. چند سال بعد را در خانه گذراندم و از مادرم مراقبت کردم. در سال 2014، بهدلیل توزیع مطالب روشنگری حقیقت در یک منطقه مسکونی دستگیر شدم. مرا به بازداشتگاه بردند. در آنجا، افکارم درست بود و احساس میکردم استاد و همتمرینکنندگان همیشه با من هستند تا به من نیرو ببخشند. دو هفته بعد، آزاد شدم.
بعد از فوت مادرم، بهعنوان راننده در شرکتی مشغول به کار شدم. هرگز درخواست حقوق اضافهکاری نکردم و هر وقت از ماشین، برای امور شخصی استفاده میکردم، هزینه سوخت و سایر هزینهها را پرداخت میکردم. باور دارم که بهعنوان یک تمرینکننده دافا، باید درحین استفاده از منابع شرکت، استانداردهای بالایی را رعایت کنم. رئیسم متوجه شد که رانندگان دیگر اغلب برای سفر، غذا و هزینههای گوناگون درخواست غرامت میکنند، درحالیکه من هیچوقت چیزی نمیخواهم. او به من گفت که این شرکت در طول این سالها، با بیش از 20 راننده کار کرده و هرگز کسی را به فداکاری من ندیده است. اغلب موسیقی فالون دافا را برایش پخش میکردم. او واقعاً لذت میبرد و حقیقت فالون دافا را پذیرفت. من با او و همچنین با شرکت رابطه خوبی داشتم.
در سال 2018، تمرینکنندهای که دافا را به من معرفی کرده بود، توصیه کرد به شرکت قبلیام برگردم. رئیسم به من اعتماد داشت و از من خواست که خریدهای شرکت را انجام دهم. میدانم که این فقط اعتماد به من نیست، بلکه اعتماد به دافاست.
من در شغلم، با مشتریان زیادی ازجمله مدیران، مسئولین و شهرداران شهر تعامل دارم. حضور در رویدادهای اجتماعی و شبکهسازی، بخشی اجتنابناپذیر از کار من است. همیشه به اصولم پایبند هستم و هرگز الکل نمینوشم. همچنین از هر فرصتی استفاده میکنم تا عظمت فالون دافا را با آنها در میان بگذارم. یک بار، با شهردار شهر دیگری ملاقات کردم و با لبخند به او گفتم: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!»
او پاسخ داد: «خوب است! خوب است!» چون متوجه منظور من شد.
امروزه در چین، پذیرفتن تخفیف از تأمینکنندگان توسط خریداران، تقریباً یک امر عادی در صنعت است و بسیاری از این کار، ثروت زیادی اندوختهاند. وابستگیام به منافع شخصی بارها مورد آزمایش قرار گرفته است. یک بار یک قطعه از تجهیزات، به مبلغ چندمیلیون یوآن برای این شرکت خریدم و سازنده قول داد 10 درصد کمیسیون به من بدهد. کمی وسوسه شدم و با یکی از همتمرینکنندگان، وضعیت را در میان گذاشتم. آن تمرینکننده به من یادآوری کرد: «رئیست سالهاست که تو را میشناسد و کاملاً به تو اعتماد دارد، زیرا میداند که تو تمرینکننده فالون دافا هستی و هرگز حق کمیسیون یا تخفیف دریافت نمیکنی. اگر آن را بگیری و او متوجه شود، برداشت او از دافا چگونه خواهد بود؟»
درنهایت، کمیسیون را رد کردم و به سازنده گفتم: «من براساس اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری زندگی میکنم. اگر اصرار کنی که به من کمیسیون بدهی، معامله منتفی است.»
صاحب آن شرکت تولیدی میدانست که من یک تمرینکننده دافا هستم. شگفتزده شد و پاسخ داد: «در تمام سالهای فعالیت تجاریام، هرگز کسی را ندیدهام که کمیسیون قبول نکند!» من دربرابر وسوسه صدهاهزار یوآن مقاومت کردم و طبق قیمت فاکتور، معامله منصفانهای انجام دادم.
سایر تأمینکنندگان نیز اغلب به من پیشنهاد کمیسیون میدادند، گاهی صدهاهزار یا حتی میلیونها یوآن. همه آنها را رد میکردم. همچنین پاکتهای قرمز سال نو چینیِ اهدایی آن شرکتها را رد میکردم. از اعمال درستم برای اعتباربخشی به دافا استفاده میکنم. همچنین آگاهم که در مسیری الهی، و نه بشری، بهدرستی قدم برمیدارم.
معرفی فالون دافا به مشتریانم
یک بار یک مشتری گفت که کمردرد دارد. میخواستم به او کمک کنم و فالون دافا را به او معرفی کنم. بسیاری از مشتریانم ثروتمند و قدرتمند هستند، اما بهشدت با دروغها و تبلیغات حزب کمونیست چین مسموم شدهاند. از کمردردش بهعنوان راهی برای معرفی دافا استفاده کردم و گفتم: «اجازه بده چند تمرین به تو یاد بدهم. لطفاً آنها را امتحان کن.» سپس موسیقی تمرین دافا را پخش کردم و تمرین اول را به او آموزش دادم. او همراه من تمرین و بلافاصله احساس راحتی کرد. سپس به او گفتم که آنها تمرینات فالون دافا بودند. او مشتاقانه شروع به یادگیری از من کرد. چند روز بعد، ویدئویی از سخنرانیهای فای استاد را به او دادم. خوشحالم که او به اندازه کافی خوششانس است که دافا را بشناسد و این فرصت را دارد که توسط دافا نجات یابد.
یکی دیگر از مشتریانی که برای معالجه به پکن رفته بود، از دکترش شنیده بود: «اگر میخواهی بهتر شوی، باید ایمان داشته باشی.» شخصی در شرکت ما، به او گفت که من فالون دافا را تمرین میکنم. او با توجه به صحبتهای دکتر، به ملاقات من آمد و بهمحض ورود به خانهام، عکس استاد لی را دید. سپس درباره دافا با او صحبت کردم. درحالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود، بسیار تشکر کرد و میخواست برای ادای احترام به استاد، عود روشن کند. واضح بود که او رابطه ازپیشتعیینشده قدرتمندی با دافا داشت. چند روز بعد، به دیدنش رفتم و یک نسخه جوآن فالون برایش بردم. او بسیار سپاسگزار بود و گفت که در تمام سالهای فعالیت تجاریاش، هرگز فردی به مهربانی من ندیده است.
20 سال است که دافا را تزکیه میکنم، اما هنوز با استانداردهای استاد فاصله دارم. هنوز وابستگیهای زیادی ازجمله ترس دارم. گرچه سعی میکنم فرصتهایی پیدا کنم تا حقیقت را برای مردم روشن کنم، اما به اندازه سایر تمرینکنندگان، ذهنِ بازی ندارم. البته با جدیت، به تزکیه ادامه خواهم داد، فا را بهخوبی مطالعه خواهم کرد و لایق نجات نیکخواهانه استاد خواهم بود. عمیقاً از استاد برای نجاتی که دافا ارائه میکند، سپاسگزارم. استاد، ممنونم!
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.