(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در ۲۳مه۲۰۲۱ شروع کردم و واقعاً محافظت استاد را احساس کردم. با نظم و ترتیب استاد، در مسیر تزکیه و کمک به ایشان در اصلاح فا و نجات موجودات ذی‌شعور قدم برداشته‌ام.

چرا به این دنیا آمدم

پس از ترک چین در سال ۲۰۱۸، برنامه‌های تلویزیونی چینی‌زبان را تماشا می‌کردم. ان‌تی‌دی‌تی‌وی (NTDTV) و اپک تایمز رسانه‌های موردعلاقه‌ام بودند. وقتی فهمیدم که بسیاری از کارکنان آن‌ها تمرین‌کننده هستند، کنجکاوی‌ام برانگیخته شد، زیرا نمی‌دانستم دافا درباره چیست.

کتاب اصلی فالون دافا، جوآن فالون، را به‌صورت آنلاین پیدا کردم. پس از یک بار خواندنش، احساس کردم که این کتاب واقعاً فوق‌العاده است. این کتاب به مردم می‌آموزد که با پیروی از اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری، افراد خوبی باشند. با وجود هرج و مرجی که اکنون در جهان وجود دارد، احساس کردم که اگر هریک از ما بتوانیم با پایبندی به این اصول، انسان خوبی باشیم، جهان جای فوق‌العاده‌ای خواهد بود.

دومین باری که جوآن فالون و سایر کتاب‌های دافا را خواندم، احساس کردم استاد کمک بزرگی به ما کرده‌اند؛ ایشان نردبانی به‌سوی آسمان به ما داده‌اند، نردبانی که می‌تواند ما را به خانه واقعی‌مان بازگرداند!

بخشی از فا عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار داد:

«... مریدان دافا یک مسئولیت عظیم دارند: بیش از صرفاً‌ به کمال رسیدن شخص، هریک باید مأموریت نجات مردم دنیا، موجودات ذی‌شعور، را به دوش بکشند. هرگز در تاریخ این‌گونه نبوده است.» (آموزش فا در کنفرانس ویژۀ دهمین سالگرد مینگهویی، آموزش فا در کنفرانس، جلد دهم)

فهمیدم که هدف واقعی آمدن من به جهان، تمرین فالون دافا، کمک به استاد در اصلاح فا و نجات موجودات ذی‌شعور است.

روشنگری حقیقت

پس از پاندمی کووید۱۹، بسیاری از گردشگران از چین، شروع به آمدن به منطقه ما کردند. در ماه مه۲۰۲۳، ما شروع کردیم حقایق درباره فالون دافا را برای مردم روشن کنیم.

در یک مکان گردشگری، با مردی حدوداً ۵۰ساله آشنا شدم. به او گفتم: «سلام! این بیماری همه‌گیر مدت زیادی است که ادامه دارد و هنوز کاملاً تمام نشده است. برخی از جوانان، براثر عوارض جانبی واکسن جان خود را از دست داده‌اند. اما بیش از ۴۰۰میلیون چینی در طول این فاجعه در امان مانده‌اند. آیا درباره ترک حزب کمونیست چین (ح‌.ک‌.چ) برای حفظ امنیت خود چیزی شنیده‌اید؟»

او گفت: «آیا شما فالون دافا را تمرین می‌کنید؟ من بیش از ۱۰ سال پیش مطالب شما را در هنگ کنگ دیدم و احساس کردم که آن‌ها به‌خوبی بیان شده‌اند. من به حزب نپیوستم، بنابراین نیازی به ترک آن ندارم.»

