(Minghui.org) من ۶۴ سال دارم و قبل از شروع آزار و اذیت در سال ۱۹۹۹ در چین، تمرین فالون دافا را شروع کردم. در سال ۲۰۰۰، وقتی برای صحبت در دفاع از دافا، به پکن رفتم، به‌طور غیرقانونی دستگیر و به یک سال حبس در اردوگاه کار اجباری محکوم شدم. پس از آزادی، به‌طور مداوم سه کار را انجام داده‌ام. همیشه به استاد لی و دافا ایمان داشته‌ام. تحت حمایت استاد، تزکیه‌ام تا به امروز به‌راحتی پیش رفته است. معجزات زیادی را تجربه کردم و می‌خواهم چیزی را که اخیراً اتفاق افتاده است با شما به اشتراک بگذارم.

سال‌ها پیش، به‌طور تصادفی توده‌ای به بزرگی یک مشت را در پشتم، نزدیک زیر بغل چپم، کشف کردم. زیاد درباره‌اش فکر نکردم، زیرا درد نداشت. پوست آن ناحیه گاهی اوقات سفت می‌شد. به درون نگاه نکردم تا ببینم چه چیزی باعث این شده است. کمرم به اندازه سابق صاف نبود.

هر روز صبح با یک تمرین‌کننده دیگر قرار ملاقات می‌گذاشتم تا بتوانیم حقیقت را برای مردم روشن و به آن‌ها، در ترک حزب کمونیست چین کمک کنیم. به بازارها، اجتماعات و ایستگاه‌های قطار مختلف می‌رفتیم. یک شب، وقتی پس از صحبت با مردم درباره فالون دافا به خانه برگشتم، ویدئویی از آموزش فای استاد در گوانگجو را تماشا کردم.

استاد در هفتمین سخنرانی‌شان گفتند که حسادت ممکن است باعث عدم تعادل در خلق و خو و درنهایت منجر به بیماری شود. متوجه شدم که این توده بزرگ در پشتم ممکن است به‌دلیل وابستگی‌ام به حسادت باشد. به‌سرعت نشستم، پاهایم را روی هم قرار دادم، شروع به فرستادن افکار درست کردم و از استاد خواستم که به من کمک کنند حسادتم را از بین ببرم و تومور را از روی کمرم بردارند.

بلافاصله حرکتی را در داخل تومور حس کردم. معتقد بودم که موجودی مزاحم است، بنابراین افکار درستم را تشدید کردم. همانطور که افکاری که می‌فرستادم قوی‌تر می‌شد، به نظر می‌رسید که آن موجود ضعیف‌تر می‌شود. حدود ده دقیقه بعد، آن موجود از توده خارج شد و ازطریق ران چپم، به‌سمت ساق پایم حرکت کرد و درنهایت از پای چپم خارج شد. کمرم را لمس کردم و متوجه شدم که توده از بین رفته است. احساس آسودگی کردم و دیدم که دوباره می‌توانم صاف بایستم. خیلی هیجان‌زده بودم.

قدردانی‌ام از استاد برای کمک به من، در ازبین بردن چیزی که سال‌ها در پشتم بود، با کلمات قابل‌بیان نیست. تلاش خواهم کرد تا رشد و پیشرفت کنم و هرگز مهربانی استاد را فراموش نخواهم کرد!