(Minghui.org) سه سال است که فالون دافا را تمرین میکنم. با قلبی سرشار از قدردانی و احترام به استاد لی، مایلم تجربیات خود و اطرافیانم را که از تمرین دافا بهرهمند شدهاند، به اشتراک بگذارم تا شاهدی بر اثرات باورنکردنی فالون دافا باشم.
کشتن کارما و آسیب ایجاد میکند؛ کسب دافا روشنبینی و آرامش را به ارمغان میآورد
بهعنوان یک متخصص زنان و زایمان با برنامه کاری شلوغ و مشکلات زناشویی، به میگرن مزمن، اسپوندیلوز گردنی (ساییدگی و پارگی دیسک در ستون فقرات گردنی)، بیخوابی، فیبروم رحمی، هیپرپلازی سینه، التهاب آلرژیک بینی و سایر بیماریها مبتلا بودم.
سالها درد مزمن باعث شده بود که خسته و ناتوان به نظر برسم و از نظر جسمی و روحی احساس خستگی کنم. گرچه یک پزشک با دانش پزشکی گسترده در زمینه درمان بیماریها و حفظ سلامت هستم، طب غربی، داروهای گیاهی و ورزشهای بدنی را برای تسکین مشکلات سلامتیام امتحان کردهام، اما موفق نبودهام.
در سال ۲۰۱۶، به بودیسم گرویدم و یک بودیست غیرروحانی شدم و بهدنبال راهی در سنت بودایی برای دستیابی به سلامت روانی و جسمی بودم. پس از گرویدن به بودیسم، متوجه شدم که بیماری از کارمای فرد ناشی میشود و انجام سقط جنین گناه بزرگی است، چراکه جان انسانی را میگیرد. با تأمل درباره سقط جنینهای بیشماری که در طول دوران پزشکیام انجام دادهام، پر از ترس و اضطراب شدم و عهد کردم که دیگر هرگز این عمل را انجام ندهم.
هر روز عود میسوزاندم و با اخلاص بودا را پرستش میکردم، متون مقدس بودایی را ازبر میکردم و مرتباً در مراسم معبد شرکت میکردم. در روزهای اول و پانزدهم هر ماه قمری، حیوانات کوچک زنده را آزاد میکردم و هر عصر، با احترام، متون مقدس بودایی را کپی میکردم، به امید اینکه گناهان و بدهیای را که از کشتن بهبار آورده بودم جبران کنم.
اما چند سال گذشت و اگرچه وضعیت روحیام تا حدودی تغییر کرد، اما هنوز از گرفتن جان انسانها ازطریق سقط جنینهایی که در گذشته انجام داده بودم، عمیقاً پشیمان بودم. نمیدانستم چگونه کارمای عظیمی را که ایجاد کرده بودم، از بین ببرم و شک داشتم که آیا هنوز میتوانم بودیسم را تمرین کنم یا نه. قلبم پر از سردرگمی و درماندگی بود و بیماریهای جسمیام همچنان ادامه داشت.
سه سال پیش، با دوستی که مرید دافا بود، ملاقات کردم. دانش عمیق، و سخنان و اعمال مهربانانه و فروتنانه او مانند یک نسیم بهاری بود که مرا بیدار کرد. او توضیحات عمیق و قابلفهمی درخصوص موضوعات مختلف ارائه داد، از فرهنگ سنتی چین گرفته تا تمدن مدرن غرب، از محدودیتهای طب مدرن غربی گرفته تا وسعت طب سنتی چین و درنهایت حقیقت درباره فالون دافا و آزار و اذیت آن.
پس از شنیدن حقایق فهمیدم که فالون دافا تمرینی از مکتب بوداست که به مردم میآموزد افراد خوبی باشند و اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری را در زندگی روزمره تزکیه کنند.
پس از خواندن جوآن فالون، احساس کردم که فالون دافا پرتوی از نور است؛ آن به من کمک کرد روشنی و امید را ببینم.
پس از شروع تمرین فالون دافا، ازطریق مطالعه فا، جدیت تزکیه را درک کردم. استاد به ما آموختند که تزکیهکنندگان نباید جان کسی را بگیرند.
«سقط جنین در حاملگی کشتن است.» («آموزش فای ارائهشده در کنفرانس نیویورک»، «آموزش فا در ایالات متحده»)
اکنون ارزش فا را عمیقتر درک میکنم. تا زمانی که فرد صادقانه تزکیه کند و مانند یک تزکیهکننده واقعی عمل کند، بدهیهای کارماییای که قبل از کسب دافا ایجاد کرده، ازجمله کشتن جانها، توسط استاد تحمل و بازپرداخت خواهد شد. همهچیز نظم و ترتیب داده خواهد شد و نیازی به نگرانی یا ترس از اینکه نمیتواند با موفقیت تزکیه کند، نیست. فرد باید گذشته را رها و با تمام وجود تزکیه کند.