گفتم: «شما بسیار خوش‌اقبال بوده‌اید. ازآنجاکه حقیقت را خیلی زود آموختید، باید فرد مهربانی باشید که توسط خداوند نجات یافته است. اما ما در جوانی، به پیشگامان جوان و لیگ جوانان پیوستیم. آیا به یاد دارید که وقتی به آن‌ها پیوستیم، مشت‌هایمان را بالا بردیم و سوگند خوردیم که تمام عمرمان را برای کمونیسم بجنگیم و جان خود را برای حزب فدا کنیم؟ ازآنجاکه چنین سوگند جدی‌ای‌ خوردیم، به حزب کمونیست چین تعلق داریم. ما باید عضویت خود را لغو کنیم تا دیگر بخشی از آن نباشیم. آیا می‌توانم یک نام مستعار برای خروج از حزب کمونیست چین به شما بدهم؟ ما این کار را برای اطمینان از امنیت خود، ازبین بردن سوگند و قطع کامل ارتباط خود با آن انجام می‌دهیم. ما نمی‌خواهیم تقصیر همه کارهای بدی را که حزب انجام داده است به گردن بگیریم، مگر نه؟» او پاسخ داد: «مطمئناً. این نام مستعار را به خاطر خواهم سپرد و از حزب کمونیست چین خارج خواهم شد.»

با گروهی از مردم ملاقات کردم و یکی از آن‌ها دروغ‌های ح‌.ک‌.چ را تکرار می‌کرد و گفت که ح.‌ک.‌چ آزار و اذیت تمرین‌کنندگان را آغاز کرد، چراکه آن‌ها مجتمع مرکزی ح.‌ک‌.چ در پکن را محاصره کرده‌ بودند. به او گفتم: «این دروغ توسط ح‌.ک‌.چ سر هم شده است. تمرین‌کنندگان در ۲۵آوریل۱۹۹۹، به مقامات دولتی شکایت کردند. آن‌ها مجتمع مرکزی را محاصره نکردند. دفتر استیناف شورای ملی پکن در کنار مجتمع مرکزی ح‌.ک‌.چ قرار دارد، بنابراین در ظاهر این‌طور به نظر می‌رسید. ح‌.ک‌.چ برای فریب مردم دروغ می‌گوید. چرا تمرین‌کنندگان برای دادخواهی به پکن رفتند؟ زیرا مأموران پلیس شهر تیانجین تمرین‌کنندگان را کتک زدند و دستگیر کردند و از آزادی آن‌ها خودداری کردند و ادعا کردند که اختیار آزادی آن‌ها را ندارند. آن مأموران به سایر تمرین‌کنندگان گفتند که به پکن بروند و برای آزادی آن‌ها درخواست تجدیدنظر کنند. بنابراین آن تمرین‌کنندگان برای دادخواهی به پکن رفتند. آن‌ها این کار را بسیار مسالمت‌آمیز انجام دادند. نخست‌وزیر سابق چند نماینده را پذیرفت و موافقت کرد که تمرین‌کنندگان را آزاد کند. اما، وقتی جیانگ زمین، رهبر سابق ح.‌ک.‌چ، متوجه شد که ۱۰۰میلیون نفر دافا را تمرین می‌کنند، حسادت کرد و ترسید. او بر انجام آزار و شکنجه اصرار داشت، حتی گرچه شش عضو دیگر کمیته دائمی مخالف آن بودند. ح.‌ک.‌چ به‌عنوان بهانه‌ای برای شروع آزار و شکنجه، دروغ‌هایی را جعل کرد.»

وقتی دیدم ساکت است، ادامه دادم: «به قتل‌عام چهارم ژوئن نگاه کنید. دانشجویان دانشگاه صرفاً به اصلاحات ملی و تغییر به‌سمت بهترشدن امیدوار بودند. اما ح‌.ک‌.چ از سربازان، تانک‌ها و مسلسل‌ها برای سرکوب دانشجویان غیرمسلح استفاده کرد. من در آن زمان، دانشجوی دانشگاه در پکن بودم. آن شب صدای تیراندازی شنیدم و فهمیدم که دانشجویان کشته می‌شوند. وقتی به خارج از کشور مهاجرت کردم، فهمیدم که نزدیک به ۱۰هزار دانشجو کشته شده‌اند! ح‌.ک‌.چ تا این حد شرور است! مگر آن دانشجویان دانشگاه بی‌گناه نبودند؟»

