(Minghui.org) درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

با پیشرفت اصلاح فا، الزامات برای همکاری در میان تمرین‌کنندگان بالاتر و بالاتر رفته است. در این نمایش تاریخی، هر تمرین‌کننده در حال ایفای نقشی ترتیب داده شده توسط استاد است. چگونه می‌توانیم گروه یکپارچه‌ای را شکل دهیم؟ تمایل دارم که تجربه‌ی خودم را به‌اشتراک بگذارم.

۱. سایت تهیه‌ی مطالب روشنگری حقیقت بدون مداخله

برای بیشتر از ده سال در طول آزار و شکنجه، من و تمرین‌کننده‌ی "الف" با همدیگر یک سایت تهیه‌ی مطالب را برپا نگه داشته و حفظ کرده‌ایم. آن، آرام و هموار اداره شده و در طول اصلاح فا نقشی مهم را ایفا کرده است و هنوز نقشی مهم را در منطقه‌ی محلی ما ایفا می‌کند. ما تجربه‌‌های ارزشمند بسیاری جمع کرده‌ و درس‌های بسیاری آموخته‌ایم.

تمرین‌کننده‌ی الف بایستی چیزهای بسیاری را هماهنگ کند، بنابراین زمانی اضافه برای یادگیری تکنیک‌ها ندارد. معمولاً هنگامی‌که به مهارت‌های خاصی نیاز داریم، من مسئول تحقیق درباره‌ی آن‌ها می‌باشم. به‌خاطر موضوع امنیت، توجه دیگران را جلب نمی‌کنم و غیر از آموزش تمرین‌کنندگان در سایت‌های دیگر، معمولاً با تمرین‌کنندگان دیگر تماس نمی‌گیرم.

هنگامی که سه سال پیش سایت‌های کوچک مطالب در منطقه‌ی محلی ما شروع به فعالیت کردند، با آزار و شکنجه‌ی شدیدی مواجه شدیم. چندین سایت کوچک نابود شدند. حتی حالا، فقط تعداد محدودی از سایت‌های کوچک مطالب وجود دارند. به‌منظور برآورده کردن نیازهای منطقه‌مان، سایت‌مان بایستی حفظ شود. با تقویت شدن‌مان توسط استاد، من و تمرین‌کننده‌ی الف، با ایمان به استاد و فا محکم در مسیرمان پایدار هستیم.

ما هیچ درآمدی نداشتیم که کار را شروع کنیم، اما استاد کمک‌مان کرد تا مشکل مالی‌مان را حل کنیم. مقداری پول از دارایی خانوادگی‌مان به ما رسید. برای درست‌کار بودن، منابع مالی شخصی‌مان را از پولی که برای تهیه‌ی مطالب بود جدا کردیم و مراقبیم که هرگز آن‌ها را مخلوط نکنیم. اگرچه پول زیادی نداریم، برای حفظ زندگی ساده‌مان در سایت مطالب کافی است. این دلیل آن است که چرا برای این‌تعداد سال، بدون شغل‌های سودآور، ‌توانستیم کاملاً روی اصلاح فا تمرکز کنیم.

عملکرد بلندمدت این سایت مطالب، حمایتی قوی را برای تلاش‌های روشنگری حقیقتِ محلی‌مان فراهم آورده، نیروهای شیطانی را متوقف و متلاشی کرده و تلفات و خساراتی را که به‌عنوان یک بدن از آن رنج می‌بردیم کاهش داده است.

۲. از بین بردن مداخله و پیدا کردن افکار درست

در حین همکاری با هم‌تمرین‌کنندگان، آزمون‌های رنج‌آوری در رابطه با شین‌شینگم تجربه کردم. گاهی اوقات نمی‌توانستم امید زیادی ببینم، اما هنوز بایستی محیط تزکیه‌مان را حفظ می‌کردم. در مواجه با همه‌ی انواع تداخلات در این دنیا، اینکه آیا می‌توانیم قاطعانه در مسیرمان پایدار بمانیم همیشه یک آزمون مشکل است. با مراقبت و نظم و ترتیب دقیق استاد، قادر بودیم که دوباره و دوباره بر مشکلات غلبه کنیم. سرانجام امید را دیدیم و نقش‌ها و مسئولیت‌های‌مان را در طول اصلاح فا تشخیص دادیم.

