(Minghui.org) در افسانه «دیو و دلبر»، یک شاهزاده خوش‌تیپ، اما متکبر توسط یک جادوگر به جانوری زشت تبدیل شد. پس از اینکه شاهزاده به خود واقعی‌اش بازگشت و واقعاً از عمق قلبش به دیگران اهمیت داد و مورد محبت آن‌ها قرار گرفت، همه جادوها ناپدید شدند.

من هم مثل آن شاهزاده مغرور بودم. وقتی بچه بودم همه به من علاقه داشتند و شخصیتی خودمحور پیدا کردم. وقتی هدفی را تعیین می‌کردم، تمام تلاشم را برای آن به کار می‌بردم و دیگران را نادیده می‌گرفتم. اگر دیگران استانداردهای مرا برآورده نمی‌کردند، عصبانی می‌شدم و پروژه‌ها را رها می‌کردم. به‌دلیل منیتم، وقتی کسی پیشنهاداتی را ارائه می‌کرد، از من سؤال می‌کرد یا با من موافق نبود، واکنشی احساسی نشان می‌دادم.

تغییر در نگرش

مطالعه جوآن فالون را در آوریل1999 شروع کردم. پس از اینکه شروع به تزکیه کردم، به‌ندرت به دنبال کاستی‌هایم بودم. بسیاری از اوقات، وقتی با موقعیت‌های غیرمنطقی مواجه می‌شدم، فروتن و همدل باقی نمی‌ماندم. کوته‌فکر بودم و کنترل رفتارم را از دست می‌دادم.

ماه گذشته به خارج از کشور سفر کردم و در خانه یکی از دوستانم ماندم. خانه او زیبا، شیک و بزرگ است. من اولین مهمانی بودم که او و شوهرش میزبانی می‌کردند. مواظب بودم خانه‌ای به این زیبایی را به هم نریزم. اما، یک شب پس از کارکردن تا دیروقت، به‌طور تصادفی یکی از کاسه‌های موردعلاقه این زوج را شکستم.

احساس وحشتناکی داشتم و عذرخواهی کردم. غرامت خوبی را پیشنهاد دادم، اما طی دو روز بعد شوهرش چند بار از من پرسید که چرا کاسه را شکستم. گرچه او قصد داشت به کاستی‌های من اشاره کند، اما احساس می‌کردم این رفتار تهاجمی غیرقابل‌قبول است. درنهایت با ناراحتی از آن‌ها جدا شدم.

بعد از برگشتن به خانه، به درونم نگاه کردم. متوجه شدم که رفتار او منعکس‌کننده رفتار من است. میلیون‌ها نفر در این دنیا وجود دارند و هر کسی ویژگی منحصربه‌فرد خودش را دارد. تنها از این طریق می‌توان جهانی پررونق داشت. آیا من بیش از حد بر عقایدم پافشاری داشتم و از دیگران انتظار داشتم که مطابق استانداردهای من رفتار کنند؟ آیا نگرش من خودمحورانه است؟ اگر آن افرادی که بهتر از من عمل می‌کردند، از من می‌خواستند که مطابق استانداردهایشان رفتار کنم، چه؟ اگر همه استانداردهای خودشان را تعیین کنند و از دیگران بخواهند که از آن‌ها پیروی کنند، آیا افرادِ ناراضی و رنجش زیادی در جهان وجود نخواهند داشت؟ آیا نگرش من با اصول فالون دافا، یعنی حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری، مطابقت داشت؟

نتوانستم به این سؤالات پاسخ دهم. متوجه شدم که غرورم باعث این اختلاف با شوهر دوستم شده است. آن‌ها صمیمانه مرا به خانه‌شان دعوت کردند. احساس شرمندگی کردم. به کاستی‌هایم اعتراف و از کمک آن‌ها تشکر کردم. ازطریق این اتفاق، خودم را اصلاح کردم و بهبود بخشیدم، بنابراین دفعه بعد تلاش می‌کنم بهتر عمل کنم.

تمرکز روی جنبه‌های خوب خویشاوند و ناپدیدشدن اختلافات

من بردباری را خیلی خوب تزکیه نمی‌کردم. از کودکی، همیشه به یکی از اعضای مسن‌تر خانواده، تحقیرآمیز نگاه می‌کردم. به نظر من رفتار مناسب یک بزرگ‌تر را نداشت. خانواده را بد اداره می‌کرد. خودخواه بود و بدخلقی داشت. همچنین باعث ایجاد اختلافات خانوادگی بسیاری می‌شد. هرگز به نظر او گوش نمی‌کردم و از او ‌رنجش به دل داشتم. انگار لایه ضخیمی از یخ بین ما بود.

پس از شروع تمرین فالون دافا، به نقاط قوت او فکر کردم. او سخت کار می‌کرد. خانواده‌اش را مورد حمایت و مراقبت قرار می‌داد. او اراده‌ای قوی دارد و مستقل است. نقاط قوت او باعث ایجاد حس احترام در من شد. در فرهنگ ما، تنها با احترام به سالمندان و مراقبت از خردسالان می‌تواند جامعه‌ای منظم و هماهنگ وجود داشته باشد. اگر به افراد مسن به دیده تحقیر نگاه کنم، آیا فردی خوب یا یک تزکیه‌کننده هستم؟

پس از اینکه هر روز سخت‌کوشانه فا را مطالعه کردم و تمرینات را انجام دادم، شین‌شینگم به‌طور چشمگیری بهبود یافت. شروع به فکر‌کردن درباره نقاط قوت او کردم و از کمکش در گذشته قدردانی کردم. کم‌کم کوه یخ بین ما آب شد. البته هنوز خیلی جای پیشرفت دارم.

یکی از اقوام جوان، در دوران راهنمایی خوب بود، اما با بزرگ‌تر‌شدن، دچار مشکلات روانی شد. پس از فارغ‌التحصیلی از کالج، سال‌ها در خانه ماند و نمی‌توانست شغلی پیدا کند. احساس می‌کردم برای جستجوی کار، تلاش زیادی نکرده است. هر وقت او را می دیدم سرزنشش می‌کردم.

ازطریق مطالعه فا، به‌تدریج فهمیدم که خالق به هر کسی، برای هدفی، استعدادی می‌دهد. چیزی که برای یک نفر آسان به نظر می‌رسد ممکن است برای دیگری بسیار دشوار یا حتی غیرممکن باشد. متوجه شدم که او درواقع ویژگی‌های خوبی دارد. بسیار همدل و دلسوز است. وی زمان زیادی را وقف خانواده و دوستانش می‌کرد و شهرت و ثروت را نادیده می‌گرفت. نگرشم را نسبت به او تعدیل کردم و بالاخره توانستیم با هم ارتباط برقرار کنیم.

کلام آخر

درست مثل شاهزاده در «دیو و دلبر»، در طی سال‌ها تزکیه، به‌تدریج قلبم را باز کردم. سرزنده و صمیمی شدم و حالا اقوام و دوستانم مرا مورد تحسین و قدردانی قرار می‌دهند.

همه تغییراتم به‌خاطر استاد لی و فالون دافا است. ضرب‌المثلی هست. تغییر یک کشور آسان است، اما تغییر سرشت فرد نه. ولی فالون دافا می‌تواند تمرین‌کنندگان را تغییر دهد تا افراد بهتری شوند. امیدوارم همه جوآن فالون را بخوانند و خوش‌اقبال‌ترین مردم جهان باشند.