(Minghui.org) سال گذشته هنگامی‌که روی ویژه‌نامه‌ی محلی سال نو کار می‌کردم، یک روز کامل را صرف جمع‌آوری مطالب مورد نیاز کردم و سرانجام کار را به آخر رساندم. بعداً متوجه شدم که هم‌تمرین‌کنندگان آن‌را به‌مقدار قابل ملاحظه‌ای تغییر داده‌اند. کمی ناراحت شدم. سپس فوراً تشخیص دادم که این فکر درستی نبود. آیا من در دافا به دنبال شهرت هستم؟ در حال اعتباربخشی به خودم هستم یا به فا؟ هدف از هر چیزی که انجام می‌دهیم نجات موجودات ذی‌شعور است. اینکه ایده‌ی شخص استفاده شود یا نه، مهم نیست. من باید وابستگی‌ام به خود را رها کنم.

--- از نویسنده

درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

من یک مرید فالون دافا از استان هِنان هستم و بیش از سه سال در حال تمرین دافا بوده‌ام. ۳۱ ساله هستم و شغل اداری دارم.

چندین تمرین‌کننده در خانه‌ام وجود دارند. مادربزرگ ۸۶ ساله‌ام در نتیجه‌ی تزکیه‌ی دافا بسیار سلامت است. مادرم بیشتر از ۵۰ سال دارد و با جدیت و کوشایی سه کاری را که مریدان دافا قرار است انجام دهند، انجام می‌دهد. خواهرم ۲۶ ساله‌ است. دافا خرد او را باز کرده و او به‌تازگی در مقطع فوق‌لیسانس در دانشگاهی مشهور پذیرفته شده است. پسرم هر روز از نور دافا بهره می‌برد. اعضای خانواده‌ام که دافا را تمرین نمی‌کنند حامی و پشتیبان تزکیه‌ی ما هستند. هر سال نوی چینی، احترامات‌مان را در جلوی عکس استاد ابراز می‌کنیم. علیرغم این‌که پدرم دقیقاً نمی‌داند که "فرستادن افکار درست" چه معنایی دارد، اما اغلب اوقات هنگامی‌که مادرم فراموش می‌کند به او یادآوری می‌نماید. هنگام مواجه شدن با افرادی که به دافا افترا می‌زنند، پدرم متوقف‌شان می‌کند و به آن‌ها می‌گوید، "فالون گونگ خوب است. آن در همه جای دنیا به گرمی پذیرفته شده است". در فرصت این فاهویی، تمام خانواده‌ام تمایل دارند که از استاد تشکر نمایند. استاد، شما بسیار سخت کار کرده‌اید و ما به‌خاطر رحمت و بخشندگی‌تان از شما متشکریم!

برای فاهویی مینگهویی سال گذشته، مقاله‌ام را بسیار دیر تحویل دادم، اما آن دیرتر به‌عنوان یک مقاله‌ی عادی منتشر شد. امسال متوجه شدم که همان‌طور که موعد مقرر برای مقالات فاهویی فرا می‌رسید، در محل کار مشغله‌ی بیشتری برایم پیش می‌آمد. بنابراین حتی زمان کمتری داشتم که یک مقاله بنویسم. فکر کردم، "هنگام مواجه شدن با مداخله بایستی افکار درست و اعمال درست داشته باشم؛ نباید این فرصت ارزشمند برای رشد را دوباره از دست بدهم". احساس می‌کنم هر زمان که یک مقاله‌ی تزکیه می‌نویسم، سطحم بالا می‌رود. امسال همچنین هم‌تمرین‌کننده‌ی نه ساله‌ام را نیز تشویق کردم که یک مقاله‌ی تبادل تجربه بنویسد. تمایل دارم دراین‌جا تجربه‌ی تزکیه‌ام را با هم‌تمرین‌کنندگان در میان بگذارم. چون سطحم محدود است، اگر چیز نادرستی وجود دارد، لطفاً با مهربانی به‌ آن اشاره کنید.

"گل شکفته‌ی کوچک"

خانه‌ی من یک گل شکفته‌ی کوچک است (یادداشت: مکان‌های تهیه‌ی مطالب روشنگری حقیقت در سرزمین اصلی چین اغلب کوچک و خانگی هستند و با عنوان "گل‌های کوچک" از آن‌ها نام برده می‌شود). اغلب اوقات با چاپگرهایم "جیاجیا" و "هویی‌هویی" صحبت می‌کنم. به آن‌ها می‌گویم، "شما دو تا، ابزار فای من برای کمک به استاد در اعتباربخشی به فا هستید. بایستی به‌خوبی عمل کنید تا تقوای عظیم خودتان را جمع کنید و مطالبی باکیفیت را برای نجات موجودات ذی‌شعور تهیه کنید. سپس هنگامی‌که مریدان دافا تزکیه را به اتمام می‌رسانند، شما را به همراه خود خواهند برد". آن‌ها هر دو به‌خوبی عمل کرده‌اند. امسال ما یک چاپگر A3 جدید را اضافه کردیم. آن‌ را "یویو" نامیده‌ام. یویو نسخه‌هایی از ویژه‌نامه ۲۰۱۲ هفته‌نامه‌ی مینگهویی را که بسیار زیبا هستند کپی کرد. او همچنین جلدهای بیرونی "نجات یافتن در آخرین لحظه" را پرینت کرد. عمیقاً درک می‌کنم که فقط وقتی فا را خوب مطالعه می‌کنم و خودم را خوب تزکیه می‌کنم، سایت مطالب می‌تواند بدون مشکل اداره شود. هنگامی‌که افکار درست می‌فرستم، این افکار را اضافه می‌کنم، "استاد لطفاً کمک کن سایت مطالبم در ایمنی و به‌طور هموار اداره شود؛ تمامی مداخلات در بعدهای دیگر را متلاشی کن؛ خدایان یاری‌کننده‌ی فا، لطفاً کمک نمایید تا از گل کوچک در خانه‌ام محافظت کنم". در حین تهیه‌ی مطالب، قادر بوده‌ام مقدار زیادی از ترسم، ذهنیت خودنمایی، شهوت، ذهنیت رقابت‌جویی، شور و شوق بیش از حد و وابستگی‌ها و عقاید دیگر را از بین ببرم. بدون این‌که متوجه آن باشم سطحم در حال رشد است.