بعد از داشتن یک زندگی ساده برای زمانی طولانی، گاهی اوقات غرور و طمع در من ظاهر می‌‌شدند و این نوع از زندگی برایم غیرقابل تحمل به‌نظر می‌آمد. آن بارها و بارها شین‌شینگم را آزمود. اعضای غیرتمرین‌کننده‌ی خانواده‌ام نمی‌خواستند که متحمل رنج شوم، بنابراین همیشه سعی می‌کردند که شغل خوبی برایم پیدا کنند. اما با تشخیص این‌که آن بر هماهنگی‌مان به‌عنوان یک بدن تأثیر می‌گذاشت و با فکر کردن درباره‌ی مسئولیت‌هایم، از قبول هر شغلی اجتناب کردم. خوشبختانه، برخی از اعضای تمرین‌کننده‌ی خانواده‌ام، درک کردند و واقعاً حمایتم نمودند. آن‌ها چیزها را برایم راحت ساختند، طوری‌که بتوانم به جلو پیش بروم. در واقع این‌ها نیز نظم و ترتیب‌های نیک‌خواهانه توسط استاد بودند.

در سال‌های اخیر، با خواندن وب‌سایت مینگهویی فهمیدم که بسیاری از تمرین‌کنندگانی که در سایت‌های مطالب کار می‌کنند شغل‌های خوبی پیدا کرده‌اند. پرسیدم که چرا ما نتوانستیم شغل‌های مناسبی پیدا کنیم. شکایات بسیاری از تمرین‌کننده‌ی الف داشتم. شکایت کردم که او توجه کافی به این موضوع نداشت. این وابستگی‌ها گاهی اوقات توسط شیطان تقویت می‌شدند و فراموش می‌کردم که تمرین‌کنندگان بایستی نیک‌خواه باشند.

در لحظات بحرانی، به‌ویژه زمانی که تمرین‌کنندگان در ناحیه‌ی ما از آزار وشکنجه‌ی شدید رنج می‌بردند، تمرین‌کننده‌ی الف نگران امنیت خودش نبود و از صمیم قلب از گروه حمایت می‌کرد. او تمام تمرین‌کنندگان را به‌خاطر می‌آورد و بارها و بارها از نقطه‌نظر فا با آن‌ها تبادل تجربه می‌کرد. در همان زمان، واقعیت‌های آزار و شکنجه را جمع‌آوری کرده و شیطان را افشا می‌کرد. گاهی اوقات بسیار خسته برمی‌گشت. مهم نبود که چقدر مشغله داشت، تمرین‌کننده‌ی الف هرگز مطالعه‌ی فا و تزکیه‌اش را فراموش نمی‌کرد. این ارزشمندترین ویژگی‌اش می‌باشد و این دلیل آن است که چرا برای کارش در دافا شایسته است. گاهی اوقات وقتی سایت مطالب‌مان با خطر مواجه می‌شد یا هنگامی‌که پلیس برای بررسی ساکنین می‌آمد، تمرین‌کننده‌ی الف به من اجازه می‌داد که بروم و به‌تنهایی مسئولیت را به عهده می‌گرفت. در طی سال‌ها، او به‌طور ویژه مراقب وضعیت تزکیه‌ی آن تمرین‌کنندگانی بود که امور فنی را اداره می‌کردند یا در سایت‌های مطالب کار می‌کردند و بهترین تلاشش را می‌کرد تا امنیت‌شان را حفظ کند، خلوص و صداقت، نیک‌خواهی و مسئولیت‌پذیری‌اش را به اجرا بگذارد. با تمرین‌کنندگان محلی و غیرمحلی به طور یکسان برخورد می‌کرد. گاهی اوقات به‌خاطر وابستگی‌های بشری‌ام، وضعیت تزکیه‌ام ضعیف می‌شد و باعث مداخلاتی برای او می‌شدم. با مطالعه‌ی فا، تبادل تجربه‌ی صادقانه از فا و اشارات نیک‌خواهانه از استاد، همیشه قادر بودم تا افکار درستم را به حالت اول برگردانم و انواع وابستگی‌های بشری را از بین ببرم. سایت مطالب ما بالغ‌تر و بالغ‌تر شده است.

