(Minghui.org) من و پدرم در سال ۱۹۹۴، تمرین فالون دافا را شروع کردیم. پس از شروع آزار و شکنجه در ۲۰ژوئیه۱۹۹۹، شاهد آزار و اذیت سایر تمرینکنندگان و بیانصافی در حق استاد بودم و از این بابت ناراحت بودم و اغلب اشک میریختم. برای عدالتخواهی، به پکن رفتم و بهمحض رسیدن به میدان تیانآنمن، دستگیر شدم. سپس مرا برگرداندند و بیش از ۲۰ روز، در اداره پلیس محلی بازداشت کردند. پس از بازگشت به خانه، برای جلوگیری از نظارت و آزار و اذیت پلیس، به شهر دیگری رفتم. بنابراین محیط تزکیه گروهی خود را از دست دادم و بیش از ۲۰ سال، فرصت تزکیه طی اصلاح فا را از دست دادم.
ازآنجاکه فقط درکی بسیار ابتدایی از تزکیه داشتم، بهمحض ورود به جامعه عادی، بهدلیل وابستگیهایی که نمیتوانستم از آنها رها شوم، کارهای اشتباهی انجام میدادم. بهدلیل این چیزها، از بازگشت به تزکیه دافا بازماندم و این فکر در من ایجاد شد که ممکن است لیاقت کسب مجدد فا را نداشته باشم، که قلبم را به درد میآورد.
پدرم براثر آزار و شکنجه درگذشت، که خودم را بهخاطر آن سرزنش و عمیقاً احساس گناه میکردم. از خودم میپرسیدم که اگر قبلاً روشنبین شده و به دافا بازگشته بودم، آیا میتوانستم در زمانی که او درحال گذراندن این محنت بود به او کمک کنم؟ درحالیکه به درون نگاه میکردم، تصمیم گرفتم که به تزکیه برگردم. یک شب پسرم که تزکیه نمیکرد، ناگهان به من گفت: «مادر، تو نمیتوانی با قلبی گناهکار یا با هر وابستگی دیگری تزکیه کنی.» این حرف مرا شوکه کرد. میدانستم که استاد ازطریق سخنان وی مرا روشن میکنند.
ازطریق مطالعه فا، متوجه شدم که زندگیام در آن سالها، براساس نظم و ترتیب نیروهای کهن بوده است و در دام آنها افتاده بودم. سایر تمرینکنندگان، مانند من، نیز تزکیه را کنار گذاشته بودند. امیدوار بودم تمرینکنندگانی که تجربه مشابهی با من داشتند، بهسرعت بیدار شوند، از پیروی از نظم و ترتیب نیروهای کهن دست بردارند و دیگر در میان مردم عادی سردرگم نباشند.
تمرینکنندگانی را که با من فا را کسب کردند به یاد میآورم. در آن زمان، همه ما در دبیرستان بودیم، اغلب با هم تمرین و فا را مطالعه میکردیم و تجربیات تزکیهمان را با هم در میان میگذاشتیم. آن زمان ساده، زیبا و شاد بود. اما، پس از شروع آزار و اذیت، برخی از ما در دام وابستگیهای شهرت، ثروت و احساساتی بودن در بین مردم عادی افتادیم. ازآنجاکه مدت زیادی فا را مطالعه نکرده بودیم، از استانداردهای اخلاقی رو به زوال برای قضاوت درباره خودمان استفاده و فکر میکردیم که از دیگران بهتر هستیم. اما نمیدانستیم این وضعیت چقدر خطرناک است. پس از بازگشت به دافا، تصمیم گرفتم که بهخوبی تزکیه کنم و سه کار را بهخوبی انجام دهم. وابستگیها، ازجمله عشق به زیبایی و بازیهای آنلاین را رها کردم. بهدلیل وابستگیهایم، نزدیک به ۲۰۰هزار یوان به کارتهای اعتباری بدهکار بودم. احساس میکردم تمرینکنندگان نباید بدهکار باشند و قصد داشتم تمام بدهیهایم را ظرف یک سال پرداخت کنم. بهطور غیرمنتظرهای، فقط دو ماه طول کشید تا تمام بدهیها را پرداخت کنم. میدانستم که استاد به من کمک میکنند و از من ناامید نشدند.