دروغ‌های ساختگی‌ ح‌.ک‌.چ

برخی سر تکان دادند. سپس درباره «خودسوزی: یک حقه‌ پیچیده» صحبت کردم و گفتم که این دروغی است که ح.‌ک.‌چ برای آزار و اذیت دافا جعل کرده است. برداشت اعضای بدن افراد زنده کل جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. ح‌.ک‌.چ کارهای پلید زیادی انجام داده و آسمان را خشمگین کرده است.

همه آن‌ها تصدیق کردند. سپس سه نفر موافقت کردند که از یک نام مستعار برای خروج از ح‌.ک.‌چ استفاده کنند. به آن‌ها گفتم: فالون دافا در بیش از ۱۰۰ کشور در سراسر جهان تمرین می‌شود. از آن‌ها خواستم که به‌خاطر داشته باشند که «فالون دافا فوق‌العاده است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری فوق‌العاده است!» و این عبارات را تکرار کنند و آسمان از آن‌ها محافظت خواهد کرد. آن‌ها همچنان از من تشکر می‌کردند. یکی به من تعظیم کرد. از آن‌ها خواستم از استادم آقای لی هنگجی تشکر کنند. آن‌ها حقیقت را آموختند و توسط استاد نجات یافتند. بسیار خوشحال بودم که حقیقت را آموختند و آینده‌ای روشن برای خودشان انتخاب کردند.

تقریباً دو سال است که در مکان‌های گردشگری، با مردم درباره فالون دافا صحبت می‌کنم و با انواع‌واقسام افراد برخورد می‌کنم. برخی از مردم، کمی بعد از اینکه حقیقت را می‌فهمیدند، تصمیم می‌گرفتند از ح.‌ک.‌چ خارج شوند؛ برخی فقط گوش می‌دادند، اما چیزی نمی‌گفتند. برایشان سفر خوبی آرزو می‌کردم و امیدوار بودم فرصت دیگری داشته باشند و آینده‌ای روشن را برای خودشان انتخاب کنند.

گاهی اوقات با افرادی روبرو می‌شوم که از گوش دادن امتناع می‌کنند و به من فحش می‌دهند. در ابتدا، بسیاری از مردم این‌گونه بودند، اما به‌تدریج فهمیدم که روند روشنگری حقایق به مردم، مانند پرسه زدن در جامعه است. با انواع‌و‌اقسام افراد روبرو می‌شوم. این روند به من فرصت‌هایی می‌دهد تا به‌طور مداوم خودم را تزکیه کنم و ارتقا دهم. به‌تدریج، افراد کمتری به من فحش می‌دادند. ذهنیتم نیز دستخوش تغییراتی شد. قبلاً وقتی مردم به من فحش می‌دادند ناراحت می‌شدم. بعداً متوجه شدم که به‌عنوان یک تمرین‌کننده، قلبم نباید تحت تأثیر قرار گیرد؛ درعوض باید صبور باشم. عمیقاً با آن‌ها همدردی می‌کردم، زیرا آن‌ها فریب دروغ‌های ح‌.ک‌.چ را خورده بودند.

اغلب فکر می‌کردم: هر کسی نقش متفاوتی در این دنیای بشری دارد. اما ما تمرین‌کنندگان شادترین موجودات هستیم. اما، برخی افراد برای پلیس ح‌.ک‌.چ، دادستانی یا سیستم قضایی در چین کار می‌کنند. آن‌ها چنین نقشی را ایفا می‌کنند، بنابراین ما باید از مهربانی خود برای آگاه‌کردن آن‌ها استفاده کنیم، زیرا آن‌ها افرادی هستند که به دنیای بشری آمده‌اند و منتظر نجات هستند. وقتی این را متوجه شدم، طرز فکرم هنگام روشنگری حقایق تغییر کرد. همچنین فکر کردم: باید خودم را به‌خوبی تزکیه کنم تا میدان انرژی‌ای که حمل می‌کنم، عوامل شیطانی کنترل‌کننده مردم را از بین ببرد، و آن‌ها آگاه می‌شوند.