استاد بیان کرد،

"گفته‌ام که هیچ الگویی، هیچ نمونه‌ای وجود ندارد، و اینکه حداکثر فرد می‌تواند از تجربه‌های دیگران استفاده کند و ببیند که آنها به هنگام داشتن افکار درست چگونه امور را اداره کردند. اگر سعی کنید که با تقلید از کار آنها امور را انجام دهید، یا کورکورانه هر چه که انجام دادند را انجام دهید، آن‌وقت در اشتباه هستید. هر فردی در حال پیمودن مسیر خودش است، و هر کسی در حال کسب روشن‌بینی از دافا در رابطه با آنچه که روزی فای خود او خواهد بود می‌باشد". ("کنفرانس فای بین‌المللی ۲۰۱۲ در پایتخت ایالات متحده")

با مطالعه‌ی فا، تشخیص دادیم که نیروهای کهن برای هرتمرین‌کننده‌ای نظم و ترتیب‌هایی داده‌اند. اگر به‌طور استوار خودمان را تزکیه نکنیم یا نظم و ترتیب‌های استاد را دنبال نکنیم، در نظم و ترتیب‌های نیروهای کهن قدم خواهیم گذاشت و حتی برای مداخله با گروه‌مان مورد استفاده قرار می‌گیریم.

تمرین‌کننده‌ی الف به‌عنوان هدف اصلی در شهرمان در لیست سیاه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) است (هرچند، البته، ما این نظم وترتیب را نمی‌پذیریم). به همین خاطر، اگر سعی می‌کرد که شغلی محلی پیدا کند، مخاطراتی وجود داشت. اگر برای کار به شهر دیگری می‌رفت، بایستی گروه را ترک و سایت مطالب‌مان را تعطیل می‌کرد. این خساراتی را برای او و گروه‌مان به بار می‌آورد. مسئولیت‌های تمرین‌کننده‌ی الف نیاز به زمان و تلاش زیادی دارد و جستجوی شغل را برایش مشکل می‌ساخت. او غالباً در نظر داشت که در جستجوی شغلی باشد، دست کم چیزی که با مسئولیت‌هایش در سایت مطالب مداخله نکند. در واقع اگر او شغلی را جستجو می‌کرد استاد قطعاً به ما کمک می‌کرد و او قادر می‌بود که به‌طور طبیعی آن را پیدا کند، بنابراین نتیجه‌ی وابسته بودن به آن چیست؟ هنگامی‌که وابسته می‌شدم، تمامی این چیزها را فراموش می‌کردم و چیزی را که مهم‌ترین بود فراموش می‌کردم. نه سختی‌های تمرین‌کننده‌ی الف را در نظر می‌گرفتم و نه مسئولیتش را درک می‌کردم. در عوض توسط شیطان مورد استفاده قرار می‌گرفتم تا مشکل ایجاد کنم و مانع پیشرفت‌مان به جلو شوم.

استاد نیک‌خواه از هر روشی استفاده نمود تا به من یادآوری کند. یک مقاله را در مینگهویی خواندم: "با ۱۰۰۰۰۰ یوآن، سوار بر درنا به شهر یانگ‌ژو بروید". مقاله درباره‌ی چهار دوست بود که درباره‌ی رویاهای‌شان صحبت می‌کردند. اولی گفت که می‌خواست ۱۰۰۰۰۰ یوآن داشته باشد؛ دومی گفت که می‌خواست فناناپذیر شود و با یک درنا به آسمان پرواز کند؛ سومی گفت که می‌خواست از شهر یانگ‌ژو دیدار کند؛ چهارمی گفت که همه‌ی این چیزها را می‌خواست: "با ۱۰۰۰۰۰ یوآن در کیفم، می‌خواهم که سوار بر درنا از شهر یانگ‌ژو دیدار کنم".