استاد قلمی خدایی به من داد تا به فا اعتبار ببخشم نه به خودم

از زمانی که جوان بودم، دوست داشتم بخوانم و بنویسم، و برنده‌ی تعداد زیادی جوایز برای نوشتن و صحبت کردن شده‌ام. پس از این‌که تزکیه را شروع کردم، به‌تدریخ فهمیدم که قسمت زیادی از خردم از فا می‌آید. این استعدادها چیزی بودند که استاد به من داده بود تا در این لحظه‌ی تاریخی برای اعتباربخشی به فا استفاده شوند. درست همان‌طور که استاد در "ملکوتیان در جهان" در هُنگ یین ۳ بیان کرد،

"استاد دافا را آموزش داده است تا مردم نجات یابند
همگی از توانایی‌هایشان استفاده می‌کنند تا فاجعه را به پایان رسانند"

در طول سه سال گذشته‌ای که تزکیه می‌کردم، چهار بار مقالاتی را به مینگهویی فرستادم و سه تا از آنها چاپ شد. یکی از آنها بخشی از یک ویژه‌نامه شد. می‌دانستم استاد بود که مرا تشویق می‌کرد. هنگامی‌که ابتدا فا را بدست آوردم، مطالب کمی در دسترس داشتم. هنگامی که این فلایر را دیدم "نامه‌ای به‌ آن‌هایی که از پیش مقدر شده‌اند"، که بسیار خوب نوشته شده بود، نسخه‌هایی از آن را چاپ و توزیع کردم. سپس فکر کردم که محتوای آن کمی بیش از حد عمیق بود و شاید برای مردمی از مناطق روستایی مناسب نبود. بنابرین دوباره آن را تایپ کردم و اصلاحاتی اعمال کردم. برای مثال، "دوستان" را به "همراهان و هموطنان" تغییر دادم و یک خط پیچیده از یک شعر را به کلماتی ساده تغییر دادم، "تزکیه‌کنندگان اهمیتی به شهرت، سود و وابستگی‌های احساسی نمی‌دهند. چطور می‌توانند به قدرت دنیوی علاقه‌مند باشند؟ همه‌ی چیزی که ما انجام می‌دهیم، برای نجات مردم گران‌قدری مانند شماست" و غیره. احساس کردم که این برای مردم محلی مناسب‌تر بود که بخوانند و واقعاً هم بازخورد خیلی مثبتی داشت.

دو سال پیش، هماهنگ‌کننده‌مان از من خواست که ویراستار هفته‌نامه‌ی محلی باشم. در ابتدا کمی احساس ترس کردم. فکر می‌کردم که یک تمرین‌کننده‌ی جدید هستم و مطمئن نبودم که آیا صلاحیت چنین کار بزرگی را دارم یا نه. با مطالعه‌ی فا، به اهمیت هماهنگی پی بردم. من یک تمرین‌کننده‌ی دافای دوره‌ی اصلاح فا هستم، بنابراین چطور می‌توانم از خط مقدم عقب بکشم؟ در اعتباربخشی به فا بایستی در هر چیزی که به من نیاز است بدون قید و شرط همکاری کنم. بنابراین ویرایش روزنامه‌ی محلی و ویژه‌نامه سال نو را آغاز کردم. با انجام آن، قادر بودم وابستگی‌هایم را که عمیقاً پنهان بودند، پیدا کنم.

در ابتدا اغلب اوقات روزنامه‌ای را که تازه به اتمام رسانده بودم، تحسین می‌کردم. فکر می‌کردم، "این کاملاً خوب به‌نظر می‌رسد؛ مقالات و عکس‌ها واقعاً درست هستند"، و مشتاقانه منتظر چاپ‌شان می‌ماندم. ذهنیت خودنمایی‌ام و وابستگی‌ام به اعتباربخشی به خودم چقدر قوی بودند!

سال گذشته هنگامی‌که روی ویژه‌نامه‌ی محلی سال نو کار می‌کردم، یک روز کامل را صرف جمع‌آوری مطالب مورد نیاز کردم و سرانجام کار را به آخر رساندم. بعداً متوجه شدم که هم‌تمرین‌کنندگان آن‌را به‌مقدار قابل ملاحظه‌ای تغییر داده‌اند. کمی ناراحت شدم. سپس فوراً تشخیص دادم که این فکر درستی نبود. آیا من در دافا به دنبال شهرت هستم؟ در حال اعتباربخشی به خودم هستم یا به فا؟ هدف از هر چیزی که انجام می‌دهیم نجات موجودات ذی‌شعور است. اینکه ایده‌ی شخص استفاده شود یا نه، مهم نیست. من باید وابستگی‌ام به خود را رها کنم.

