(Minghui.org) شرکتی که در آن کار میکردم، بهدلیل رکود اقتصادی، افراد را اخراج کرد. من یکی از آنها بودم و این اطلاعیه ضربه شدیدی به من وارد کرد، زیرا انتظارش را نداشتم. مدت زیادی پس از اخراج، همچنان ناراحت بودم و زخم بزرگی روی بینیام رشد کرد که مایع زردی از آن تراوش میکرد.
نگاه به درون برای پاسخها
پس از اخراج، زمان بیشتری داشتم، بنابراین سخت تلاش کردم ذهنم را آرام کنم تا هم بیشتر فا را مطالعه کنم و هم بیشتر تمرینات را انجام دهم. بهتدریج دلایل وضعیت نادرستم شروع به آشکارشدن کرد. نسبت به جلوههای مختلف تصورات بشریام، ازجمله حسادت، هشیار شدم. همچنین متوجه شدم که در ذهنم شکایت دارم، زیرا مدیریت از قبل، درباره اخراجها به من اطلاع نداده بود. فکر میکردم فرد معقولی هستم و اگر از قبل اطلاع میدادند میپذیرفتم که تحت رکود اقتصادی قرار داریم و خودم استعفا میدادم. احساس میکردم میتوانم درباره هر چیزی با کارفرما صحبت کنم، اما کارفرما در آخرین لحظه، درباره اخراج به من گفت، گرچه از مدتها پیش میدانستند این اتفاق خواهد افتاد. احساس میکردم با من ناعادلانه رفتار شده است. این ذهنیتی حاکی از حسادت بود! این فکر با وابستگیهای دیگری نیز آمیخته بود، مانند به رخکشیدن سخاوتم و رهانکردن حفظ آبرویم.
همچنین شهوت داشتم، زیرا نمیتوانستم از جذابیتداشتن برای یک همکار مرد که با او خوب کنار میآمدم، دست بکشم. این یک وابستگی به احساسات بود که یک تزکیهکننده نباید داشته باشد.
بعد از اخراجشدن، برای تکمیل شغل پارهوقتی که قبلاً داشتم، به فکر پیدا کردن شغل پارهوقت دیگری افتادم تا بتوانم مانند گذشته دو حقوق بگیرم. سپس متوجه شدم که این فکر، تجلی گرفتارشدن من در دام منافع شخصی است، بدون اینکه درباره آن بدانم!
از یافتن همه این وابستگیها شوکه شدم. بهویژه حسادت، دلیل اصلی وضعیت نادرست من بود.
کف دستهایم را جلو سینهام به هم فشردم و به تصویر استاد لی ادای احترام کردم. از ایشان بهخاطر اینکه به من زنگ هشداری دادند و کمکم کردند تا وابستگیهای پنهانم را پیدا کنم، تشکر کردم. ذهنم پاک شد و آن ذهنیتهای کینهتوزانهای که ریشه در حسادت، خودنمایی، منافع شخصی و احساسات داشتند، همگی بلافاصله از بین رفتند. بعد از اینکه ذهنم پاک شد، زخم روی بینیام نیز شروع به بهبود کرد. آن ظرف چند روز کاملاً بهبود یافت.
معلم سابقم از ح.ک.چ خارج میشود
تصمیم گرفتم برای بهبود مهارتهای زبانم، به مدرسه برگردم. در اولین روز، معلم سابقم را ملاقات کردم و او به من گفت که تا چند روز دیگر، مدرسه را ترک میکند. اینکه میتوانستم بعد از اینهمه سال او را ببینم، به نظرم نظم و ترتیب استاد بود. او حتماً فردی با رابطه تقدیری بود که باید نجات پیدا میکرد.
با او درباره فالون دافا و آزار و اذیت، و همچنین خروج از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای جوانان آن برای تضمین آیندهای امن صحبت کردم. او بهدقت گوش داد و درنهایت موافقت کرد که از ح.ک.چ خارج شود. او آیندهای روشن را برای خودش انتخاب کرد. به او گفتم که صادقانه تکرار کند: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است»، زیرا این کار برایش برکت به همراه خواهد داشت. او از من تشکر کرد. به او گفتم که استاد دافا درحال نجات جان انسانها هستند و او باید درعوض از ایشان تشکر کند.
بهدلیلی غیرمنتظره، مدت کوتاهی پس از شروع یادگیری در مدرسه، مجبور شدم به خانه برگردم. هنگام اجارهدادن خوابگاهم به معلم زبانم، حقیقت دافا و همچنین هشدارهای مربوط به پیشگوییهای مختلف را به او گفتم و او موافقت کرد که از ح.ک.چ خارج شود.
وقتی با او صحبت کردم، درحال درخواست ویزا برای سفر به خارج از کشور بود. به من گفت که درخواستش مشکلاتی داشته است. پس از اینکه حقیقت را درک کرد و تصمیم به خروج از ح.ک.چ گرفت، روند درخواستش به نظر روانتر شد. یک مدرکش در هفته دوم و بقیه مدارک ظرف سه هفته صادر شدند و توانست بدون تأخیر سفر کند.
همکلاسیام از ح.ک.چ خارج میشود
بعد از اینکه به خانه رسیدم، یکی از همکلاسیهای سابقم با من تماس گرفت و از من دعوت کرد تا به یک دورهمی تعطیلات بپیوندم. فکر کردم این باید فرصتی باشد که استاد برای من نظم ترتیب دادهاند. هدیه خریدم و صبح زود راه افتادم. به یاد اشارهای افتادم که استاد در خواب به من دادند: «هیچکسی را جا نگذار.» میدانستم که مأموریت من نجات جان انسانهاست و باید آن را به هر قیمتی بهخوبی انجام دهم.
وقتی همدیگر را ملاقات کردیم، با اینکه سالها بود همدیگر را ندیده بودیم، احساس نزدیکی زیادی با او داشتم. او از ما پذیرایی کرد و ما به جاذبههای گردشگری مختلفی رفتیم. هنگام استراحت، با او درباره فالون دافا صحبت کردم و به او و دخترش توصیه کردم که از حزب کمونیست چین خارج شوند. آنها موافقت کردند. ازآنجاکه زمان محدود بود، مقداری مطلب روشنگری حقیقت برایش گذاشتم و از او خواستم بعداً آنها را بخواند.
استاد، متشکرم که به من فرصت دادید تا وقتی اشتباه میکنم خودم را اصلاح کنم و فرصتهایی را برای کمک به نجات جان انسانها فراهم کردید! سعی خواهم کرد شایسته نجات نیکخواهانه شما باشم، به خوب انجام دادن سه کار ادامه خواهم داد و به خانه اصلیام باز خواهم گشت!
اگر مطلب نامناسبی وجود دارد، لطفاً مرا اصلاح کنید.
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.