این داستان باعث شد وابستگی‌ام را به حرص و طمع تشخیص دهم. این مشکلِ اساسی بود، و من بهانه‌های بسیاری برای خودم می‌آوردم. استاد کمک‌مان کرد تا مشکل مالی را حل کنیم طوری‌که بتوانیم این مسیر را بپیماییم، مسیری که همین حالا نیز حداکثرِ فایده و آسودگی است. نبایستی این رویاهای غیرواقعی را داشته باشم.

بعدها، پس از مطالعه‌ی بسیار فا، سرانجام متوجه شدم تنها با سپردن کامل سرنوشتم به استاد و دافا می‌توانم تمامی موانع را از بین ببرم و در مسیر نظم وترتیب داده شده توسط استاد بمانم.

۳. تمرین‌کننده‌ای وفادار بودن با حسی از عدالت

در "سفر به شمال آمریکا برای آموزش فا" استاد درباره‌ی "عدالت و درستی" در "داستان سه پادشاهی" و "وفاداریِ" یو فِی و سلسله‌ی نان‌سونگ صحبت کرد و تمرین‌کنندگان را با این مفاهیم از فرهنگ خدایی چین روشن و آشنا نمود. هنگامی‌که بعداً با تمرین‌کننده‌ی الف تبادل تجربه کردم، او گفت که تمرین‌کنندگان بایستی از مردم عادی "وفاداری" و "عدالت" بیشتری داشته باشند. در آن زمان، با او موافق نبودم، فکر می‌کردم که این‌ها فقط چیزهایی بشری هستند. تمرین‌کننده‌ی الف گفت چیزی که استاد آموزش داد،فا بود و اینکه وی هیچ چیزی را که در رابطه با تزکیه نباشد ذکر نمی‌کند. با این حال، من توسط فرهنگ ح.ک.چ بسیار مسموم شده بودم و فکر می‌کردم که استاد فقط درباره‌ی فرهنگ سنتی چین به تمرین‌کنندگان می‌گفت. آن را با تزکیه‌ی خودم ادغام نکردم و معنی عمیق‌تر فا را درک نکردم. در آن زمان، تعداد قابل ملاحظه‌ای از تمرین‌کنندگان با تمرین‌کننده‌ی الف موافق نبودند، زیرا فایی را که استاد آموزش داد، درک نکردیم.

بعداً تشخیص دادم که عدم تحمل و نبخشیدن وابستگی‌های تمرین‌کنندگان توسط من، مربوط به ذهنیت نادرست و منحرف ناشی از فرهنگ ح.ک.چ بود. به هنگام خواندن درباره‌ی "وفاداری" و "عدالت" ذکر شده توسط استاد در "یک مرید دافا چیست"، سرانجام فهمیدم که استاد ذهنیت صحیح و سنتی را برای تمرین‌کنندگان شرح می‌داد. این چیزی است که توسط فا پذیرفته شده است.

استاد در دو تا از سخنرانی‌هایش درباره‌ی "وفاداری" و "عدالت" صحبت کرد. چگونه می‌توانیم آن‌ها را نادیده بگیریم؟ موجودات الهی یک سلسله را ترتیب دادند تا "عدالت" را به نمایش بگذارند و سلسله‌ی دیگر را تا "وفاداری" را. "وفاداری" و "عدالت" در تاریخ بشر این‌اندازه مهم هستند. مردم زندگی‌های خود را فدا کرده‌اند تا افرادی شریف و وارسته شوند. پس آن برای تمرین‌کنندگان در طول اصلاح فا حتی پرمعناتر است. در این آزار و شکنجه‌ی شیطانی، دافا لازم می‌داند که ما بدون توجه به این‌که با چه چیزی مواجه می‌شویم، ایمان درست‌مان را حفظ کنیم. اگر بتوانیم وفادار باشیم، پس حتی در مواجهه با مرگ هرگز به استاد و دافا خیانت نخواهیم کرد. اگر بتوانیم دادگر و عادل باشیم، برای محافظت از خودمان تمرین‌کنندگان دیگر را نخواهیم فروخت، و به هنگام کار کردن با یکدیگر تضاد و ناسازگاری نخواهیم داشت. هیچ مانعی در میان تمرین‌کنندگان وجود نخواهد داشت تا مانع ما از کار کردن و رشد کردن با یکدیگر در طول اصلاح فا شود.

