از هشتمین کنفرانس تبادل تجربه اینترنتی برای تمرینکنندگان در چین
گزیده:
متوجه شدم که موقع تنظیم مطالب روشنگری حقیقت فالون گونگ و ویراستن مقالههای ارائه شده توسط همتمرینکنندگان، تا زمانی که آرام بمانم، در کاری که انجام میدهم بسیار کارآمد هستم. یکبار، یک تمرینکننده مطالبی را در زمینهی افشای تبهکاریهای یک مرکز شستشوی مغزی به من تحویل داد، زیرا خودش دیگر نمیتوانست روی آن کار کند. صفحات زیاد مقاله را خواندم و فوراً سراغ نوشتن نرفتم، بلکه، به جای اینکه هیجانزده یا دلواپس شوم، خودم را آرام کردم. بر خواندن مطالب تمرکز کرده بودم که ناگهان متوجه شدم محیط اطرافم بسیار ساکت شده است، انگار هیچ چیز دیگری وجود نداشت، فقط من بودم و تمرکزم بر خواندن آن مطالب. قبل از اینکه تنظیم مقاله را آغاز کنم دو بار آن را خواندم. چندین عنوان فرعی ایجاد کردم نظیر، "ضرب و شتم"، "خوراندن وحشیانه"، و "شکنجه بهوسیله دارو و زجر روانی"، و این قسمتبندیها به سادگی در ذهنم پدیدار شدند انگار که در حال تماشای یک فیلم باشم. دریافتم که استاد به من کمک میکند، پس مطالب را بر طبق این عناوین فرعی انتخاب و تنظیم کردم، و نوشتن مقاله را به سرعت تمام کردم. آن را برای مینگهویی فرستادم، و منتشر شد.
-- از نویسنده
درود استاد ارجمند و نیکخواه!
درود همتمرینکنندگان!
من یک تمرینکنندهی قدیمی ۷۲ ساله هستم که تمرین کردن فالون دافا را در سال ۱۹۹۶ شروع کردم. در این پانزده سالی که تمرینکننده هستم، رحمت استاد و تقوای عظیم دافا به من اجازه دادهاند که با وجود سختیها و تضادهای پیاپی، تا امروز بهطور محکم به پیمودن مسیر تزکیهام ادامه دهم. میتوانستم درباره تجربههای تزکیه و مراحل روشنبینی زیادی صحبت کنم، اما با توجه به محدود بودن فضا، کمی درباره این تبادل تجربه میکنم که چگونه سه کار را به خوبی انجام میدهم، شامل هفت سال گذشتهی ویرایش مقالهها برای مینگهویی، نسخه چینی کلیرویزدم.
پیشقدم شدن برای ارسال مقالهها به مینگهویی
یک روز در سال ۲۰۰۴، یک تمرینکنندهی بازنشسته از شهری دیگر به شهرستان من نقل مکان کرد. به من گفت که پلیس ناحیه، پسرش را بازداشت کرده است و به اردوگاه کار اجباری برده است. درباره این موضوع فکر کردم و سپس پی بردم که در شهرستانی که پسر او آنجا کار میکرد، فقط او و همسرش تمرینکننده فالون دافا بودند. آنها راهی نداشتند تا اطلاعات آزار و شکنجه را بلافاصله برای وبسایت مینگهویی بفرستند و فقط تمرینکنندگان شهرستانهای دیگر میتوانستند به آنها کمک کنند. همینطور که در فکر بودم، این فکر که "مریدان دافا یک بدن هستند" ("حاشیه استاد بر مقاله یک شاگرد") از ذهنم گذشت. این را اشارهای از سوی استاد درنظر گرفتم مبنی بر اینکه تمرین فالون دافا هیچ مرزی ندارد، خواه آن یک مکان فیزیکی باشد یا یک ملیت متفاوت. از این رو، مقالهای در مورد آزار و شکنجه پسر این تمرینکننده برای مینگهویی ارسال کردم، که منتشر شد.
سپس، از یکی از تمرینکنندگان منطقه، داستان خانمی در روستایشان را شنیدم که طرز برخوردش با فالون گونگ را تغییر داده است. این خانم برای مدتی به فالون گونگ افترا زده و اهانت کرده بود و در نتیجه به تومور مغزی مبتلا شده بود. تمرینکنندگان با او درباره فالون گونگ و آزار و شکنجهی بیسابقه صحبت کردند. او شنید و متوجه شد که برای اعمال اشتباهش عقوبت دریافت کرده است و میخواست که جبران کند. با خود تکرار میکرد، "فالون دافا خوب است" و "حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است". در عرض زمان کوتاهی تومور مغزی او خوب شد و او معتقد بود که برای حمایت از دافا پاداش دریافت کرده است. همانطور که این ماجرا پخش شد، خیلی از افراد منطقه، خوببودن فالون گونگ را دریافتند. سپس، من مقالهای در این مورد برای مینگهویی فرستادم که منتشر شد.