ازبین بردن وابستگی‌ها

روزی بیش از شش ساعت در یک مکان گردشگری بودم. پاشنه پایم در آخرین ساعت کم‌کم درد گرفت، اما درد را تحمل و استقامت کردم. این اولین باری بود که ناراحتی جسمی را تجربه می‌کردم. فکر کردم: امروز زیاد راه نرفته‌ام. وقتی به خانه برگشتم، متوجه شدم که این فکر اشتباه است. چون آن را پذیرفتم، این تصور با فکرم تقویت شد.

به‌عنوان یک تمرین‌کننده، هیچ‌یک از چیزهایی که تجربه می‌کنیم تصادفی نیست.

ناگهان به یاد حرف استاد افتادم:

«دریافتم که او بسیار خوب است و به‌منظور اینکه بتواند به‌سرعت کارمایش را بپردازد و روشن‌بین شود، آزمایش‌های او را کمی افزایش دادم...» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

آیا این اتفاق به این دلیل نیفتاد که استاد فرصتی به من دادند تا به‌سرعت کارمایم را تسویه کنم؟ سپس متوجه شدم که افکارم در آن زمان صرفاً براساس دیدگاه خودم و خودخواهانه بودند. استاد نظم و ترتیب داده بودند تا این گردشگران چینی به اینجا بیایند و به حقیقت گوش دهند، اما آن‌ها از گوش‌دادن امتناع کردند. چه بر سر آن‌ها و دنیایشان خواهد آمد؟

با فکر کردن به این موضوع، اشک در چشمانم حلقه زد. کاری را که قرار بود انجام دهم، انجام ندادم. واقعاً پشیمان شدم. امیدوارم استاد بتوانند به آن موجودات ذی‌شعور فرصت دیگری بدهند. امیدوارم آن‌ها هنوز فرصتی برای گوش‌دادن به حقیقت درباره فالون دافا و آزار و اذیت داشته باشند. همچنین امیدوارم دفعه بعد بهتر عمل کنم.

مکان‌های گردشگری

قرار بود گروه دیگری از این مکان گردشگری دیدن کنند، بنابراین بعد از اینکه صبح تمرینات را انجام دادیم، منتظر رسیدن آن‌ها ماندیم. قرار بود ساعت ۱۲:۳۰ ظهر برسند، اما تا ساعت ۳ بعدازظهر نرسیدند. با چند نفر صحبت کردم، اما هیچ‌کدام از آن‌ها موافقت نکردند که از حزب کمونیست چین خارج شوند. این غیرمعمول بود.

فکر کردم: آیا روی تعداد افرادی که به آن‌ها کمک می‌کنم از حزب کمونیست چین خارج شوند، تمرکز کرده‌ام؟ در سکوت به استاد گفتم: فقط امیدوارم که حقیقت را بفهمند، برایم مهم نیست که چند نفر از آن‌ها با خروج موافقت کنند.

سپس اتوبوس دیگری آمد. راهنمای تور آن‌ها را از پارکینگ به‌سمت پارک هدایت کرد و من نتوانستم به آن‌ها برسم. همچنین احساس خستگی می‌کردم. ساعت ۹:۳۰ صبح از خانه بیرون آمده بودم و اکنون ساعت ۶ عصر بود. فقط یک تکه کیک آناناس خورده بودم و چیز دیگری برای خوردن نداشتم. با خودم فکر کردم: همین جا منتظر می‌مانم تا برگردند.