یک فرد عادی می‌تواند به وفاداری و عدالت پایبند باشد تا شخص آزاده و شریفی شود که نامش در تاریخ می‌ماند. تمرین‌کنندگانی که به وفاداری و عدالت پایبند باشند، به طور پیوسته درحقیقت- نیک‌خواهی- بردباری رشد خواهند نمود تا سرانجام موجودات خدایی بزرگی شوند.

استاد بیان کرد،

"علت دیگر، وابستگی‌هایی است که از ذهنیت بشری می‌آید. موردی که به‌ویژه قابل توجه است عقاید و تصوراتی است که فرد شکل می‌دهد، یا عادت‌های فکری که فرد شکل می‌دهد، که تشخیص این‌ که چه وقت تفکر بشری به‌طور ناخودآگاه در جریان است را برای فرد بسیار سخت می‌سازند. و اگر فرد نتواند آن‌را تشخیص دهد، چگونه قرار است از آن رها شود؟ این مخصوصاً در محیط چین چالش‌زا است، جایی که حزب شیطانی فرهنگ سنتی چین را نابود کرده است و به جای آن، چیزهای حزب پلید خودش را کار گذاشته است- آنچه را که به آن "فرهنگ حزب" می‌گوییم. وقتی فرد از عادت‌های فکری پرورش یافته توسط آن فرهنگ استفاده کند مسلماً تشخیص حقیقت کیهان سخت خواهد بود. و فرد حتی قادر نخواهد بود تشخیص دهد که تفکر و رفتار بد خاصی مغایر با ارزش‌های جهانی هستند. اگر فرد نتواند تشخیص دهد که تفکر بد چه هست، چه می‌توان کرد؟ راه دیگری جز عمل کردن بر طبق دافا وجود ندارد". ("آموزش فای بیستمین سالروز")

اگر تمرین‌کنندگان حتی نتوانند به استاد و دافا وفادار باشند، پس چطور تمرین‌کننده نامیده می‌شویم؟ اگر تمرین‌کنندگان نتوانند به هنگام کارکردن با یکدیگر عادل و درستکار باشند، چقدر از الزامات استاد دور هستیم؟ چطور می‌توانیم به مأموریت‌مان جامه‌ی عمل بپوشانیم تا استاد را در اصلاح فا یاری کنیم؟

وقتی من و تمرین‌کننده‌ی الف توانستیم مانند یک شخص واحد با افکار درست قوی کار کنیم، استاد دوباره ما را تشویق نمود. تمرین‌کننده‌ی الف در خوابش دو درخت مو را دید که به هم پیچ خورده بودند و به درخت بزرگی وصل بودند. در ناحیه‌ی ما "درخت" مانند "پدر" تلفظ می‌شود. آن دو درخت مو با سرعت به سمت آسمان رشد می‌کردند و هیچ چیز نمی‌توانست آنها را متوقف کند. فهمیدیم که اگر تمرین‌کنندگان بتوانند با همدیگر به‌عنوان یک بدن کنند، قادر خواهیم بود پیشرفت سریعی داشته باشیم و استاد مستقیماً ما را به سمت بالا سوق خواهد داد.

۴. آگاهی از جایگاه خود و ایفای نقشی که استاد نظم و ترتیب داده‌اند

تمرین‌کننده‌ی الف بعداً یک پروژه‌ی اصلاح فا را در دست گرفت. این حتی محیط باثبات‌تر و زمان و تلاش بیشتری را نیاز داشت. سرانجام فهمیدیم چقدر مهم است که چنین محیطی را در سراسر تزکیه‌مان حفظ کنیم.