متوجه شدم که درحالحاضر همزمان هم تزکیه شخصی و هم تزکیه اصلاح فا را تمرین میکنم. با خودم مثل یک تمرینکننده جدید رفتار و دوباره از نو شروع کردم. احساس کردم استاد هرگز الزامات تزکیهام را آسانتر نکردهاند. تقریباً هر روز ازبینرفتن کارما را در بدنم و بهبود شینشینگم را تجربه میکردم. بزرگترین مانع من درحین تزکیه، کارمای فکری و مداخله بیرونی بود. اغلب وقتی فا را مطالعه میکردم، تمرینها را انجام میدادم یا افکار درست میفرستادم، آن ظاهر میشد. گاهی اوقات حتی پس از فرستادن افکار درست نمیتوانستم آن را سرکوب کنم. خیلی ناامید بودم. بعداً متوجه شدم که در ابتدا، آن را بهعنوان چیزی که از خود من میآید تشخیص داده بودم، بنابراین مدام بیرون میآمد تا با من مداخله کند. پس از بهبود ازطریق مطالعه فا، به این آگاهی رسیدم که این خود واقعیام نیست. از خودآگاه اصلی قویام برای تشخیص این موضوع استفاده کردم و به آن گفتم: «تو من نیستی. اگر بیرون بیایی، تو را از بین میبرم!» پس از مدتی، اگرچه هنوز گاهی ظاهر میشد، اما بهسرعت آن را تشخیص میدادم و از بین میبردم. ازطریق مطالعه مداوم فا، درک بهتری از فا به دست آوردم و قدرت دافا را احساس کردم. مطالعه فا همچنین دائماً کارمای فکری را از بین میبُرد. آن دیگر به اندازه قبل قوی نبود، ذهنم آرامتر و آرامتر شد و دیگر مثل قبل بیقرار و عجول نیستم.
سعی کردم حقیقت را برای اطرافیانم روشن کنم. دوستان و اقوامم کمکم فهمیدند که این کار را برای خیر خودشان انجام میدهم. اکثر آنها حقیقت را پذیرفتند و از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کردند. اما، من هنوز در روشنگری حقیقت برای غریبهها خوب نیستم. امیدوارم هرچه بالغتر میشوم، فا را مطالعه میکنم و دائماً خودم را بهبود میبخشم، در روشنگری حقیقت و نجات مردم توانمندتر شوم.
چندی پیش، از طرف اداره امور محله، با من تماس گرفته شد و فکر کردم این آزمایشی است که باید پشت سر بگذارم. در آن زمان، مادرم (تمرینکننده دافا) نگران بود و گفت که بهجای من خواهد رفت. من گفتم که نه، با این فکر که «من یک تمرینکننده درستکار دافا هستم. امروز برای روشنگری حقیقت به آنجا میروم.» قبل از رفتن، افکار درست فرستادم. وقتی رسیدم، دو مأمور پلیس را دیدم که منتظرم بودند. مدیر مرا دید و برایم یک فنجان چای ریخت و شروع به بازجویی از من کردند. با خوشرویی به آنها گفتم: «ببینید وضعیت روحیام چطور است؟» آنها گفتند: «خیلی بهتر از سالهای گذشته است.» درباره مزایای تمرین دافا صحبت کردم و گفتم که هیچ قانون یا مقرراتی در کشور وجود ندارد که بگوید دافا خوب نیست. یکی از مأموران بلافاصله پاسخ داد: «درست است.» گفتم: «شما مورد لطف هستید.» ادامه دادم و گفتم: «چرا اینهمه تمرینکننده برای روشنگری حقیقت، خطر آزار و اذیت را به جان میخرند؟ مگر فقط برای نجات مردم نیست؟» در چشمان مأموران، چیز متفاوتی دیدم. قبل از اینکه به خانه بروم، با آنها گفتگو کردم و دو فنجان چای نوشیدم. در آن زمان، هشت یا نُه نفر در دفتر بودند.
تمام تلاشم را میکنم تا تمرینکنندگان سابق اطرافم را بیدار کنم. اگر بار اول جواب نداد، دوباره امتحان میکنم. اگر بار دوم جواب نداد، به تلاشم ادامه میدهم. میدانم که ممکن است برخی افراد برنگردند، اما بازهم تمام تلاشم را میکنم تا هر کاری از دستم برمیآید انجام دهم. شاید زمانی با هم به دنیا آمده باشیم، و شاید زمانی گفته باشیم که به یکدیگر یادآوری خواهیم کرد، اما اکنون آنها در بین مردم عادی گم شدهاند، یا نیروهای کهن از وابستگیهایشان، برای جلوگیری از بازگشت آنها به تمرین تزکیه دافا استفاده میکنند. همه ما برای فا آمدیم و هر چیزی که به آن وابسته هستیم فقط یک ابر گذراست. امیدوارم آنها بتوانند موانع نیروهای کهن را از بین ببرند و هرچه زودتر برگردند و به عهد خود عمل کنند. این فرصت بینظیر را از دست ندهید!
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.