(Minghui.org) من در سال ۱۹۹۷، تمرین فالون دافا را آغاز کردم. از کودکی زندگی ناخوشایندی داشتم و رنجهای زیادی را تجربه کردم. درنتیجه فردی درونگرا بودم و احساس میکردم زندگی عادلانه نیست. سابقاً به هپاتیت ب مبتلا بودم و مدتی طولانی دارو مصرف میکردم، اما داروها تأثیر چندانی نداشتند. همچنین به یبوست و کمردرد مبتلا بودم. پس از شروع تمرین فالون دافا، سلامتی و شینشینگم به میزان زیادی بهبود یافت. تمام بیماریهایم ناپدید شدند و نزدیک به ۲۸ سال است که هیچ دارویی مصرف نکردهام.
در محل کار، مطابق با اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری رفتار میکنم. مدیرم واقعاً به من اعتماد دارد. فالون دافا قلمرو فکری و معیارهای اخلاقی مرا ارتقا داده است. بهتدریج ازخودگذشته شدهام، هرچند قبلاً خودخواه بودم.
مایلم چند ماجرای شگفتانگیز را که در روند تزکیهام تجربه کردهام با شما بهاشتراک بگذارم.
ازدست دادن 250 یوان و بهدست آوردن دوباره آن من در سال ۱۹۹۸، مسئول نگهداری محصولات نهایی شرکت بودم. یک روز جوانی برای گرفتن کالا به انبارم آمد. وقتی حواسم نبود، او برگه حواله انبار را دزدید، نزد صندوقدار رفت و با استفاده از آن برگه، پولش را پس گرفت. صندوقدار پس از رفتن آن جوان، برای بررسی موضوع، نزد من آمد. به صندوقدار گفتم که او کالا را برده است. همان موقع فهمیدم که برگه حواله را دزدیده است. به یاد این سخن در آموزههای فا افتادم که «بدون ازدست دادن چیزی به دست نمیآید». آرام بودم و به صندوقدار گفتم که پول را پس میدهم، چون تقصیر من بوده است. صندوقدار گفت که او هم مسئول است، چون قبل از دادن پول، با من هماهنگ نکرده بود. او گفت که آن مرد را میشناسد و سعی میکند پول را از او پس بگیرد. خودم را نگران نکردم و با خودم گفتم که بگذارم همهچیز طبق روند طبیعی پیش برود. اما فکر میکردم شانس زیادی برای پس گرفتن پول از او وجود ندارد.
حقوق ماهانهام در آن زمان، ۳۵۰ یوان (۴۹ دلار آمریکا) بود. با خودم فکر کردم اگر ۲۵۰ یوان (۳۵ دلار آمریکا) به صندوقدار بدهم، بازهم میتوانم ماه را سر کنم. شاید چیزی از زندگی گذشته به او بدهکار بودم و او آمد تا این بدهی را در این دوره زندگی پس بگیرد. شوهرم نیز فالون دافا را تمرین میکند. شب موضوع را برایش تعریف کردم و احساس کردم که شینشینگم ارتقا یافته است.
روز بعد صندوقدار به من گفت که واقعاً توانسته است با کمک یکی از اعضای خانواده آن جوان، پول را از او پس بگیرد. احساس آرامش کردم. بهعنوان یک تمرینکننده، تا زمانی که مسائل را سبک بگیرم و با روند طبیعی همراه شوم، اگر چیزی واقعاً متعلق به من باشد، آن را از دست نخواهم داد.
آپارتمان و شغلم را که از دست رفته بود، دوباره به دست آوردم
وقتی آزار و شکنجهی فالون گونگ در سال ۱۹۹۹ آغاز شد، مسکن سازمانی شرکت ما هنوز تکمیل نشده بود، اما آپارتمانها تقسیم و رسمی شده بودند. ما با تمام پساندازمان بهعلاوه چندهزار یوان وام، یک آپارتمان خریده بودیم. در آن زمان، چندهزار یوان معادل تمام درآمد سالانه ما بود. رؤسای شرکت تهدید کردند که اگر به تمرین فالون دافا ادامه دهیم، آپارتمان را به ما نخواهند داد. به آنها گفتم که اگر میخواهید آن را بگیرید مشکلی نیست. آنها از پاسخ من بسیار متعجب شدند.