این پروژه نیاز داشت تا من اطلاعات را برای تمرین‌کننده‌ی الف جستجو و جمع‌آوری کنم و حمایت تکنیکی را فراهم آورم. می‌دانستم که این چقدر برای نجات موجودات ذی‌شعور مهم بود و به خودم یادآوری می‌کردم که باید بدون قید و شرط با تمرین‌کننده‌ی الف همکاری کنم.

پس از این‌که تمام اطلاعات جمع‌آوری شده را به الف دادم، او کار کردن روی آن را شروع کرد، اما مغزم اصلاً کار کردن را رها نمی‌کرد. به داشتن "ایده‌های خوب" ادامه دادم و حتی جلوی کامپیوتر نشستم و کار روی پروژه را شروع کردم. فکر کردم که هردوی ما می‌توانیم روی آن کار کنیم و هر کسی بهتر انجام دهد برنده خواهد بود.

چون خودم را خیلی "وقف" آن کرده بودم و به‌طور پیوسته از استاد می‌خواستم که به من خرد دهد، احساس خیلی خوبی درباره‌ی کارم داشتم.

یکی دو روز بعد، الف نتایجش را نزد من آورد و راهنمایی و مشورت من را خواست. دیدم که او رویکردهای کاملاً متفاوتی داشت. چون بسیار به رویکرد خودم وابسته بودم، نصیحتم به الف بسیار منفی بود. پیشنهاد دادم که کار مرا استفاده کند، اما او نخواست. نفهمیدم که باید وابستگی‌ام را به خودم رها کنم، بدون قید و شرط با الف همکاری کنم و شکاف‌هایی را برای شیطان ایجاد نکنم، بنابراین کلماتم کاملاً تند و ناپسند بودند. تمرین‌کننده‌ی الف سرزنشم کرد، "فراموش نکن که چه کسی این پروژه را هدایت می‌کند. اگر به این کار ادامه دهی ما شکست خواهیم خورد"!

فوراً آرام شدم. غیرممکن بود که قلب ناپاکم را بپوشانم و پر از احساسات بودم. می‌دانستم که شیطان از وابستگی‌ام استفاده خواهد کرد تا مداخله به‌وجود آورد و باعث شود که این پروژه شکست بخورد. استاد قبلاً به دفعات بسیار ذکر کرده بود که چگونه با تمرین‌کنندگان دیگر همکاری کنیم و دفعات زیادی آن‌را انجام داده‌ام. به از بین بردن افکار بدم ادامه دادم، طوری‌که بتوانم رفتارم را کنترل کنم.

بعداً آرام شدم و از خودم پرسیدم، "چرا احساس کردم که می‌توانم بهتر بنویسم؟ چرا مقاله‌ی تمرین‌کننده‌ی الف را دوست ندارم؟ بدون هیچ تعصب و پیش‌داوری دو مقاله را مقایسه خواهم کرد".

اما پس از این‌که کامپیوترم را روشن کردم، شوکه شدم که دیدم هر چیزی را که جمع‌آوری کرده بودم و مقاله‌ای را که نوشته بودم، ناپدید شده بود. فایل‌های دیگری که ربطی به پروژه نداشتند همگی سالم بودند. فِلَش‌درایو تمرین‌کننده‌ی الف هنوز مقاله‌ی او و فایل‌هایی که برایش کپی کرده بودم را در خود داشت. هیچ کدام از فایل‌های او از بین نرفته بودند.

می‌دانستم که این مشکلی جدی بود و تشخیص دادم که نبایستی چنین مقایسه‌ای را انجام دهم. آیا آن به این خاطر نبود که نتوانستم خود و منیتم را رها کنم؟ حتی اگر مقاله‌ام بهتر از مقاله‌ی نوشته‌شده توسط الف بود، هنوز بایستی این وابستگی را رها می‌کردم.

