(Minghui.org) یک روز بعدازظهر برای خرید یک جفت کفش، به مرکز خرید رفتم. کمی بعد از اینکه به خانه رسیدم، عمویم تماس گرفت و گفت که فوراً به 3000 یوان نیاز دارد. پرسید که آیا آن مقدار پول دارم یا نه.
بگذارید کمی درباره عمویم برایتان بگویم. او نزدیک به 80 سال دارد و خانوادهاش از نظر مالی در مضیقه هستند. پسرش بیکار است و در خانه میماند. گرچه عروسش شغل دارد، اما هرگز برای هزینههای زندگی پولی پرداخت نمیکند، حتی گرچه دخترشان در مدرسه راهنمایی درس میخواند. خانواده با حقوق بازنشستگی عمو و زنعمویم زندگی میکنند.
عمویم مهندس یک کارخانه کشتیسازی بزرگ بود. بعداً برای کسب درآمد بیشتر، شغلش را ترک کرد و به یک مرکز بازاریابی چندسطحی (MLM) یا بازیابی شبکهای رفت تا وارد طرحهای هرمی شود. تنها پس از مداخله خانوادهاش دست از این کار کشید. او بسیار روی کسب سود متمرکز است و همیشه به این فکر میکند که چگونه پول بیشتری به دست آورد. با توجه به وضعیت فعلی خانوادهاش، حتی بیشتر از قبل، بهدنبال راههایی برای پول درآوردن است. او میداند که من صادق هستم، چون فالون دافا را تمرین میکنم، بنابراین برای قرضگرفتن پول پیش من آمد.
اقتصاد چین خوب نیست و برای مردم عادی، قرضگرفتن پول از دیگران سخت است، زیرا همه میدانند که پول قرضگرفتهشده بهندرت پس داده میشود. از اشتیاق عمویم برای پول آگاهم، بنابراین به او گفتم که کارت بانکیام همراهم نیست یا پولی ندارم.
اما بعد از اینکه گوشی را قطع کردم، پشیمان شدم. با خودم فکر کردم: «مگر دروغ نگفتم؟ کارت بانکیام اینجاست. رفتارم با فا همسو نیست!» تزکیه بسیار جدی است، هیچچیز بیاهمیتی وجود ندارد. باید خودم را به استانداردهای سختگیرانه پایبند نگه دارم. اما قبلاً درخواست او را رد کرده بودم، پس چگونه میتوانستم آن را درست کنم؟ با برادرم تماس گرفتم و از او پرسیدم که چهکار کنم. برادرم گفت: «فقط به عمو بگو که چند روز دیگر آن را به او میدهی.» من نیز همین کار را کردم.
استاد بیان کردند:
«گاهی اوقات به نظر میرسد چیزی متعلق به شماست و دیگران نیز به شما میگویند که آن متعلق به شماست و شما نیز فکر میکنید که آن به شما تعلق دارد، در صورتی که اینطور نیست و درنهایت به فرد دیگری تعلق میگیرد.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)
فکر کردم: «من کاملاً به استاد ایمان دارم، پس بگذارم او این پول را داشته باشد. اگر آن را پس ندهد، یعنی من به او بدهکارم.» در آن لحظه، آرام شدم. وقتی چنین موقعیت ناگهانیای پیش میآید، چگونه با آن برخورد میکنم؟ مثل پاسخ دادن به یک سؤال امتحانی است؛ سطح من همانجا نمایان میشود؛ این نمره من است. وابستگیهایم به سود، عدم ایمانم به استاد و فا، ترسم از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن، ناشکیبایی و ناکافی بودن نیکخواهیام را پیدا کردم.
قبل از این حادثه، یک روز عمویم به من کمک کرد تا قبوض آب، برق و گازم را بهصورت آنلاین پرداخت کنم، چون از برنامه ویچت استفاده نمیکنم. در طول ماه تعطیلات سال نو چینی، او از من ۳۰۰ یوان بابت پرداخت قبوض درخواست کرد. بعداً آن را محاسبه کردم و متوجه شدم که من فقط حدود ده روز در طول تعطیلات، در خانه بودم و اصلاً منطقی نبود که هزینه مصرف آب، برق و گازم ۳۰۰ یوان شده باشد. متوجه شدم که او بیشتر از مبلغی که برای آن قبوض پرداخت کرده بود، از من دریافت کرده است. احساس کردم که فریب خوردهام و از او رنجیدم، زیرا همیشه به عمویم احترام میگذاشتم و به او اعتماد داشتم. در آن زمان احساس کردم که حتی اقوام خودم بهحدی فریبکار هستند که باید همیشه نهایت احتیاط را داشته باشم. آن روز صبح، آنقدر منفینگر بودم که حتی نمیخواستم بلند شوم و تمرینات را انجام دهم. خوشبختانه، فوراً متوجه شدم که منفیبودن، خودِ کاذب من است؛ خودِ واقعی من منفی نخواهد بود، و سپس افکار منفیام ناپدید شدند. اما نسبت به عمویم کاملاً سرد شدم و نمیخواستم با او تعامل داشته باشم.
استاد بیان کردند:
«یک شخص پلید از حسادت زاده میشود. با خودخواهی و خشم، درباره بیعدالتیهایی که برایش پیش میآید گله و شکایت میکند.» («قلمروها» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
وقتی این متن از فا را خواندم، احساس کردم که من آن نوع شخص نیستم و استاد درباره شخص دیگری صحبت میکنند. بعداً متوجه شدم که آن درباره من بود، آیا اینطور نیست؟ کیفیت روشنبینیام خیلی ضعیف است! اکنون فکر کردن به آن باعث شرمندگیام میشود. آیا اصلاً شایسته تمرینکننده فالون دافا بودن هستم؟
به این درک رسیدم که شاید در زندگی گذشته، با او اینگونه رفتار کردهام و اکنون درحال بازپرداخت بدهی هستم. در تزکیه، وقتی فردی را که رابطهای ازپیشتعیینشده با من دارد ملاقات میکنم، درواقع او اینجاست تا به من در تزکیه و موفقیت کمک کند. باید سپاسگزار باشم. این موقعیت برایم پیش آمد تا وابستگیام به سود و رنجش را تزکیه کنم و نیکخواهیام را تزکیه کنم و ظرفیتم را گسترش دهم. برای این بود که به من بیاموزد پاسخ رنجش را با تقوا بدهم، از شر آن وابستگیهای کثیف بشری خلاص شوم و از بشربودن فراتر بروم.
عمویم مدتهاست که میداند دافا خوب است. اگر خوب عمل نکنم، زیبایی دافا را در من نخواهد دید. باید به سخنان استاد گوش دهم و با عمویم با مهربانی رفتار کنم. بدون توجه به اینکه چگونه با من رفتار میکند، باید خودم را بهخوبی تزکیه کنم و همیشه نیکخواه باشم تا عمویم بتواند زیبایی دافا را واقعاً از قلبش حس کند و توسط دافا نجات یابد. اینگونه میتوانم به فا اعتبار ببخشم.
وقتی او به خانهام آمد، طبق الزام فا با قلبی مهربان با او رفتار کردم و او بسیار خوشحال شد.
به استاد گوش خواهم داد و در مدت زمان محدودی که باقی مانده است، تمام تلاشم را خواهم کرد تا با استاد به خانه برگردم. از نجات نیکخواهانه استاد سپاسگزارم!
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.