(Minghui.org) من نزدیک به ۷۰ سال دارم. بیش از ده سال پیش، پسری که سوار دوچرخه بود مرا به زمین زد و این اتفاق باعث جابه‌جایی استخوان‌های مچ دست چپم شد. از آن پس، دیگر نمی‌توانستم دست چپم را کاملاً به پشت، روی کمرم ببرم.

در ژوئن سال گذشته، یک روز بعدازظهر، وقتی با دوچرخه‌ام، برای خرید حریره بیرون رفته بودم، مردی با دوچرخه برقی، مرا به زمین زد. مأمور راهنمایی‌ورانندگی که در تقاطع بود بلافاصله برای بررسی وضعیتم، جلو آمد.

من لباس‌های نازک تابستانی به تن داشتم و زانوهای شلوارم خونی شده بودند. مأمور پرسید که آیا پاهایم آسیب دیده‌اند و آیا می‌توانم راه بروم. پاسخ دادم: «من فالون دافا را تمرین می‌کنم. حالم خوب است. فقط لطفاً کمکم کنید تا بلند شوم.»

وقتی رانندهٔ دوچرخه شنید که حالم خوب است، سوار دوچرخه‌اش شد و رفت. عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را در قلبم تکرار کردم.

فکر نمی‌کردم آسیب دیده باشم و از دست راننده نیز عصبانی نبودم. اطرافیان عجله داشتند، بنابراین حقیقت را برای کسی روشن نکردم و به خانه برگشتم.

پس از رسیدن به خانه متوجه شدم که نمی‌توانم دست چپم را خم کنم؛ آن‌قدر ضعیف شده بود که حتی نمی‌توانستم درِ ماشین لباس‌شویی را باز کنم. زیاد به آن فکر نکردم و همچنان هر روز پنج تمرین دافا را انجام می‌دادم.

دو هفته بعد، هنگام مطالعه بخش گوان‌دینگ در کتاب جوآن فالون، احساس کردم یک فالون (چرخ قانون) دور آرنج چپم می‌چرخد. سپس احساس کردم کسی دست چپم را دو بار به‌سمت بالا و پایین فشار داد.

بلافاصله در دست چپم، احساس سبکی و قدرت کردم. بدون زحمت توانستم دست چپم را به پشت، روی کمرم ببرم. آسیب ده‌ساله‌ام سرانجام شفا یافت! سپاسگزاری‌ام نسبت به استاد، وصف‌ناپذیر بود.