مقاله‌ی تمرین‌کننده‌ی الف را دوست نداشتم و مقاله‌ی خودم را ترجیح می‌دادم که همین هم بسیار اشتباه بود و به ایده‌ی خودم وابسته بودم. به‌طور فزاینده‌ای به آن‌ها وابسته بودم. آیا این انعکاسی از پروراندن اهریمنان در ذهنم نبود؟ در واقع این دوست نداشتن و ترجیح، خودم نبودند. وابستگی‌ام باعث این توهم شد و توسط این توهم بسیار فریب خوردم.

اما احساس کردم که این مشکل اساسی نبود. در طول سال‌های بسیار همکاری با تمرین‌کننده‌ی الف، به دفعات بسیار سعی کرده بودم که خودم را در این زمینه رشد دهم. مشکل اساسی‌ام چه بود؟

با فکر دوباره درباره‌ی این‌که، "مقاله‌ام از بین رفت، بنابراین تلاشم بیهوده بود. حتی فایل‌های اصلی را از دست دادم، بنابراین نمی‌توانم دوباره مقاله را بنویسم... آیا به این معنی است که استاد نمی‌خواست آن‌را انجام دهم"؟ ناگهان فهمیدم که نقشم را فراموش کرده بودم! در این پروژه، استاد تمرین‌کننده‌ی الف را انتخاب نمود نه مرا. من بایستی بدون قید و شرط با الف همکاری می‌کردم. آن چیزی بود که استاد می‌‌خواست، اما من نمی‌خواستم که این نقش پشتیبانی را ایفا کنم. پر از ایده‌های خودم بودم و می‌خواستم که نقش هدایت و سرپرستی را داشته باشم. حتی می‌خواستم که رقابت کنم. وظیفه‌ام را به انجام نرساندم و در عوض برای الف مداخله ایجاد کردم. این واقعاً خطرناک بود.

با نگاهی عمیق‌تر، یک عقیده‌ی بد بشری وجود داشت. هنگامی‌که چیز خوبی وجود داشت، نمی‌خواستم که در پشت سر رها شوم. این ناشی از عدم ایمانم به استاد و فا بود. استاد هر چیزی را با دلایلی ترتیب داده بود. او به من اجازه داد که این کار را انجام دهم، اما من می‌خواستم که کار بهتری را انجام دهم. این انحراف بود.

استاد بیان کرد،

"واقعیت این است که در انتها، اگرهر چیزی که نجات یافته یا دوباره شکل داده شده باشد، چیزی نباشد که من می‌خواهم یا به استاندارد من نرسد، بیهوده بوده است زیرا می‌بایست نابود شود". ("آموزش فای بیستمین سالروز")

بعداً هنگامی‌که با تمرین‌کننده‌ی الف کار می‌کردم، همیشه بهترین تلاشم را می‌کردم تا نقشم را ایفا کنم و احساس کردم که چیزها به‌خوبی پیش می‌روند. برای مقالات الف پیشنهادات صادقانه‌ای دادم. برخی پذیرفته شدند و برخی نشدند. اصلاً به نتیجه وابسته نبودم. یک بار دیگر، هنگامی‌که دوباره نقشم را فراموش کرده بودم، مجدداً فایل‌هایم را از دست دادم. هنگامی‌که بعداً من و الف روی این پروژه کار می‌کردیم، رویه‌های‌مان بهتر و بهتر ‌شدند و بیشتر و بیشتر کارآمد شدیم. در نقش‌های متفاوت‌مان، هر دو احساس می‌کردیم که مداوماً رشد می‌کنیم. همچنین درک کردم که فقط در حال همکاری با الف نبودم، بلکه همچنین در حال ایفای نقش خودم به‌هنگام کمک به اصلاح فای معلم و نجات موجودات ذی‌شعور بودم.

