(Minghui.org) من تمرین فالون دافا را در سال ۲۰۱۶ آغاز کردم و در مسیر تزکیهام آزمونها و سختیهای بسیاری را پشت سر گذاشتهام. خانواده، همکاران و دوستانم نیز از دافا بهرهمند شدهاند.
تغییرات شوهرم
همسرم اهل شمالشرق چین و فردی سخاوتمند و درستکار است. اگرچه او تمرینکننده نیست، اما با تمرین من مخالفتی ندارد و گاهی در پروژههای دافا به من کمک میکند.
او از نوجوانی بیش از ۴۰ سال سیگار و مشروب مصرف کرده بود. نمیتوانست غذا را بدون الکل بخورد. ناهار و شام یک لیوان بزرگ مشروب قوی مینوشید و در تابستانها آبجو را مثل آب مصرف میکرد. ماهیانه ۴۰ بسته سیگار میکشید. هر چقدر او را تشویق به ترک میکردم، گوش نمیداد و اگر فشار میآوردم، عصبانی میشد.
یک سال در روز تولدش، مست شد. روز بعد به من گفت که خواب دید چهار یا پنج شیطان کوچک میخواستند او را با خود ببرند. او نتوانسته بود در برابرشان مقاومت کند و به آنها گفته بود: «من نمیتوانم شما را شکست دهم، اما همسرم میتواند. او فالون دافا را تمرین میکند.» بعد دیده بود که من به سمت آنها دویدم و شیاطین فوراً ناپدید شدند.
من اغلب برایش ماجراهای تزکیه تمرینکنندگان را تعریف میکردم. معمولاً در سکوت گوش میداد و یکبار هم گفت: «پشت سر سیگاریها اهریمن سیگار هست و پشت سر الکلیها اهریمن مشروب. اما من واقعاً نمیتوانم ترک کنم.»
در اواخر سال ۲۰۲۲ وضعیت سلامتیاش رو به وخامت رفت. پس از آزمایشهای متعدد و انتظارهای سخت، تشخیص پزشک سرطان ریه بود. وقتی این خبر ویرانکننده را شنیدم، هر روز گریه میکردم. همسرم وانمود میکرد قوی است، اما در واقع بسیار نگران بود.
در آن زمان دشوار، یک زوج تمرینکننده کمک بزرگی به من کردند. آنها مرا دلداری دادند، تشویقم کردند و حتی برایم کمک مالی جمعآوری کردند. پس از نخستین بستریشدن برای شیمیدرمانی، وضعیتش بهبود یافت. شگفتانگیز اینکه هیچ عارضهای در طول درمان نداشت. حتی دکترش گفت: «اصلاً مریض به نظر نمیرسد. چهرهاش میدرخشد!»
وقتی از بیمارستان به خانه آمد، برایش بخشی از جوآن فالون را درباره بیماری خواندم. برایش توضیح دادم که بیماری نتیجه کارماست و موجودی در بُعدی دیگر باعث بیماری شده است. استاد به تمرینکنندگان کمک میکنند تا کارمای جمعشده در زندگیهای گذشتهشان را از بین ببرند تا از بیماری رها شوند.
یک شب، علائم دفع کارما در من ظاهر شد. احساس بدی داشتم، دچار استفراغ و اسهال شدم. همسرم خواست مرا نزد پزشک ببرد، اما نپذیرفتم. صبح روز بعد، بیرمق به محل کار رفتم و شب با انرژی زیاد به خانه برگشتم.
پرسید: «نزد پزشک رفتی، نه؟» گفتم: «نه.» پرسید: «دارو خوردی؟» باز هم گفتم: «نه.» با تعجب نگاه کرد و پرسید: «پس چطور خوب شدی؟» برایش توضیح دادم: در محل کار احساس ناخوشی داشتم، اما ناگهان فکری به ذهنم رسید که من تمرینکننده فالون دافا هستم. فقط همین یک فکر باعث شد بدنم فوراً سبک شود و دیگر هیچ دردی احساس نکنم.
شوهرم با ناباوری نگاهم کرد. میدانستم برای فردی غیرتمرینکننده درک شگفتیهای تزکیه و قدردانی تمرینکنندگان از استاد آسان نیست. گفتم: «میدانی، قبل از اینکه تمرین را شروع کنم، هر وقت بیمار میشدم دارو میخوردم. اما از وقتی واقعاً تمرین را شروع کردم، حتی یک قرص هم نخوردهام. تمام داروهای خانه مال توست.»