وقتی درباره ارسال مقاله برای مینگهویی فکر کردم، دریافتم که لازم است پیشقدم شوم و داستانهای تمرینکنندگان را برای مینگهویی ارسال کنم. باور داشتم که به احتمال بسیار زیاد، این مسیر تزکیهی من است که استاد نیکخواه نظم و ترتیب دادهاند.
در سال ۲۰۰۵، ناحیهی ما یک تیم هماهنگی مرکزی شکل داد و من مسئول ارسال مقالهها برای مینگهویی شدم. ما بر این باوریم که این نظم و ترتیب استاد برای ما است. آماده کردن اطلاعات آزار و شکنجه برای مینگهویی الزامی از دافا است. مطمئن بودم که باید در این فعالیت درگیر باشم.
کنار گذاشتن خودخواهی در حین نوشتن مقالات
در سال ۲۰۰۵، تمرینکنندگان شهرستان من شروع کردند که فعالانه اعمال پلید پلیس محلی و هر فردی را که در آزار و شکنجه فالون گونگ دست داشت افشا کنند. اغلبِ تمرینکنندگان از تحصیلات سطح بالایی برخوردار نبودند و عدهای تحصیلاتی نداشتند. بنابراین، باید برای نوشتن مقالههایی در زمینهی افشای جرایمی که رژیم کمونیستی علیه فالون گونگ مرتکب شده بود به افراد بسیاری کمک میکردم. نگران این بودم که هویتم فاش شود، زیرا ممکن بود بعضی تمرینکنندگان مراقب زبان خود نباشند و از تزکیهی گفتار غفلت کنند. بنابراین، پیشنهاد کردم که تمرینکنندهی الف مطالب را جمعآوری کند، من با استفاده از این مطالب، مقالهها را بنویسم و تمرینکنندهی دیگری آنها را برای مینگهویی ارسال کند.
تمرینکنندهی الف اولین مطالب را نسبتاً سریع آورد. پیشنویسی آماده کردم و سپس به بررسی صحت اطلاعات پرداختم، کاری که نمیتوانست توسط تمرینکنندگان دیگر صورت بگیرد. تمرینکنندگانی که متحمل آزار و شکنجه شده بودند اسامی واقعی خود، نشانی و وقایع آزار و شکنجه را برای من بازگو کردند، شامل زمان، مکان، روش شکنجه، نام پلیسها و افراد شرور به صورتی مفصل و بدون کم و کاست. افکار درست تمرینکنندگان عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار داد. متوجه شدم که هنوز ترس داشتم، خودخواه بودم و ایمنی خودم را اولین و مهمترین چیز در نظر میگرفتم. این مرا بر آن داشت که تمام کارها، از جمعآوری اطلاعات گرفته تا نوشتن پیشنویس و بررسی صحت اطلاعات با تمرینکنندگان و نهایی کردن مقاله را خودم انجام دهم. در روند نهایی کردن مقالهها توانستم ترسم را رها کنم.
افشای اعمال بد پلیس محلی در بهوحشت انداختن شکنجهگران محلی تأثیر بهسزایی داشت، و چیزی است که موجودات ذیشعور را نجات میدهد. برای مثال، یک روز تمرینکنندهای هنگام روشنگری حقیقت دربارهی فالون گونگ و توزیع مطالب اطلاعرسانی درباره واقعیتها، به پلیس گزارش داده شد، و آنها او را به مرکز پلیس ناحیه بردند. پلیس در کیف این تمرینکننده مطالب روشنگری حقیقت پیدا کرد. دو مأمور پلیس هراسان به نظر میرسیدند، در حالی که مطالب را مرور میکردند گفتند، "ببین اسم من داخل آن هست یا نه". این تمرینکننده در کمتر از دو ساعت به خانه برگشت.
یک مأمور پلیس دیگر به یک تمرینکننده گفت، "من شکنجهات نکردهام، درست است؟ وقتی به سطح بالایی تزکیه کردی، و استادت را دیدی، چیزهای خوبی درباره من بگو".
از سال ۲۰۰۵، محیط ناحیهی ما به طور وسیعی بهبود پیدا کرده است. تمرینکنندگان معنی "ظاهر از ذهن نشئت میگیرد" را درک کردند، که یعنی محیط توسط ما ساخته میشود، و همراه با ذهنیت ما تغییر میکند.