فکر میکردم که آپارتمان را به من نخواهند داد و برایم اهمیتی نداشت. احساس میکردم تزکیه در فالون دافا، مهمترین چیز در زندگیام است و هیچچیز نمیتواند بیشتر از آن اولویت داشته باشد. بعدها من و شوهرم به پکن رفتیم تا برای فالون دافا دادخواهی کنیم. قبل از رفتن، نامههای استعفای خود را نوشتیم. مدیر مستقیممان هرگز در تزکیه ما مداخله نکرده بود. نمیخواستیم او بهخاطر مسائل ما تحت فشار قرار گیرد.
بعد از بازگشت از پکن، مدیرم به خانهام آمد و پرسید چرا سر کار نمیروم. وقتی به او گفتم که استعفا دادهام، گفت: «مافوقم سعی کرد مرا وادار کند نامه استعفای تو را امضا کنم، اما من امتناع کردم. به او گفتم نمیتوانم چنین کارمند خوبی را جای دیگری پیدا کنم و هیچ دلیلی برای اخراج تو ندارم.» با شنیدن حرفش، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و خوشحال بودم که او خواهان برقراری عدالت برای من بوده و آینده خوبی را برای خودش انتخاب کرده است، بنابراین دوباره به سر کار بازگشتم.
وقتی مسکن سازمانی تکمیل شد، فکر میکردیم آپارتمانمان را به ما نمیدهند و هیچ پیگیریای نکردیم. اما یک روز در خیابان، یکی از همکاران را دیدم که گفت: «شما و شوهرتان واقعاً همهچیز را سبک میگیرید. ساختمان تکمیل و مبله شده است. نمیخواهید آن را ببینید؟» گفتم: «مگر هنوز آپارتمانی داریم؟ فکر میکردم آن را به ما نمیدهند.» او گفت: «البته که دارید. شما پولش را پرداخت کردهاید.» رفتیم تا آپارتمان را ببینیم. همانطور که انتظار میرفت، یک واحد داشتیم. تنها تفاوت این بود که در طبقهای بالاتر قرار داشت. بدون هیچ مشکلی به آنجا نقلمکان کردیم.
تزکیه معجزهآسا است. استاد از ما میخواهند که وابستگیها و عقاید و تصورات بشری را رها کنیم. وقتی واقعاً مطابق با الزامات فا عمل میکنیم، هیچچیز را از دست نمیدهیم. تنها چیزی که از دست میدهیم وابستگیهای بشری است. ما حقیقتاً این احساس را تجربه کردیم که:
«پس از عبور از سایههای تاریک درختان بید، گلهای روشن و روستای دیگری پیش رو خواهد بود!» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)
مادربورد کامپیوتر نسوخت
در سال ۲۰۰۳، در پروژهای برای رایت سیدیها با یکی دیگر از تمرینکنندگان همکاری میکردم. وضعیت تزکیهمان در آن زمان خوب بود و تقریباً روزانه ۲۰ بار افکار درست میفرستادیم. حواسمان بود که هر روز فا را مطالعه کنیم. هنگام رایت سیدیها، یا فا را مطالعه میکردیم یا افکار درست میفرستادیم. تلاش میکردیم خود را در حالت تزکیه خالص نگه داریم.
ما چیز زیادی درباره کامپیوتر نمیدانستیم و فقط چند مرحله را آموخته بودیم تا بتوانیم سیدیها را رایت کنیم. از کامپیوتری با دو درایو سیدی استفاده میکردیم، اما هر بار فقط میتوانستیم یک سیدی را کپی کنیم. کپیکردن ۱۰۰ سیدی زمان زیادی میبرد. تابستان گرمی بود و نمیدانستیم فنِ کامپیوتر خراب شده، چون کامپیوتر بهطور عادی کار میکرد. در فاصله میان رایت سیدیها، صرفاً فا را مطالعه میکردیم و افکار درست میفرستادیم.
روزی تمرینکنندهای که پشتیبانی فنی انجام میداد نزد ما آمد. وقتی کامپیوترمان را بررسی کرد بسیار شگفتزده شد. او گفت: «فن کامپیوتر خراب است. شما در گرمای تابستان، درحال رایت سیدیها بودید. مادربورد باید بعد از اینهمه ساعت کار کردن برای رایت سیدیها سوخته باشد، اما کامپیوترتان هنوز کار میکند. این واقعاً معجزهآسا است!» از شنیدن این موضوع خوشحال شدیم. احساس کردیم چون خود را با فا همسو کردهایم، استاد به ما کمک کردهاند. سپاسگزاریم استاد!
در سفر تزکیهام در طول بیش از ۲۰ سال گذشته، چیزهای شگفتانگیز بسیاری را تجربه کردهام. وقتی با الزامات فا همسو میشوم، قدرت فالون دافا در برابر من آشکار میشود.
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.