بعد از ۱۰ دقیقه انتظار دیگر، فکر کردم: وقتی برگردند، می‌توانم با خیلی از آن‌ها صحبت کنم، اما وقت ندارم به آن‌ها کمک کنم تا یکی‌یکی از ح‌.ک‌.چ خارج شوند. آن‌ها به اینجا آمدند، چون استاد نظم و ترتیب دادند که به حقیقت گوش دهند. بنابراین سریع سوار دوچرخه شدم و در ورودی پارک منتظرشان ماندم.

با گروهی از گردشگران مسن چینی که سعی داشتند از خیابان عبور کنند، برخوردم. گفتم: «باید به آنجا بروید و منتظر بمانید تا چراغ راهنمایی قرمز شود. اگرچه کمی دورتر است، اما امن‌تر خواهد بود.» بنابراین برخی در محل خط‌کشی عابرپیاده به من پیوستند. یکی از آن‌ها با آنچه گفتم موافقت کرد. درباره دافا به او گفتم. او با خوشحالی موافقت کرد که از ح‌.ک‌.چ خارج شود و بارها از من تشکر ‌کرد. مردی مسن که جلو ما راه می‌رفت، سرعتش را کم کرد و گوش داد. به‌سرعت به او نزدیک‌تر شدم و حقیقت را برایش روشن کردم. او نیز موافقت کرد که خارج شود.

مرد مسن دیگری دید که این دو مرد مدام از من تشکر می‌کنند، نزدیک‌تر آمد تا به حرف‌هایم گوش دهد. او نیز تصمیم گرفت از حزب خارج شود. دیدم چند نفر پشت سرم هستند، اما وقت نداشتم با آن‌ها درباره ترک ح‌.ک.‌چ صحبت کنم. با افرادی که منتظر سوار‌شدن به اتوبوس بودند، درباره «حقه خودسوزی در میدان تیان‌آنمن»، اینکه فالون دافا در سراسر جهان تمرین می‌شود و اینکه چرا برای اطمینان از ایمنی خود، باید از ح‌.ک‌.چ خارج شوند، صحبت کردم. فکر کردم: این بار حقیقت را شنیدند و دفعه بعد، فرصت ترک آن را خواهند داشت. بسیاری از مردم، قبل از سوارشدن به اتوبوس از من تشکر کردند. گفتم: «لطفاً از استادم آقای لی هنگجی تشکر کنید!»

تقریباً ساعت ۷ بعدازظهر بود که به خانه رسیدم. با خودم فکر کردم: هیچ‌چیز تصادفی نبود. همه‌چیز توسط استاد نظم و ترتیب داده شده بود. به موفقیت رسیدم و آنچه را که باید انجام می‌دادم، به انجام رساندم. با وجود خستگی زیاد، واقعاً خوشحال بودم. درحالی‌که حقیقت آزار و شکنجه را روشن می‌کردم، استاد فرصت دیگری برای تزکیه به من دادند، و از این بابت سپاسگزارم.

تقریباً دو سال است که در این پارک، حقایق را روشن کرده‌ام. در طول مسیر تزکیه‌ام در طی چهار سال گذشته، گرچه هر روز بسیار مشغول بودم، اما سرشار از شادی بوده‌ام. دافا به من نشان داد که چرا به این دنیا آمدم. واقعاً احساس می‌کنم که استاد در کنارم هستند و از ما تمرین‌کنندگان مراقبت می‌کنند. از تمرین فالون دافا و نجات رحمت‌آمیز استاد سپاسگزارم. باید به تزکیه با پشتکار ادامه دهم، خودم را به‌خوبی تزکیه و به استاد در اصلاح فا کمک کنم، مأموریتم را به انجام برسانم و از استاد پیروی کنم تا به خانه برگردم!

مقالاتی که در آن‌ها تزکیه‌کنندگان درک خود را به اشتراک می‌گذارند، معمولاً براساس وضعیت تزکیه‌شان، ادراک یک فرد را در زمانی مشخص منعکس می‌کنند، و با هدف امکان ارتقای متقابل ارائه می‌شوند.