(Minghui.org) ازطریق تزکیه در فالون دافا درک کردم که ویژگیهای جهانی حقیقت، نیکخواهی، بردباری تنها معیارهای سنجش خوب و بد بودن افراد هستند. بنابراین این عادت بدم را که در جزئیات زندگی روزمره و در تعامل با همسایگانم وسواسی بودم تغییر دادهام. آگاهانه تلاش میکنم فردی درستکار و بافضیلت باشم. میخواهم برخی از تجربیات تزکیهام را به اشتراک بگذارم.
با هزینهٔ خودم نخالههای ساختمانی را جمع کردم
یک بار درب ضد سرقت آپارتمانم تعویض شد که باعث ایجاد مقداری نخاله شد. با جمعکنندهٔ زباله تماس گرفتم تا بیاید و نخالهها را ببرد. او گفت ۲۰ یوان برای این کار میگیرد. همسایهام در طبقه ششم هم سقف خانهاش را بازسازی کرده بود و مقداری نخاله در کنار سطل زباله رها کرده بود. از جمعکنندهٔ زباله خواستم که آن نخالهها را هم ببرد، او گفت که برای آن ۱۰۰ یوان میگیرد. پرسیدم چرا اینقدر زیاد؟ او پاسخ داد که زبالهٔ خانهٔ من کم است و میتواند آجرهای شکسته را یواشکی در کنار جاده یا لبهٔ مزرعهای بریزد، اما نخالهٔ او زیاد است و باید به محل مشخصی منتقل شود که خیلی دور است.
گفتم: «در این صورت، ۱۰۰ یوان به تو میدهم و هر دو دسته زباله را با هم به محل مشخصشده ببر.» جمعکنندهٔ زباله پرسید: «چرا این کار را میکنی؟» گفتم: «هر کسی در حفظ محیطزیست نقشی دارد. استادمان به ما آموزش میدهند که در هر جایی که هستیم، انسان خوبی باشیم.» (قبلاً درباره فالون دافا به او گفته بودم). او با احترام نگاهم کرد.
چند سال گذشته است، اما هر بار که همدیگر را میبینیم، با لبخند به من سلام میکند. لبخندش نشانهٔ موافقت با فالون دافا و احترامش به تمرینکنندگان دافاست!
«خواهر، به فالون دافا ایمان آوردم»
خانهام در طبقه دوم است. یک بار لولهٔ آب آشپزخانهٔ همسایهٔ طبقه سوم نشتی داشت که باعث میشد دیوار آشپزخانهٔ ما خیس و گچ آن پوستهپوسته شود. از همسایهٔ طبقه سوم خواستم بیاید و خودش ببیند تا درباره تعمیرش صحبت کنیم. خواستم که یک تعمیرکار بیاورد و گفتم که نصف هزینه را خودم میپردازم.
همسایهمان شخص بسیار مهربانی است، اما دائماً کار را به تعویق میانداخت. دامادش بعدها فردی را برای تعمیر لوله پیدا کرد و هزینهٔ تعمیر ۴۰۰ یوان شد. هنگام انجام تعمیرات در خانهٔ من، دامادش حضور داشت و گله میکرد که پدرزنش خسیس است و دوست ندارد پول خرج کند. میگفت که لولهٔ خانهٔ او نشتی داشته و باعث آسیب به خانهٔ من شده و بنابراین باید سریع آن را تعمیر میکرده و دیگر نباید از من بخواهد که نصف هزینه را بپردازم. گفتم: «مهم نیست چه کسی هزینه را میدهد، فقط همین که تعمیر شود کافیست. من در پیدا کردن تعمیرکار مهارتی ندارم، پس از شما ممنونم که تعمیرکاری پیدا کردید.»
درحین تعمیر، کارگر و داماد همسایه از من بسیار تعریف و تمجید کردند. گفتم: «من پس از تمرین فالون دافا، انسان خوبی شدم. استاد لی به ما آموختهاند که وقتی اتفاقی میافتد، ابتدا باید به دیگران فکر کنیم. قبل از شروع تمرین دافا، اینگونه نبودم. وقتی خرید میکردم، چانه میزدم و اگر سودی از معامله نمیبردم، حس میکردم ضرر کردهام. این فالون دافاست که مرا بزرگوار کرده...» آنها با جدیت به حرفهایم گوش میدادند.
