(Minghui.org) من فکر میکنم تصادفی نیست که اتومبیلهای الکتریکی در جامعه ظاهر شدهاند. اگر یکی میخریدم، رفتن به جاهای دیگر برایم راحتتر میشد. فکر میکنم فرزندانم بهخوبی کار میکنند و هر کدام یک اتومبیل دارند. حالا فقط پدرشان اتومبیلی ندارد. برای آنها مشکلی نیست که پولشان را روی هم بگذارند تا اتومبیلی برای من بخرند.
وقتی در خانه تنها نشسته بودم به این موضوع فکر میکردم، اما وقتی از فرزندانم درباره آن پرسیدم، انتظار پاسخشان را نداشتم؛ هیچیک از شش فرزندم از من حمایت نکردند. پسر دومم گفت: «پدر، دو سال دیگر 80ساله میشوی و هنوز میخواهی اتومبیلی بخری، اگه کمتر برایمان دردسر درست کنی خدا را شکر میکنیم!»
بهمحض اینکه صحبتش تمام شد، دختر سومم ادامه داد و گفت: «پدر، شما باید تمرینات [فالون دافا] را بهخوبی انجام دهی. اکنون تنها وظیفه شما این است که خوب غذا بخوری، خوب بخوابی و لذت ببری!»
دختر دومم زنگ زد: «شما اغلب میگویی که تمرینات را بهتنهایی انجام میدهی و تمام خانواده ما از تمرین شما بهره میبرند. لطفاً بیاحتیاطی نکن، خب؟»
در جواب گفتم: «پدرت ناشنوا نیست، چشمانم تار نیست، دستها و پاهایم انعطافپذیر هستند و تمام شرایط لازم برای رانندگی را دارم.»
پسر سومم گفت: «این کافی نیست! خیلی پیر شدهای!»
پسر و دختر بزرگم در ابتدا، چیزی نگفتند، اما حالت چهرهشان نشان میداد که از من حمایت نمیکنند. پسر بزرگم گفت: «ما همه در قبال شما مسئولیم.»
پاسخ دادم: «من میتوانم مسئول خودم باشم. در این مورد، با شما موافق نیستم.» بعد از اینکه این را گفتم، پسر بزرگم اولین نفری بود که رفت.
دختر بزرگم به من گفت که باید زود بخوابم، زیرا همه آنها میخواهند به خانه بروند. قطعاً نمیتوانستم روی فرزندانم برای خرید اتومبیل حساب کنم. بنابراین در هزینههای زندگی که به من میدادند صرفهجویی و سعی کردم تا حد امکان کمتر هزینه کنم. بعد از چند سال، پولی را که پسانداز کرده بودم جمع کردم و متوجه شدم که فقط مقدار کمی برای خرید یک اتومبیل کم دارم. از اقوام و دوستانم مقداری قرض گرفتم و بالاخره پول کافی برای خرید اتومبیل الکتریکی موردنظرم را به دست آوردم!
البته دلیل اینکه فرزندانم نمیخواستند برایم اتومبیلی بخرند این بود که نگرانم بودند. بنابراین باید درحین رانندگی، ایمنی کامل را تضمین میکردم و این کار را انجام دادهام.
خانه من 20 کیلومتر (12 مایل) با شهر فاصله دارد. من هر دو هفته یک بار، به خانه یک تمرینکننده میرفتم و از او میخواستم که مقالات مینگهویی را در دستگاه پخش صوتم دانلود کند تا بتوانم به آنها گوش دهم. پس از بازگشت به خانه، فایلها را برای تمرینکنندگان محلی نصب میکنم. ازآنجاکه این تمرینکنندگان در مکانهای مختلف زندگی میکنند، برایم راحتتر است که با اتومبیل بروم.
مردم وقتی میدیدند که من در سن بالای 80 سال هنوز میتوانم رانندگی کنم، شگفتزده میشدند و مرا تحسین میکردند. من اولین نفر در روستایمان هستم که در این سن رانندگی میکنم. یک نفر پیش من آمد و گفت: «اگر استادت از تو محافظت نمیکرد، آیا وضعیت سلامتیات اینقدر خوب بود؟» کاملاً درست میگفت. من 84 سال دارم. اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم و بدون حمایت استاد، چگونه این وضعیت ممکن بود؟
تزکیه فالون دافا فوقالعاده است. من در 40سالگی، به عینک مطالعه نیاز داشتم. اما بعد از اینکه در 50سالگی، تمرین دافا را شروع کردم، وقتی از عینک برای مطالعه استفاده میکردم احساس ناراحتی داشتم. و وقتی آن را برداشتم، توانستم کتابها را واضحتر بخوانم.
وقتی برای سومین بار برای اعتباربخشی به فا، به میدان تیانآنمن رفتم، دستگیر و به زندان محکوم شدم. وقتی برگشتم نمیتوانستم دوباره بدون نیاز به عینک، کتاب بخوانم. اما مدت زیادی بعد از شروع مجدد تمرین، دیگر نیازی به عینک نداشتم. شنوایی و بیناییام خوب است و همه اعضای بدنم سالم هستند.
با وجود اینکه 84 سال دارم، فقط چند نفر همسنوسال من در روستایم هنوز زنده هستند. اما وضعیت سلامتی من بدتر از 50 یا 60سالگیام نیست. وضعیت سلامتیام عالی است و همه میگویند خیلی جوانتر از سنم به نظر میرسم.
سپاسگزارم، استاد نیکخواه و بزرگوار!
مقالاتی که در آنها تزکیهکنندگان درک خود را به اشتراک میگذارند، معمولاً براساس وضعیت تزکیهشان، ادراک یک فرد را در زمانی مشخص منعکس میکنند، و با هدف امکان ارتقای متقابل ارائه میشوند.
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.