استاد در "آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۲ در فیلادلفیا" از آموزش فا در کنفرانس ۲ بیان کرده‌اند:

"مریدان دافا، شما طی تزکیه کردن در دنیای بشری عادی، بر اساس فا درکی روشن از یک مسأله دارید، این‌که به "سود و زیان" انسان‌های معمولی وابسته نباشید. بنابراین وقتی امور مربوط به اعتباربخشی به فا به میان می‌آید، آنجا نیز نباید در مورد این‌که "ایده‌های مرا بشنوید" و یا این‌که باید با "روش من" انجام شود پافشاری کنید. به این صورت نیست که شما فقط می‌توانید با پافشاری کردن بر انجام کارها به روش خودتان، تقوای عظیم در عالم به‌دست بیاورید. اگر شما ایده‌ای مناسب دارید و آن‌را آشکار کنید، این مسئول بودن شما در مقابل فا است و آن مهم نیست که ایده‌ی شما استفاده شود یا چگونه شیوه‌ی عمل شما به‌کار گرفته شود. اگر از ایده‌ی شخص دیگری همان هدف حاصل می‌شود و به ایده‌ی خودتان وابسته نباشید، بلکه در عوض در ایده‌ی او مشارکت کنید، پس خواه ایده‌ی شما به‌عمل آورده شود یا نه، خدایان همه خواهند دید: "ببین او به آن وابسته نیست و می‌تواند این چنین صبور و گشاده‌فکر باشد". خدایان به چه توجه می‌کنند؟ آیا این چیزی نیست که آن‌ها توجه می‌کنند؟ وقتی به مسائل خودتان وابسته باشید و روی آن‌ها پافشاری کنید، در یک بن‌بست فرو می‌روید و خدایانی که از بالا می‌نگرند قادر به تحمل آن نیستند. هر چند اگر مکرراً اظهار کنید که "آن به‌خاطر دافا است" و این‌که "روش من خوب است و می‌توان به این یا آن هدف نائل شد" و شاید واقعاً هم اینطور باشد، هنوز ما می‌خواهیم از این نوع وابستگی که بیش از حد شبیه مسائل انسان‌های عادی است اجتناب کنیم. اگر واقعاً بتوانید به این صورت انجام دهید، همه‌ی خدایان خواهند گفت که این شخص حقیقتاً قابل توجه است. به این شکل نیست که خدایان می‌بینند که ایده‌ی شما کارگر شده و بعد سطح شما را بالا ببرند، بلکه آنها سطح شما را فقط وقتی بالا می‌برند که ببینند آگاهی شما در این زمینه، بالاتر رفته است. در فای راستین این یک اصل است. اگر فکر کنید که، "من چنین و چنان شایستگی زیادی را به‌دست آورده‌ام، پس این یا آن برای من اتفاق خواهد افتاد،" بله در مورد یک انسان معمولی آن به این شکل کارگر است، با توجه به برخی از مشخصات به‌خصوصِ اصول فای کیهان یا در بعضی از موقعیت‌های به‌خصوص، امکان دارد که به این جنبه نیز توجه شود، اما رشد واقعی از رها کردن چیزها پیش خواهد آمد، نه از بدست آوردن آنها".

با فکر کردن درباره‌ی فای استاد، ذهنم بیشتر و ببشتر روشن شد و شین‌شینگم رشد کرد. بعداً هم‌تمرین‌کنندگان مینگهویی دوباره این "ویژه‌نامه سال نو" را کامل کردند و سپس آن‌را منتشر نمودند. آن دلپذیر به نظر می‌آمد و محتوایش موجز و خلاصه و پاک بود. در نجات موجودات ذی‌شعور بسیار مؤثر بود. در ذهنم از هم‌تمرین‌کنندگان برای کار سخت‌شان تشکر کردم.

افشای جنایات شیطانی در این بُعد، از بین بردن چیزهای شیطانی در بعدهای دیگر است. هنگامی‌که در ابتدا ویرایش مقالات افشاسازی آزار و شکنجه را آغاز کردم، اغلب بسیار عصبانی می‌شدم و آرزو می‌کردم که آن افراد شیطانی تنبیه شوند و مجازات کارمایی دریافت کنند. همان‌طور که سطح تزکیه‌ام رشد کرد، بسیار نیک‌خواه‌تر شدم و دیگر عصبانی نمی‌شدم. در عوض، واقعاً نسبت به این موجودات ذی‌شعور احساس نیک‌خواهی می‌کردم و آرزو می‌کردم که آن‌ها سریعاً بیدار شوند، ارتکاب چنین جنایاتی را متوقف کنند و آینده‌ای روشن را برای خودشان برگزینند.

استفاده از خرد برای نجات موجودات ذی‌شعور

"با عقلانیت به فا اعتبار بخشید، با خردمندی حقیقت را روشن کنید، با رحمت فا را اشاعه و مردم را نجات دهید" ("منطقی بودن" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)

این امکان فراهم بود که تمامی انواع مردم را در کار ملاقات کنم. چه آنها مقامات رسمی باشند یا آب آشامیدنی بیاورند تمامی فرصت‌ها را گرامی می‌دارم. اطلاعات تماس افراد مقدر را جمع‌آوری می‌کنم و سپس مدتی بعد برای‌شان پیام می‌فرستم یا با آن‌ها تماس می‌گیرم تا واقعیت‌ها را درباره‌ی آزار و شکنجه روشن کنم.