یک روز چهرهاش بهشدت تیره شد و گفت بهسختی نفس میکشد. گفتم: «درحال پرداخت بدهیهای کارمایی هستی. باید از استاد کمک بخواهی.» رو به طلبکاران کارمایی گفتم: «اگر همسرم در زندگیهای گذشته به شما آسیبی زده است، لطفاً او را ببخشید. اکنون او از اعضای خانواده یک تمرینکننده دافاست. لطفاً او را رها کنید!»
آن شب خواب دیدم درِ خانهمان باز شد و چند موجود از بدن همسرم به بیرون پرواز کردند. سه موجود پرواز کردند و رفتند و یکی از آنها به اتاق دیگری رفت و پنهان شد. صبح روز بعد، چهره و تنفس همسرم طبیعی شده بود.
همسرم هنوز به سیگار و مشروب معتاد بود. در پاییز ۲۰۲۳، یک غده در سمت راست گردنش ظاهر شد که بهسرعت رشد کرد و به اندازه یک مشت و بسیار دردناک شد. حین انجام آزمایشهای مجدد، من افکار درست فرستادم تا عناصر منفی را از بین ببرم و با صبر و مهربانی او را تشویق کردم.
شوهرم که هنوز تحت فشار بود و تحمل برایش سخت بود، میپرسید چرا این اتفاق برایش افتاد. حرفهایش پر از اندوه بود. من آرامشم را حفظ کردم. خواب دیدم که هنگام صحبت با او ناگهان ناپدید شد. در جستوجویش بودم که صدایش را از زیر زمین شنیدم. نامش را فریاد زدم و موفق شدم او را از زیر خاک بیرون بکشم. سپس دیدم برادر بزرگتر و برادر سوم او نیز از اعماق خاک بیرون آمدند.
حین پرتودرمانی، دیگر بیماران اتاقش واکنشهای شدیدی نشان دادند، برخی دچار گلودرد شدند، برخی تب کردند و برخی حتی فوت کردند. اما همسرم که از برکات دافا بهرهمند شد، میتوانست غذا بخورد و پس از درمان مرخص شد.
اکنون دیگر مشروب نمینوشد و سیگارش را نیز کم کرده و بهخوبی بهبود یافته است. میدانم استاد در حال از بین بردن کارما از بدنش هستند. استاد همیشه از ما محافظت کردهاند!
«استادتان حتماً خیلی خوب هستند!»
یک روز در اوت۲۰۲۴، همکارم «شیا» نزد من آمد و گفت: «دیشب "حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است" را تکرار کردم.»
شیا بسیار لاغر بود و مدتی دچار بیخوابی شد و با آن دستوپنجه نرم میکرد. درمانهای طب چینی و غربی را امتحان کرده بود، اما فایدهای نداشت. مدتی پیش درباره دافا با او صحبت کردم و او از حزب کمونیست خارج شد. وقتی درباره مشکلات جسمیاش شنیدم، پیشنهاد دادم جملات «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند. این، فای بودا و معیار انسان بودن است.
به او گفتم: «باید از صمیم قلب این جملات را تکرار کنی، طوری که تمام سلولهای بدنت با تو تکرار کنند. تمام موجودات الهی فقط میخواهند قلب مهربان تو را ببینند.»
شیا گفت: «یادم میماند.»
دوستی به نام «یو» دارم که بیش از ۲۰ سال است میشناسمش. با اینکه مدتی کمتر همدیگر را میدیدیم، اما هروقت دیدار میکردیم، با علاقه به صحبتهایم درباره تجربههای تزکیه گوش میداد. میگفت چیزهای زیادی از من یاد گرفته است.
در تابستان ۲۰۲۴، یو دوباره با من تماس گرفت. درباره شگفتیهای تمرین دافا و اینکه چگونه شخصیتم را ارتقا دادهام با او صحبت کردم. گفت: «تو واقعاً انسان خوبی هستی. با همه مهربانی، سختکوش هستی و ایمان راسخ داری.»
گفتم: «سختکوشی وظیفه انسان است. ایمانم به دافا مرا به اینجا رسانده است.»
یو ادامه داد: «چند تمرینکننده دیگر دافا را هم میشناسم. همهشان واقعاً انسانهای خوبی هستند. این نشان میدهد که استادتان باید انسان فوقالعادهای باشد!»
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.