نوشتن مقالات با قلبی خالص
در هنگام ویراستن و آمادهسازی مقالهها از روی مطالبی که همتمرینکنندگان آماده میکردند، مطالب غالباً سازماننیافته بودند. اما، بعضی اطلاعات برای مطرح کردن خوب بودند، ولی خیلی کوتاه بودند. به خودم گفتم آرام باش، سریع تحت تأثیر قرار نگیر و تحریکپذیر نباش. آنگاه، دریافتم که وقتی واقعاً آرام شدم، وابستگیهای بسیاری را تشخیص دادم که نیاز بود رها شوند، شامل ترسیدن از داشتن دردسر، ناشکیبایی، شکایت از تمرینکنندگان دیگر، حقیرتر دیدن همتمرینکنندگان، خود را از خطا مبری دانستن و غیره. بهتدریج هنگام ویراستن و نوشتن مقالهها، این وابستگیها را از بین بردم. شینشینگم بهبود یافت و سطح تزکیهام صعود کرد.
پی بردم که هنگام تنظیم مطالب فالون گونگ و ویراستن مقالههای ارسالی همتمرینکنندگان، تا زمانی که آرام بمانم، در کاری که انجام میدهم بسیار کارآمد هستم. یکبار، یک تمرینکننده مطالبی را در زمینهی افشای تبهکاریهای یک مرکز شستشوی مغزی به من تحویل داد، زیرا خودش دیگر نمیتوانست روی آن کار کند. با خود فکر کردم که همتمرینکنندهام بیش از حد سرش شلوغ است و باید به چیزهای زیادی رسیدگی کند، بنابراین باید کار را قبول کنم. به این فکر کردم که مقاله را در سریعترین زمان از نو سازماندهی کنم، و این تبهکاریها را بلافاصله افشا کنم.
صفحات زیاد مقاله را خواندم و فوراً سراغ نوشتن نرفتم، بلکه، به جای اینکه هیجانزده یا دلواپس شوم، خودم را آرام کردم. بر خواندن مطالب تمرکز کرده بودم که ناگهان متوجه شدم محیط اطرافم بسیار ساکت شده است، انگار هیچ چیز دیگری وجود نداشت، فقط من بودم و تمرکزم بر خواندن آن مطالب. قبل از اینکه تنظیم مقاله را آغاز کنم دو بار آن را خواندم. چندین عنوان فرعی ایجاد کردم نظیر، "ضرب و شتم"، "خوراندن وحشیانه"، و "شکنجه بهوسیله دارو و زجر روانی"، و این قسمتبندیها بهسادگی در ذهنم پدیدار شدند انگار که در حال تماشای یک فیلم باشم. دریافتم که استاد به من کمک میکند، پس مطالب را بر طبق این عناوین فرعی انتخاب و تنظیم کردم، و نوشتن مقاله را به سرعت تمام کردم. آن را برای مینگهویی فرستادم، و منتشر شد.
حقیقتش، سطح تحصیلات و توانایی من به حدی نبود که بگذارد چنان مقالهی طولانی را بهصورت قسمتهایی با عناوین فرعی سازماندهی کنم. این استاد نیکخواه بود که قلب خالص یک مرید را دید. او به من خرد داد، برای همین توانستم یک مقالهی آزار و شکنجهی ارزشمند را ایجاد کنم. من فقط این آرزو را داشتم که مقاله را در سریعترین زمان تمام کنم. به درک من، همه چیز را استاد انجام داد.
"تزکیه به تلاش خود شخص بستگی دارد، درحالی که گونگ به استاد شخص مربوط است." (جوآن فالون)
با وجود پانزده سال تزکیهام، هنوز وابستگیهای بشری را نگه داشتهام که لازم است از بین برده شوند. برای این کار، لازم است که فا را به طور کوشا مطالعه کنم و سه کار را به خوبی انجام دهم. تمام وابستگیها را در حین تزکیه باید از بین ببرم. این در ذهنم این معنی را میدهد که در حال کمک به استاد در اصلاح فا هستم.
در پایان، مایلم که با آوردن قسمتی از مقالهی استاد، "معنی کمک «به استاد که فا را اصلاح کند» چیست؟"، همتمرینکنندگان و همچنین خودم را ترغیب کنم،
"عبارت "کمک به استاد که فا را اصلاح کند" فقط یک لفاظی پرطمطراق نیست. گرچه فقط در مورد چند مشکل بحث کردهام، در اصل نمونههای بسیار زیاد دیگری از بیاعتقادی به فا هست. چیزی که در این لحظهی بحرانی در معرض خطر قرار دارد چیزی نیست بجز، برای مریدان دافا، انتظار دهها میلیون ساله؛ برای شاگردانمان، تنها آرزوی واقعی آمدنتان به این دنیا؛ و برای استاد، اینکه آیا میتواند موجودات ذیشعور -- از جمله همگی شما را-- در این اصلاح فا بهطور گسترده نجات دهد."
متشکرم استاد! متشکرم همتمرینکنندگان!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.