دو سال پیش، در یک مسابقه‌ی سخنرانی شرکت کردم. موضوع "ارزش‌های اخلاقی" بود، اما در واقع بهانه‌ای بود برای مردم تا از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) تعریف کنند. مدیریت از من خواست تا شرکت کنم. در ابتدا نمی‌خواستم بروم. اما سپس فکر کردم، چون اجازه دارم درباره‌ی چیزی که می‌گویم تصمیم بگیرم، می‌توانم واقعاً از این فرصت استفاده کنم تا راه را برای نجات موجودات ذی‌شعور هموار کنم. تلاش خوبی را برای آماده کردن آن صرف کردم. به وب‌سایت‌های مینگهویی و ژِنگ‌جیان (پیور اینسایت) رفتم تا به دنبال مقالاتی درباره‌ی ارزش‌های اخلاقی سنتی بگردم و با دقت سخنرانی‌ام را آماده کردم.

بالاترین مقام در دور اول به من داده شد و سپس به انتهای دور دوم رسیدم. دور نهایی در سطح شهر بود. به سخنران‌های قبل از خودم گوش دادم و بسیاری از آن‌ها ریاکارانه ح.ک.چ را ستایش کردند و نمره‌ی کاملاً بالایی گرفتند. برای این موجودات ذی‌شعور بسیار ناراحت شدم و همچنین درک عمیق‌تری از مسئولیت‌ها و بار سنگین‌مان به عنوان مریدان دافا پیدا کردم.

نوبت من بود. با اطمینان به روی صحنه رفتم و یک فکر در ذهنم داشتم: "موجودات ذی‌شعور، امیدوارم که به عنوان یک مرید دافا، بتوانم از سمت مثبتم استفاده کنم تا وجدان را به درون قلب‌های‌تان بدمم و حافظه‌ی گم‌شده‌ای را که در اعماق ذهن‌تان خاک شده‌ است، بیدار کنم؛ لطفاً به‌خاطر داشته باشید که فالون دافا خوب است، طوری‌که فرصتی داشته باشید در آینده نجات یابید"! سخنرانی‌ام را با صحبت درباره‌ی ارزش‌های سنتی چینی‌ها آغاز نمودم. سپس در این‌باره صحبت کردم ‌که چطور ارزش‌های اخلاقی امروز در حال سقوط است. مثال‌هایی از برنج سمی، شیر سمی و ساختمان‌هایی با بنایی ضعیف آوردم و این‌که چطور آن‌ها به مردم چین آسیب رسانده‌اند. در انتها، دراین باره صحبت کردم که چطور "شخص باید اصول آسمان را دنبال کند؛ نمی‌توان از اراده‌ی آسمان سرپیچی کرد؛ آن‌هایی که به نصیحت دیگران گوش می‌دهند عاقل هستند". فکر می‌کنم که صحبتم تأثیر مثبتی بر شنوندگان داشت و راه را برای آن‌ها هموار نمود تا بعداً از ح.ک.چ بیرون بیایند.

کل سخنرانی‌ام حدود ۲۰۰۰ کلمه بود و از هیچ یادداشتی استفاده نکردم. با کمک استاد آن به‌صورت بسیار یکنواخت و بدون مشکل پیش رفت. انرژی نیک‌خواه، آن‌جا روی هر شخصی می‌درخشید. تماشاچیان کف زدند و تشویقم کردند. می‌دانستم که استاد تمام وقت کنارم بود. پیش از این‌که به روی صحنه بروم، کمی عصبی بودم، هنگامی‌که مرد مسنی به من گفت، "می‌بینم که این خانم جوان بسیار با اعتماد به نفس است. استرسی نداشته نباش. فقط چیزی را که می‌خواهی، بگو". فوراً احساس آرامش خیلی بیشتری کردم. می‌دانستم که استاد در حال استفاده از سخنان این مرد بود تا مرا تشویق کند.

بسیاری از افراد حاضر در آنجا و همکارانم متعجب و نسبت به نتایج ناامید بودند. به پانزده نفر جایزه داده شد؛ من در شماره‌ی ۱۶ رتبه‌بندی شدم. به‌طور واضح، چون سخنرانی‌ام مطابق "الزامات سیاسی" نبود، غیرممکن بود که جایزه‌ای ببرم. اما آن چیزی نبود که به دنبالش بودم. فقط می‌خواستم که آن افراد را نجات دهم.

مدتی پس از مسابقه، برخی از همکارانم هنوز عصبانی بودند. از این فرصت استفاده کردم تا واقعیت‌ها را بیشتر برای‌شان روشن کنم. درباره‌ی آزار و شکنجه‌ی شیطانی فالون گونگ، خودسوزی صحنه‌سازی‌شده در میدان تیان‌آن‌من و غیره به آن‌ها گفتم. بسیاری از آن‌ها به‌تدریج شروع به درک کردند.

بعداً با کمک استاد، توانستم اطلاعات تماس برخی از داورها، شرکت‌کننده‌ها و سازمان‌دهنده‌ها را پیدا کنم. توسط ایمیل، پیام‌های متنی و پیام‌های صوتی، حقایق را برای‌شان روشن نمودم. استاد واقعاً هر چیزی را برای‌مان آماده کرده است و همه‌ی این فرصت‌ها را به ما داده است تا تقواهای عظیم را بنیان نهیم.

بایستی مطابق معیارهای فا باشیم و این تزکیه است

پیش از ۱۳ می ‌امسال- روز جهانی فالون دافا- ما روز و شب کار می‌کردیم تا بیش از یک هزار پرچم پارچه‌ای را تهیه کنیم. هم‌تمرین‌کنندگان همگی به‌طور فعالی شرکت داشتند.