برخلاف انتظارم، همسایهٔ طبقهٔ سوم وقتی پایین آمد، با لحنی مردد گفت: «میتوانم ۲۰۰ یوان به تو بدهم.» آن لحظه کمی غافلگیر شدم. میتوانستم ببینم که تمایلی به پرداخت آن پول ندارد، پس گفتم: «اشکالی ندارد، خودم ۴۰۰ یوان را پرداخت میکنم.» او مخالفتی نکرد.
نمیخواستم همسایهام خودش را سرزنش کند و همچنین نمیخواستم دامادش برداشت بدی از او داشته باشد. چند روز بعد، مقداری ترشی خانگی برای همسایهٔ طبقه سوم و همسرش بردم و آنها خیلی خوشحال شدند.
چند روز بعد، دامادشان آمد و درِ خانهام را زد. وقتی وارد شد، گفت: «خواهر، ازطریق همین تعمیر لولهٔ آب، به فالون دافا ایمان آوردم. همسرم فلش مموریای را که به من داده بودید تماشا کرد. میتوانید یکی دیگر به من بدهید؟ میخواهم بهدقت مطالعهاش کنم.»
پس از مدتی، همسایهٔ طبقه سوم در یک فرصت «تصادفی» موافقت کرد که تلویزیون سلسله تانگ جدید (تلویزیون انتیدی) را روی تلویزیون خود نصب کند! باور دارم که برنامههای تلویزیون انتیدی پاداشهایی غیرمنتظره برای خانوادهاش بههمراه خواهد داشت.
اگرچه ۴۰۰ یوان هزینه کردم، اما این ماجرا باعث شد این موجودات ذیشعور به فالون دافا ایمان بیاورند و افراد بیشتری علاقهمند به شناخت این روش شوند. کاری را انجام دادم که یک تمرینکننده دافا باید انجام دهد و خیلی احساس آرامش داشتم!
با هزینهٔ خودم لولههای فاضلاب را تعمیر کردم
در سال ۲۰۲۳، پروژهای در حوزهٔ توسعه شهری آغاز شد و ادارهٔ عمران شهری درِ ورودی مجتمع ما را با صفحات سیمانی پوشاند. اما کارگران هنگام کار، بهصورت اتفاقی به لولههای فاضلاب آسیب زدند که موجب نشت فاضلاب شد. ساکنان نزدیکی محل نشت برای شکایت، به مسئولان مجتمع مراجعه کردند. آنها آمدند و وضعیت را بررسی کردند، اما پس از آن، دیگر خبری نشد. با گذشت زمان، فاضلاب در آن ناحیه جمع شد، زمین را آلوده و خیس کرد و زندگی همه را با مشکل روبهرو ساخت.
تعمیر لولههای فاضلاب شامل ۶ خانه میشد که سه خانواده از ساکنان جدید بودند و مدت زیادی از اسکان آنها نمیگذشت. اگر میخواستیم کسی را برای تعمیر بیاوریم، واحد طبقه اول خالی بود و دیگران نیز تمایلی به پرداخت هزینه نداشتند. همسایهٔ جوانی که نزدیک خروجی نشت فاضلاب زندگی میکرد، در این وضعیت، درمانده شده بود.
روزی به او گفتم: «تو کسی را پیدا کن که بیاید و تعمیرات را انجام دهد، من هزینهٔ واحد طبقه اول را پرداخت میکنم.» او گفت که دستکم ۱۰۰۰ یوان هزینه خواهد داشت. گفتم من ۳۲۰ یوان میدهم و چهار خانوادهٔ دیگر هر کدام ۱۷۰ یوان بپردازند. او با کمی خجالت پذیرفت (قبلاً یک بار به خانهاش رفته بودم و حقیقت را برایش روشن کرده بودم).
اما چند روز گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد. دلیلش را پرسیدم و او گفت: «در گروه چت مطرح کردم، اما هیچکس حاضر به پرداخت هزینهاش نیست. میترسم کسی را برای تعمیر بیاورم و هیچکس پول ندهد.» به او گفتم اول ۱۰۰۰ یوان به تو میدهم، بعد کسی را بیاور و لولهها را تعمیر کن. آن جوان کسی را پیدا کرد و لولهها خیلی سریع تعمیر شدند.