به این ترتیب، گره عاطفی دیرینهای که مرا آزار میداد، باز شد. اغلب فکر میکنم: با وجود اینهمه افراد که در سراسر جهان دافا را تمرین میکنند، استاد چه مقدار کارما باید برای ما مریدان متحمل شوند؟
در جامعه امروز، تحت تأثیر ایدههای تحریفشده مدرن مانند الحاد و آزادی جنسی، زنان جوان عموماً نقشهای جنسیتی سنتی و ارزشهای جنسیتی سنتی را درک نمیکنند، از اهمیت ازدواج سنتی بیاطلاع هستند، نمیتوانند بهدرستی به پاکدامنی توجه، یا از بدنشان محافظت کنند و رفتار جنسی و سقط جنین را بسیار عادی میدانند.
جامعه آشکارا سقط جنین را بهعنوان یک راهحل آسان و راحت برای یک مشکل ترویج میکند. زنان جوانی را که باکرهبودن را از دست دادهاند، به سقط جنین تشویق و راهنمایی میکند. بیمارستانها حتی این عمل را منبع درآمد قابلتوجهی میدانند.
بعد از اینکه شروع به تمرین فالون دافا کردم، تمام تلاشم را کردم تا هر زنی را که برای سقط جنین به من مراجعه میکرد، منصرف کنم. خطرات سقط جنین را از دیدگاه پزشکی و کارمایی توضیح میدادم. اگر نمیتوانستم منصرفشان کنم، آنها را برای این عمل، به پزشک دیگری ارجاع و حتی هزینه ویزیت آنها را پس میدادم.
در طول سالها، انجام سقط جنین به منبع اصلی درآمد متخصصان زنان و زایمان تبدیل شده است. ازآنجاکه اکنون از انجام این عمل امتناع میکنم، درآمدم بهطور قابلتوجهی کاهش یافته است. همکارانم وقتی آرامش مرا دراینباره میبینند، درک آن برایشان دشوار است. آنها فکر میکنند که در این روزگار، نباید به خرافات فئودالی پایبند باشم که باعث میشود درآمدم را از دست بدهم.
برخی افراد پشت سرم شکایت میکردند و مدعی بودند که بهخاطر من پول از دست دادهاند. وقتی مدیر از این موضوع مطلع شد، فکر کرد که من از مسئولیتهایم شانه خالی میکنم و مرا بهطور اختصاصی برای صحبت احضار کرد و گفت که تصور بدی از بیمارستان ارائه دادهام.
در مواجهه با سوءتفاهم همکاران و مافوقهایم، با خودم فکر کردم: «من تمرینکننده فالون دافا هستم. بهعنوان یک تمرینکننده، عمیقاً کارمای عظیمی را که استاد برایم متحمل شدهاند، احساس میکنم و میدانم که ایشان همچنان بدنم را پاکسازی میکنند. چطور ممکن است دوباره یک موجود زنده را بکشم؟» در طول سه سال گذشته، با وجود فشار مدیریت بیمارستان و همکارانم، به تصمیم خود پایبند ماندهام.
جالب اینجاست که بیمارستان در مارس2025، جلسهای برگزار کرد تا اطلاعیهای از کمیسیون بهداشت ملی را ارائه دهد. بهدلیل کاهش شدید نرخ زادوولد در سرزمین اصلی چین، از تمام بخشهای زنان و زایمان بیمارستانها در سراسر کشور خواسته شد که سقط جنین را متوقف کنند.
قرار شد بیمارانی که بهدنبال سقط جنین هستند، تا حد امکان متقاعد شوند که بارداری خود را تا زمان زایمان ادامه دهند تا نرخ زادوولد ملی افزایش یابد. برای دستیابی به این هدف، قرار بود جوایزی برای پاداش دادن به بیمارستانها، بخشها و کارکنانی که سقط جنین کمتری انجام میدهند، تعیین شود.
با شنیدن این خبر، بخش ما دچار آشوب شد. این امر درآمد همه را به میزان قابلتوجهی کاهش میداد و مانند من، دیگر هیچ کسی سقط جنین انجام نمیداد. ازطریق این حادثه، عمیقتر به این درک رسیدهام که همهچیز در این دنیا گذراست و فقط اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری ابدی و تغییرناپذیرند.