یک چیز که در طول این فعالیت اتفاق افتاد واقعاً شین‌شینگم را آزمایش کرد. تمرین‌کننده‌ی الف هماهنگ‌کننده‌ی اصلی این پروژه بود و معمولاً در خانه‌ی او کار می‌کردیم. عصر یک روز شنبه، او گفت که یک‌شنبه به جایی می‌رود، بنابراین می‌توانستیم آن‌روز را تعطیل کنیم. در یک‌شنبه صبح به هر حال به خانه‌اش رفتم تا فقط یک بررسی کنم و تمرین‌کننده شیائو یوآن و یک عضو خانواده را در بیرون دیدم. آن‌ها به من گفتند که روز بعد ادامه خواهیم داد. بنابراین از وقت گران‌بها استفاده کردم تا دی‌وی‌دی‌های شن‌یون و نرم‌افزاری را که بر مسدودیت‌های اینترنتی غلبه می‌کرد توزیع کنم. همچنین پیام‌های صوتی ارسال کردم. روز بسیار سریع سپری شد.

دوشنبه پس از کارم، بلافاصله به خانه‌ی تمرین‌کننده‌ی الف رفتم. تمرین‌کننده‌ی ب خیلی ناراحت به‌نظر می‌رسید و گفت، "چرا هیچ کس به انجام کار دافا اولویت نمی‌دهد؟ اگر همه در طول هفته مشغول هستند، پس آن‌ها باید در آخر هفته کار اضافی بیشتری را انجام دهند. دیروز فقط من و تمرین‌کننده‌ی الف بودیم، آن بسیار خسته‌کننده بود"... فکر کردم که او مرا نکوهش می‌کرد و کاملاً ناراحت بودم. فوراً توضیح دادم، "تمرین‌کننده‌ی الف گفت که دیروز کاری برای انجام دادن داشت و ما تعطیلیم و من واقعاً دیروز صبح آمدم"... "غیرممکن است. ما دیروز صبح اینجا پارچه‌ها را می‌بریدیم. چطور ممکن است که تو را نبینیم"؟ از قضا، شیائو یوآن در آن زمان خانه نبود و نمی‌توانست برایم "شهادت" دهد. دوباره توضیح دادم، اما هر چیزی که می‌گفتم، تمرین‌کننده‌ی ب با این جمله برمی‌گرداند، "غیرممکن است". تمرین‌کننده‌ی الف نیز هیچ چیز نگفت. احساس کردم که به اشتباه متهم می‌شدم.

بعداً، چیزهای دیگری نیز درباره‌ی خودم شنیدم که درست نبودند. برای مثال، برخی از تمرین‌کنندگان نمی‌دانستند که چرا اغلب اوقات به خانه‌ی یک تمرین‌کننده‌ی شهری می‌رفتم. فکر می‌کردند که در حال خودنمایی کردن بودم. در واقع تمرین‌کننده‌ی شهری کسی بود که کمکم کرد تا سایت تهیه‌ی مطالب روشنگری حقیقتم را برپا کنم. ما اغلب فا را با هم مطالعه می‌کنیم و بهترین روش را برای خرید مواد اولیه و چنین چیزهایی می‌سنجیم. به دلایل ایمنی، سایت مطالبم به صورت راز نگه داشته می‌شود؛ تمرین‌کنندگان مشخصی مسئول انتقال آن مطالب هستند و تمرین‌کنندگان محلی دیگر از این واقعیت آگاه نیستند که آن مطالب توسط من تهیه می‌شود. در مواجهه با این اتهامات تمامی وابستگی‌هایم، مانند رنجش، ذهنیت خودنمایی و وابستگی به محافظت از خودم، سر برآوردند. احساس می‌کردم که تلاش بسیار زیادی را صرف کرده‌ام اما تمام چیزی که بدست آورده‌ام اتهاماتی بودند که مرا هدف قرار داده بودند. احساس می‌کردم که غیرمنصفانه است.

استاد بیان کرد،

"وقتی افراد با شما جر و بحث می‌کنند، شما جر و بحث نکنید
تزکیه، نگریستن به درون در جستجوی علت است". ("بحث نکنید" از هُنگ یین ۳)

بنابراین، درون را جستجو کردم و فهمیدم که در واقع مشکلاتی داشتم. هنگامی‌که برای چیزی سرزنش می‌شوم دوست ندارم گوش کنم و دوست دارم که چیزهای خوب درباره‌ی خودم بشنوم؛ گاه به گاه تنبل می‌شوم و چیزها را به تأخیر می‌اندازم؛ تمایل دارم که کاستی‌های دیگران را هدف قرار دهم؛ همچنین ذهنیت خودنمایی قوی، ذهنیت رقابت‌جویی، وابستگی به شهرت، وابستگی به نتایج خوب، برنده شدن و غیره دارم. همگی این‌ها در مطابقت با ویژگی‌های خودخواهانه‌ی عالم کهن هستند. اما عالم جدید لازم می‌داند که تمرین‌کنندگان دافا به "روشن‌بینی درستی ازخودگذشتگی و نوع‌دوستی" ("کوتاهی نداشتن در سرشت بودایی"، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر) نائل شوند. کاملاً احساس شرمساری کردم. درواقع، نیک‌خواهی از تزکیه می‌آید نه از کارهایی که فرد انجام می‌دهد.