 با نگاه به عقب، تعجب کردم که تمامی نظم و ترتیب‌های استاد برای تزکیه‌ی هر تمرین‌کننده‌ی خاص همیشه بهترین هستند. ایفای این نقش‌ پشتیبانی برایم بسیار مفید است تا ذهنیت خودنمایی‌ام را اصلاح کنم. پس از درک این، قدردانی‌ام نسبت به استاد غیر قابل بیان بود.

۵. نترسیدن از سختی‌ها و مطالعه‌ی مستمر فا

در سال‌های اخیر تلاش بیشتری را بر روی مطالعه‌ی فا صرف کردم. با جدیت بیشتر در مورد مطالعه‌ی فا عمل کردم، به‌ویژه پس از این‌که استاد "مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند – آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای منطقه‌ی شهری واشنگتن دی‌سی ۲۰۱۱" را منتشر کرد. حالا هنگام مطلعه‌ی فا می‌توانم متمرکز بمانم.

حالا می‌بینم که اگر فا را خوب مطالعه نکرده بودم، آزمون‌های شین‌شینگ برایم بسیار مشکل می‌شدند. هر زمان که مشکلی داشتم، همیشه قادر بودم فایی را که استاد آموزش داده بود به‌خاطر بیاورم. گاهی اوقات بسیاری از جنبه‌های آموزش استاد را درباره‌ی همان مشکل به‌خاطر می‌آوردم. سپس فوراً ذهنم روشن و هشیار می‌شد و پر از اعتماد به نفس و قدرت می‌شدم. حتی اگر مشکل درست همان موقع نمی‌توانست حل شود، همیشه احساس اطمینان داشتم که دافا مرا در حین سختی‌ها کمک خواهد کرد.

استاد بیان کرد،

"ولی امور در این دنیا وهمی و گمراه‌کننده هستند، و روشی که فرد تزکیه می‌کند می‌گذارد که دقیقاً در میان ایمان و تردید تزکیه کنید". ("آموزش فای بیستمین سالروز")

در تمام چیزهایی که تمرین‌کنندگان با آن‌ها مواجه می‌شوند هیچ تصادفی وجود ندارد. استاد هر چیزی را برای هر تمرین‌کننده‌ای ترتیب داده است. نیروهای کهن نیز هر چیزی را که می‌خواستند ترتیب دادند. با زندگی در این دنیای بشری، خیلی متفاوت از مردم عادی به نظر نمی‌رسیم. اما زندگی‌ها‌ی‌مان در مسیری از تزکیه هستند و هیچ فضای خالی وجود ندارد. هر ذهنیت "اعتماد به شانس" برای تمرین‌کنندگان خطرناک است. بنابراین استاد دوباره و دوباره به ما یادآوری می‌کند که باید فا را خوب مطالعه کنیم. در واقع درحالی‌که فا را مطالعه می‌کنیم، نباید از سختی بترسیم. سختی فیزیکی نیست بلکه ذهنی است. هنگامی‌که وابستگی‌های بشری‌مان به خوشحالی و کنجکاوی ارضا نمی‌شوند دردناک است. اما این‌ها اصلاً خود واقعی‌مان نیستند. اگر بگذاریم این‌ها سد راهمان شوند، قادر نخواهیم بود فا را مطالعه کنیم. اگر بتوانیم از موانع عبور کرده و به پیشروی ادامه دهیم، هر زمان که برخی از این چیزها را تمیز می‌کنیم در واقع برخی از وابستگی‌های‌ بشری را از بین می‌بریم. قادر خواهیم بود که در دافا جذب شویم و فا را بسیار زیاد گرامی بداریم.

این‌که آیا می‌توانیم با ثبات قدم فا را به‌خوبی مطالعه کنیم، آزمایشی جدی برای همه‌ی ما در لحظه‌ی پایانی است. در این دنیای پر از امیال، این‌که آیا می‌توانیم در ایمان‌مان به استاد و دافا پایدار باشیم، همچنین تعیین‌کننده‌ی این است که آیا می‌توانیم وظیفه‌مان را به انجام رسانده و با موفقیت مسیر ترتیب داده‌شده توسط استاد را به اتمام برسانیم.

متشکرم، استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!