نگاه به درون در تزکیه راسخ، متحول شدن و تولدی دوباره
همانطور که فا را عمیقتر مطالعه میکردم، بهتدریج از بسیاری از مشکلاتم آگاه شدم. تحت تأثیر طولانیمدت فرهنگ حزب شیطانی، در محل کار بسیار پرخاشگر و رقابتجو شده بودم، اغلب فکر میکردم حق با من است، و گاهی اوقات به افراط میرفتم، فاقد بردباری بودم و غیره. این وابستگیها و تصورات باید از زندگی و کار روزمرهام حذف میشدند. دافا از تزکیهکنندگان میخواهد که در هر کاری که انجام میدهند، ابتدا دیگران را در نظر بگیرند و برای یافتن منبع مشکلات، به درون نگاه کنند.
یک بار، در طول یک جلسه اداری، هنگام توضیح چیزی، از یک همکار بهعنوان مثال استفاده کردم. بعد از جلسه، او با ناراحتی نزدم آمد و گفت: «شما همیشه از من بهعنوان مثال استفاده میکنید. دیگران چه فکری خواهند کرد؟» بلافاصله متوجه شدم که با درنظر نگرفتن احساسات او کوتاهی و ناخواسته او را آزردهخاطر کردهام. صمیمانه از او عذرخواهی کردم و گفتم: «متأسفم. اشتباه کردم. عذرخواهی میکنم.»
روز بعد، او با لبخند و مقداری تنقلات به من نزدیک شد و گفت که دیروز واکنشش بیش از حد تند بود. ناگهان خرد نهفته در مقاله استاد، با عنوان «آرامکردن بیرونی با تزکیه درونی»، را درک کردم.
دوستی که مدتی مرا ندیده بود، بهمحض ملاقات با من گفت: «او کاملاً آدم دیگری شده است؛ آنقدر تغییر کرده که انگار دوباره متولد شده است.»
روشنگری حقیقت و فایدهرساندن به تعداد بیشتری از مردم
فالون دافا به خانواده و اطرافیانم نیز بهره رسانده است. مادر ۸۰سالهام در طول سه سال گذشته، تغییرات قابلتوجهی را در من دیده و واقعاً برایم خوشحال است. او میداند که همه اینها هدیهای از سوی استاد لی است.
او حقیقت را درک و موافقت کرد که به او کمک کنم عکسهای ارواح شیطانی و سایر عناصر ح.ک.چ را از خانهمان پاک کند. به او یاد دادم که هر روز با خلوص نیت عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند. از آن زمان، فشار خون بالا و بیماری قلبی او بهبود یافته است، بهندرت دارو مصرف میکند و میتواند کارهای روزانه خانه را بدون احساس خستگی انجام دهد. همسایههایش به آرامش روحی او غبطه میخورند.
در دسامبر۲۰۲۴، بیماریهای تنفسی در بین کودکانِ شهر محل زندگیام بهشدت شیوع یافت. اورژانس و بخش اطفال بیمارستان ما مملو از کودکانی بود که تب و سرفه داشتند. یک شب نوه یکسالهام تب شدیدی کرد و پسرم با من تماس گرفت تا آنها را به بیمارستان ببرم.
من پزشک هستم و میدانم که متخصصان اطفال برای درمان این بیماری، راهحلی جادویی ندارند. اگرچه پسرم و همسرش حقیقت را درک کردهاند و از حزب کمونیست چین خارج شدهاند، اما شاهد شگفتیهای فالون دافا نبودهاند.
آنها را برای معاینه و انجام برخی آزمایشها، به بیمارستان بردم. پس از بازگشت به خانه و مصرف دارو، دارو مؤثر نبود. دمای بدن نوزاد به ۴۱ درجه سانتیگراد (۱۰۶ درجه فارنهایت) افزایش یافت و نزدیک بود به حالت اغما برود. عروسم آنقدر مضطرب بود که میخواست همان شب با عجله، به بیمارستانی بزرگ در شهر دیگری برود.
فکر کردم نهتنها سفر در نیمهشب، نوزاد را عذاب میدهد، بلکه حتی اگر او را به آنجا ببریم، هیچ کمکی به او نخواهد شد. اما بههرحال آنها افرادی عادی بودند که تزکیه نمیکردند، بنابراین رویکرد من باید با استدلال مردم عادی مطابقت میداشت تا آنها بتوانند درک کنند.