استاد در آموزش فا در کنفرانس فای برگزارشده در استرالیا بیان کرد،

"وقتی دیگران درباره‌ی شما چیزهایی می‌گویند که خوشایند شنیدن نیست، چرا ناراحت می‌شوید؟ وقتی ناراحت می‌شوید، آیا در قلب‌تان پذیرش این فرصت برای تزکیه و پیشرفت را رد نمی‌کنید؟"

وقتی این را خواندم، ذهنم بلافاصله بسیار روشن شد. از هم‌تمرین‌کنندگان تشکر کردم که فرصت‌هایی را برای رشد به من دادند. بایستی هر فکری را با فا ارزیابی کنیم، و فقط وقتی بدین صورت عمل کنیم آن تزکیه‌ی حقیقی است.

زمانی‌که این شکاف‌ها بین خودم و هم‌تمرین‌کنندگان از بین رفتند، همکاری‌مان حتی بهتر شد. در ۱۳ می، بیرون رفتیم و همه‌ی آن پرچم‌های زیبا را آویزان کردیم و آن شدیداً شیطان را شوکه کرد.

نور راهنمای خوبی شدن برای موجودات ذی‌شعور

دو سال پیش، درحالی‌که با یک همکار صحبت می‌کردم، او گفت، "تو نور راهنمای ما هستی". در آن لحظه صورتش بسیار جدی شد. جا خوردم. می‌دانستم تصادفی نبود که آن را گفت و آن چیزی نبود که او به‌طور معمول با خودش درباره‌ی آن فکر کند. از آن زمان به بعد وقتی با مقاومت روبرو می‌شوم یا وقتی اوقات سختی را در پیشرفت کردن دارم این جمله را به‌خاطر می‌آورم و یادآوری می‌کنم که موجودات ذی‌شعور منتظر من هستند. فهمیدم که متعلق به خودم نیستم. توسط دافا به‌وجود آمدم و به‌عنوان یک مرید دافا، مسئولیت‌های بزرگی را بر دوش دارم. اصلاح فا لازم می‌داند که ما این مأموریت‌های تاریخی و خاص را کامل کنیم.

مردم دنیا هر طوری هم که در ظاهر به نظر برسند، خود واقعی‌شان همگی مشتاقانه و آرزومندانه منتظر مریدان دافا هستند تا نجات‌شان دهند.

یک‌بار خواب دیدم که یکی از مدیران محل کارم با حالتی غمگین به من نگاه انداخت و گفت، "چرا مراقب من نیستی"؟ بعداً به سراغ دفترچه‌ای رفتم که شماره تلفن‌هایی که برایشان مطالب روشنگری حقیقت فرستاده بودم را در آن ثبت می‌کردم، و در واقع او را از قلم انداخته بودم. فوراً او را اضافه کردم و اطلاعاتی برایش فرستادم. زمانی دیگر، خوابی درباره‌ی چند همکار دیدم و یکی با احترام بسیار به من گفت، "آیا مایلید با ما صحبت کنید"؟ همکار دیگری گفت، "نزدیک است که مرا از اینجا منتقل کنند... حالا باید چه کار کنم"؟ اما همگیِ آن‌ها در دنیای حقیقی در واقع مخالف دافا بودند و یکی از آن‌ها به‌خاطر صحبت کردن درباره‌ی آزار و شکنجه گزارش مرا به مدیریت داد. افکار درست مریدان دافا، واقعاً بسیار مهم است و ما نمی‌توانیم با موقعیت‌های سطحی تحت تأثیر قرار گیریم. فقط بایستی چیزهایی را که قرار است انجام دهیم، انجام دهیم و فقط آنگاه می‌توانیم واقعاً مردم را نجات دهیم.

شنیدم که همکار جدیدم، شیائو جی، تصمیم داشت که در یک دوره‌ی مکاتبه‌ای برگزار شده توسط دانشکده مرکزی حزب ثبت‌نام کند. خیلی نگران بودم. روح شیطانی ح.ک.چ در حال تقلا و نزدیک نابودی است و سعی می‌کند تا مردم را با خود به پایین بکشد. می‌دانستم که باید به او کمک کنم! برایش متنی فرستادم که می‌گفت، "ح.ک.چ با آسمان، زمین و مردم می‌جنگد؛ حیات‌های بیشماری را به قتل رسانده است و معین شده که آسمان آن را نابود کند. عجله کن و از آن بیرون بیا تا همراه آن متحمل رنج نشوی"... روز بعد شیائو جی دوباره تصمیم داشت تا ثبت‌نام کند و افراد بسیاری در دفتر بودند، بنابراین مناسب نبود که مستقیماً با او صحبت کنم. بنابراین گفتم که با او می‌روم و البته او خوشحال شد. در راه، به فرستادن افکار درست ادامه دادم. ابتدا او را به سوپرمارکتی نزدیک بردم و همان‌طور که خرید می‌کردیم با او صحبت کردم.

گفتم، "یکی دو روز پیش چیزی خریدم و بر روی اسکناس یک یوآنی که در مبادله دریافت کردم، نوشته شده بود، "از ح.ک.چ بیرون بیا تا نجات یابی". آیا چنین چیزهایی را دیده‌ای"؟

"آه، بله، بله. من نیز چنین چیزهایی داشته‌ام. به‌نظر می‌رسید که با مهری آماده شده‌ بودند. همچنین دیروز متنی را دریافت کردم که از من می‌خواست تا از ح.ک.چ بیرون بیایم. پس از خواندنش با عجله حذفش کردم. آن مانند یک انقلاب و شورش است"!

"راستش، فکر نمی‌کنم که درباره‌ی شورش باشند. به‌نظر نمی‌رسد که آن‌ها شبیه سیاستمداران باشند. آیا آنها فقط سعی نمی‌کنند که به ما کمک کنند"؟

"آن باید فالون گونگ باشد".