یکی از عموهای طبقه بالاتر اصرار داشت ۲۰۰ یوان به من بدهد، اما من ۱۷۰ یوان قبول کردم. آن جوانی که تعمیر را هماهنگ کرده بود، با یکی دیگر از همسایهها به خانهام آمدند و گفتند میخواهند پول را به من بدهند. به آنها گفتم که ویچت ندارم و بعداً صحبت خواهیم کرد. و اگر برایتان سخت است، بیخیال شوید. آنها همگی گفتند که این درست نیست و دلشان نمیآید که من همهٔ هزینه را پرداخت کنم. یکی از خانوادهها اصلاً تا آن موقع، هیچ واکنشی نشان نداده بود. احتمالاً این دو خانوادهای که برای پرداخت آمدند، احساس کرده بودند که این منصفانه نیست. وقتی دوباره همدیگر را دیدیم، گفتند پول نقد ندارند و دفعهٔ بعد که فرصت دیداری پیش آمد پول را خواهند داد. گفتم نیازی نیست آن را بپردازند و اینکه سخت نگیرند. آن جوان با تعجب گفت: «چرا نمیخواهی پول را بگیری؟» با آرامش گفتم: «هزینهای که من کردم کمتر از هزینهای است که شما میپردازید.» او بسیار تحت تأثیر قرار گرفت.
دفعهٔ بعد که همدیگر را دیدیم، خیلی مؤدبانه با من رفتار کرد. بعدها آن ۱۷۰ یوان را به آن عموی طبقه بالایی بازگرداندم. دیدن زمین تمیز که زندگی همه را راحتتر کرده بود، خیلی برایم رضایتبخش بود.
پرداخت هزینهٔ تعمیر چراغهای راهرو
بخشی از چراغهای راهروی ساختمانمان، برای مدت زیادی خراب بود. از ساکن طبقهٔ اول خواستم فردی را برای تعمیر پیدا کند و گفتم که خودم هزینهاش را میپردازم. او پذیرفت، اما اقدامی نکرد. وقتی علت را پرسیدم، گفت: «ساکنان طبقهٔ سوم آدمهای بدی هستند. نباید بگذاریم بدون پرداخت هزینه، سود ببرند. صبر کنیم تا آنها هم راضی به پرداخت شوند، بعد تعمیر را انجام دهیم!»
چون تعمیرات برقی بود، موضوع ایمنی نیز مطرح بود و نمیتوانستیم کسی را پیدا کنیم که بیاید و چراغها را تعمیر کند. چون نزدیک سال نو بود، ناچاراً از یکی از بستگانم خواستم کسی را برای تعمیر پیدا کند. اما او با «دخالت کردن من در کارها» موافق نبود. گفتم: «میتوانم بعد از انجام تعمیر، از بقیه پول بگیرم.» به او قول دادم هر چقدر به برقکار پرداخت کنم، به خودش نیز همانقدر میدهم. پس از پایان کار، به برقکار ۱۵۰ یوان دادم و برای خویشاوندم هم حدود ۲۰۰ یوان مواد غذایی خریدم (او شاغل بود و بنابراین پول قبول نکرد).
یکی از همسایهها، وقتی دید من برقکار آوردهام، گفت: «شما واقعاً انسان خوبی هستید. وقتی کار تمام شد، هزینه را حساب کن و در گروه چت اعلام کن.» گفتم: «نیازی نیست. خودم هزینه را میپردازم.» یکی از همسایهها، اصرار داشت پول بدهد، پس ناچار شدم قبول کنم. چند روز بعد، پول را به او بازگرداندم. همچنین یک تقویم و نشریهٔ هفتگی روشنگری حقیقت به او دادم. او بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و به سرشت شگفتانگیز فالون دافا پی برد.
هدف از نوشتن این تجربیات این است که بگویم من هم زمانی فردی بودم که نمیخواستم ضرر کنم. این تزکیه در فالون دافا بود که مرا به انسانی تبدیل کرد که میخواهد ببخشد و به دیگران فکر کند. امیدوارم تعداد بیشتری از موجودات ذیشعور، از دافای کیهان بهرهمند شوند. لطفاً بهخاطر بسپارید: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!»
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.