بنابراین، ازطریق ویدئوکنفرانس با متخصصان اطفال از استان و شهر مشورت کردم. همه متخصصان گفتند که فقط علائم این بیماری قابلدرمان است و هیچ داروی خاصی برای آن وجود ندارد. فکر کردم: «فرصت اعتباربخشی به فا فرا رسیده است.» بنابراین نوهام را در آغوش گرفتم و جلوی تصویر استاد زانو زدم و از استاد خواهش کردم که او را نجات دهند. در کمتر از سه دقیقه، گرما از بدنش خارج و بدنش کمکم خنک شد. از خواب بیدار شد و فریاد زد: «بابا، مامان!» وقتی پسرم او را بغل کرد، فریاد زد: «او خنک است! تبش قطع شده است.» روز بعد، نوزاد به حالت عادی برگشت. پسرم گفت: «فالون دافا بسیار قدرتمند است!»
بهعنوان شاگردان فالون گونگ، مأموریت ما نجات موجودات ذیشعور است. استاد همیشه نظم و ترتیبی میدهند تا کسانی که رابطه تقدیری دارند، نجات یابند.
اخیراً کشاورزی ۳۹ساله را معاینه کردم. او را مبتلا به سرطان دهانه رحم تشخیص دادم. میخواستم او را نجات دهم، بنابراین قبل از جراحی به او گفتم که فقط موجودات خدایی و بوداها میتوانند مردم را نجات دهند و بهعنوان یک پزشک، شاهد بسیاری از بیماران سرطانی بودهام که پس از جراحی و شیمیدرمانی بهبود نیافتند و درنهایت بیمار هم جان و هم ثروت خود را از دست داد.
در طول مکالمهمان، افکار درستم را حفظ کردم، صادقانه، مهربانانه و کاملاً از دیدگاه او صحبت کردم. او حقیقت را درک کرد و از ح.ک.چ و سازمانهای مرتبط با آن خارج شد. به او یادآوری کردم که قبل و بعد از عمل جراحی، صادقانه تکرار کند: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» عمل جراحی بهراحتی انجام شد. روز بعد، بسیار آرامتر از دیگرانی که آن روز تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند، به نظر میرسید. وی برای ابراز قدردانی از راهنماییام، بهآرامی برایم سر تکان داد. میدانستم این استاد بودند که جانش را نجات دادند.
نمونههای بیشماری از شگفتیهای دافا وجود دارد، آنقدر زیاد که نمیتوانم آنها را فهرست کنم. هر وقت به آنچه استاد برای نجات همه موجودات تحمل و فداکاری کردهاند فکر میکنم، نمیتوانم جلو جاریشدن اشکهایم را بگیرم.
هر بار که مقاله «استاد ما» را میخوانم، به گریه میافتم. وقتی با یک دوست بودایی غیرروحانی سابق درباره دافا صحبت میکردم، گزیدههایی از این مقاله را برایش خواندم. در طول این روند، بغض گلویم را گرفت و نتوانستم صحبت کنم. برای دوستم باور اینکه در این روزگار، چنین رابطهای بین استاد و مرید میتواند وجود داشته باشد، سخت بود.
درواقع او نمیدانست که در تزکیه فالون دافا، استاد در «پیوند استاد و مرید» (هنگ یین 2) بیان کردند:
«... استاد و شاگرد به احساسات توجهی نمیکنند
مرحمت بودا زمین و آسمان را دگرگون میکند ....»
استاد ما برای نجات مردم آمدند. ایشان با فداکاری، به مریدانشان همهچیز میدهند و در سکوت، سختیهای آنها را تحمل میکنند. اما، حزب کمونیست چین شایعاتی را پخش کرد مبنی بر اینکه استاد ما از مریدانشان برای جمعآوری ثروت استفاده میکنند و صاحب ماشینها و عمارتهای لوکس هستند. درنهایت، خود ح.ک.چ کشف کرد که استاد ما هیچ ثروتی، هیچ خانهای و هیچ ماشینی ندارند.
استاد زندگی سادهای دارند، ارادهای قوی دارند و الگوی خوبی برای همه هستند. واقعاً به زندگی و وضعیت تزکیه شاگردانشان و همچنین پروژههای دافا که به نجات مردم اختصاص داده شده است، اهمیت میدهند. موجودات ذیشعور! با چنین استادی و این فرصت بینظیر، چگونه میتوانیم سپاسگزار نباشیم و اشک نریزیم؟ وقتی با تهمت و افترا ازسوی ح.ک.چ علیه استاد روبرو میشویم، چگونه میتوانیم آن را تحمل کنیم؟ چطور میتوانیم از استاد نیکخواه و بزرگمان حمایت نکنیم؟
سپاسگزارم، استاد! متشکرم، همتمرینکنندگان!
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.