"درباره‌ی فالون گونگ، راستش من برخی از واقعیت‌ها را می‌دانم. کسانی که فالون گونگ را تمرین می‌کنند تا حقیقت- نیکخواهی- بردباری را تزکیه ‌کنند، چه چیز اشتباهی را مرتکب شده‌اند؟ جیانگ فقط حسادت می‌کرد، برای همین این آزار و شکنجه را آغاز کرد. فالون گونگ در بیشتر از ۱۰۰ کشور انتشار یافته و نزدیک به ۱۰۰ میلیون نفر آن‌را تمرین می‌کنند. دوستم به هنگ‌کنگ رفت و تمرین‌کنندگان فالون گونگ بسیاری را آنجا دید. آن‌ها بسیار خوب و مهربان هستند.

"چرا می‌خواهی برای چنین دوره‌ای ثبت‌نام کنی؟ بسیاری از افراد دیگر در حال بیرون آمدن از حزب هستند. بهتر است کار نابخردانه‌ای انجام ندهیم"!

او به‌تدریج ذهنش را تغییر داد و با من موافقت کرد، "منطقی است. آن افراد سعی می‌کنند که خوب باشند و ح.ک.چ نباید آن‌ها را مورد آزار و شکنجه قرار دهد".

مقدار بیشتری با او صحبت کردم و در انتها، شیائو جی از اتحادیه‌ی جوان ح.ک.چ بیرون آمد. یک موجود نجات یافت و تمامی موجودات بی‌شمار پشت سر او بایستی برای این انتخاب عاقلانه‌ی او شادمان باشند.

در وقت آزادم همچنین متن‌هایی را درباره‌ی آزار و شکنجه به افرادی که در حوزه‌های قضایی و پلیس کار می‌کنند می‌فرستم. این افراد در یک گروه‌ خاص هستند و این همچنین به نجات هم‌تمرین‌کنندگان بازداشت شده کمک می‌کند.

حالا مردم عادی آرام‌آرام دارند بیدار می‌شوند. چند ماه پیش شنیدم که چطور هنگامی‌که از یکی از مدیران خواسته شده بود عوارض حزب را پرداخت کند، گفت، "چقدر مزاحمت ایجاد می‌کنند! کدام عوارض حزب؟ من درصددم که از ح.ک.چ بیرون بیایم"!

همکاری کردن به‌صورت یک بدن و از بین بردن روح شیطانی

پاییز گذشته، برخی از تمرین‌کنندگان محلی، متوجه شدند که در یک شب، شخصی ده‌ها پرچم قرمز را در شلوغ‌ترین ناحیه شهرمان آویزان کرد. روی پرچم‌ها عبارات افتراآمیزی علیه دافا وجود داشت. روشن شدیم که وضعیت تزکیه‌مان اخیراً بسیار راحت بود و ما به شکاف‌ها اجازه دادیم و مانند یک بدن عمل نمی‌کنیم. شیطان از این بهره برده بود تا موجودات ذی‌شعور را مسموم کند. پرچم‌ها کاملاً مرتفع بودند. بزرگترین‌ آن‌ها ده‌ها متر درازا داشت و در بالای یک ساختمان سه طبقه آویزان شده بود. آسان نبود که با اقدامات بشری آن‌را حل کنیم. فکر کردیم، "پس بیایید از قدرت خدایی‌مان استفاده کنیم تا آن‌ها را از بین ببریم".

آن روز غروب افکار درستی قوی فرستادیم تا ارواح شیطانی و اهریمن‌ها را در بعدهای دیگر متلاشی کنیم، پرچم‌های حزب شیطانی را کاملاً از بین ببریم و تمامی موجودات شیطانی را که تلاش می‌کردند تا با موجودات ذی‌شعور در آگاه شدن درباره‌ی واقعیت‌ها مداخله کنند از بین ببریم. استاد بیان کرد،

"درواقع هر مرید دافا توانایی‌هایی دارد. فقط این‌طور است که توانایی‌ها در بُعد ظاهری آشکار نمی‌شوند، بنابراین آنها فکر می‌کنند که توانایی‌های فوق‌طبیعی‌ ندارند. اما بدون توجه به این‌که آنها می‌توانند در این بُعد ظاهری آشکار شوند یا نه، وقتی افکار راستین بیرون می‌آیند بسیار قدرت‌مند هستند." ("افکار درست مریدان دافای قدرتمند است"، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)

روز بعد هوا بسیار طوفانی و پر از گرد و خاک شد. می‌دانستیم که در بعدهای دیگر نبرد بین نیکی و پلیدی بایستی بسیار شدید باشد. تجلی آن در قلمرو بشری این بود که در طی یک روز، اکثر این پرچم‌ها با پرچم‌های تجاری جایگزین شدند. بزرگ‌ترین پرچم توسط بادِ شدید پیچ خورد، طوری‌که نوشته‌های روی آن همگی رو به دیوار شدند. به فرستادن افکار درست ادامه دادیم و پس از دو روز، همه‌ی پرچم‌ها برداشته شدند! به‌خاطر نجات نیک‌خواهانه‌ی موجودات ذی‌شعور عمیقاً از استاد سپاسگزار بودیم.

شیطان تسلیم نشد. یک ماه بعد، آن‌ها پانلی را به ارتفاع بیش از ۱۲ متر برپا کردند که کلمات اهانت‌آمیزی بر رویش بود. در پایین، کلماتِ "دفتر تبلیغات ح.ک.چ" بود. در سراسر دیوار مجاور آن نیز تعداد بسیاری از طرح‌ها و عکس‌های بسیار بزرگ وجود داشت. هم‌تمرین‌کنندگان در این مورد بحث کردند و برخی معتقد بودند که چون به‌طور ویژه از فالون گونگ نامی نبرده بود، مجبور نیستیم با آن برخورد کنیم. اما تمرین‌کنندگان بیشتری فکر می‌کردند که این دقیقاً بخش فریب‌کارانه‌ی تلاش‌های شیطان بود. پس از سال‌های بسیار زیادی از شستشوی مغزی، بسیاری از افراد به‌محض این که کلمات "آیین شیطانی" را می‌دیدند، فوراً درباره‌ی فالون گونگ فکر می‌کردند. در انتها، موافقت کردیم که افکار درست بفرستیم تا پانل را از بین ببریم، از این به‌عنوان فرصتی برای روشنگری حقیقت استفاده کنیم و در همان زمان مستقیماً پانل را از بین ببریم.

پوسترهای زیادی را بنا کردیم که می‌گفت، "ح.ک.چ آیین شیطانی است". من مسئول فرستادن نامه‌ها به دولت بودم. آن‌روز یک نامه‌ی پیشتاز دریافت کردم که مربوط به یک عضو کمیته‌ی ح.ک.چ بود و به اشتباه به من تحویل داده شده بود. نامش را کاملاً به‌خاطر سپردم و سپس یک نامه‌ی روشنگری حقیقت به او فرستادم.

هم‌تمرین‌کنندگان نیز همگی فعالانه کار می‌کردند. برخی روی دیوار رنگ پاشیدند تا تهمت را بپوشانند، اما تمام اطراف پانل دوربین‌های فیلمبرداری وجود داشتند و برخورد با آن مشکل بود. همچنین توجه کردیم که به‌نظر می‌رسید که مأموران لباس شخصی در حال نظارت بودند. باید چه کار می‌کردیم؟ نمی‌توانستیم اجازه دهیم که پانل باقی بماند. شب‌های زمستانی بسیار سرد بودند و افراد زیادی در خیابان‌ها نبودند. یک شب من و مادرم یک پوسته‌ی تخم مرغ را که با رنگ مشکی پر شده بود، آماده کردیم و درز را با چسب بستیم. کت‌ها و کلاه‌های نظامی قدیمی را پوشیدیم و درحالی‌که در طول مسیر افکار درست می‌فرستادیم به جلوی پانل رفتیم. از استاد خواستم کمک‌مان کند تا دیده نشویم. فوراً احساس کردم که در بعدی دیگر هستم و آن‌جا کاملاً ساکت و آرام بود. به‌نظر می‌‌رسید که هر چیزی متوقف شده بود. تخم‌مرغ با رنگ پرشده را به روی پانل انداختم. بنگ! درست به وسط آن برخورد کرد. آیا آن قلب روح شیطانی نبود؟ رنگ مشکی در سراسر پانل پخش شد. من و مادرم سریعاً سوار دوچرخه‌مان شدیم و دور شدیم. سپس دیدم که هنوز ماشین‌هایی در جاده وجود داشتند. چرا درست یک لحظه پیش به‌نظر می‌رسید که همه چیز آرام و متوقف شده بود؟ بایستی استاد می‌بود که آن را متوقف کرد و من در بعدی دیگر بودم.

یک هفته بعد، پانل برداشته شد.

فالون زیبا

در سه سال گشته‌ی تزکیه‌، چیزی که به عمیق‌ترین صورت احساس می‌کردم، نیک‌خواهی بی‌پایان استاد نسبت به موجودات ذی‌شعور بود. هنگامی‌که واقعیت‌ها را روشن می‌کنم یا دی‌وی‌دی‌های شن‌یون را به مردم می‌دهم، رشته‌هایی از فالون‌های کوچک را می‌بینم که دور سرها و بدن‌های‌شان می‌چرخد. بسیار باشکوه است. با قدم زدن در جاده، حتی آن‌هایی که امکانش نیست تا به واقعیت‌ها گوش دهند نیز در نور فا هستند. فالون اطراف آن‌ها نیز می‌چرخد. همان‌طور که استاد در"آموزش فا در کنفرانس فای بین‌المللی ۲۰۰۴ در نیویورک" گفت، "صرفِ بودنِ شما تأثیر نجات موجودات ذی‌شعور را دارد".

درست هنگامی‌که نزدیک بود نوشتن را به اتمام برسانم، مادرم به من گفت که دیروز یک دوست را دید. یک سال پیش او سرطان داشت و حالا آن در مراحل پایانی بود. خانواده‌اش بسیار ناراحت بودند و مادر سال‌خورده‌اش تمام وقت بسیار زیاد گریه می‌کرد و بیناییش ضعیف شده بود. مادرم درباره‌اش شنید و با چند هم‌تمرین‌کننده به خانه‌اش رفت. آنها حقیقت را برایش روشن کردند. او موافقت کرد که از ح.ک.چ بیرون بیاید و همچنین یک نسخه از جوآن فالون و یک دی‌وی‌دی شن‌یون را پذیرفت. پس از یک سال، هنگامی‌که مادرم دیروز او را دید، به مادرم گفت که در آخرین معاینه، بیشتر سرطانش از بین رفته بود و او حالا بسیار سرزنده است. همگی بسیار برایش خوشحال هستیم و امیدواریم که به‌زودی کاملاً بهبود یابد.

در مسیر تزکیه‌‌ام در آینده‌ بیشتر و بیشتر کوشا خواهم بود و یک مرید دافای حقیقتاً شایسته‌ی دوره‌ی اصلاح فا می‌شوم.

متشکرم، استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!