(Minghui.org) از دوران بچگی بسیار اجتماعی و فعال بودم. خانواده‌ام لقب "اسب وحشی" را به من داده بودند. از ورزش لذت می‌بردم و در دوران دبستان و راهنمایی، به‌نمایندگی از طرف مدرسه جوایز بسیاری را در مسابقات آزاد برنده شدم. اما از لحاظ درسی به‌طور قابل ملاحظه‌ای احساس ضعف می‌کردم. با این حال نمرات بالایی که توسط بازی‌های ورزشی کسب می‌کردم عملکرد ضعیفم را در زمینه‌های دیگر جبران می‌کرد.

برای اینکه به وضعیت مالی خانواده‌ام کمک کنم، به پیروی از سه برادرم، درحالی‌که به مدرسه می‌رفتم یک کار نیمه‌وقت گرفتم. در طول روز کار می‌کردم و شب‌ها در یک هنرستان درس می‌خواندم. پدرم بر اثر سرطان درگذشت. در آن زمان، هنوز به سن قانونی نرسیده بودم. فوت پدرم مرا شوکه و غمگین کرده بود و کم‌کم در چندین فعالیت ناسالم درگیر شدم، مانند قماربازی، شراب‌خواری، دعوا، رانندگی بی‌ملاحظه، شایعه‌پراکنی و همچنین اتلاف وقت با فکر درباره‌ی چیزهای وحشتناک.

عاشق ورزش بودم. از وقتم در صبح‌ها، زمان بعد از کار و قبل از کلاس برای ورزش استفاده می‌کردم. طرز فکرم در آن زمان این بود که عرق کردن وسیله‌ای برای اثبات این است که هنوز زنده‌ام. همچنین در مسابقات ورزشی مختلفی نیز شرکت کردم و پاداش‌ها و جوایز بسیاری برنده شدم. در معرض وسوسه‌های بسیاری قرار داشتم و سخت به دنبال شهرت و نفع شخصی بودم. به‌تدریج خودم را کاملاً در آن گم کردم. تمام وقت و انرژی‌ام را صرف این تلاش کردم که در حرفه‌ام به اوج برسم. درنتیجه، خانواده‌ام به‌سختی می‌توانستند مرا درک کنند. اعتماد بین من و دوستانم از بین رفت و همانطور که خودم را از نظر فیزیکی تا آخرین حد ممکن تحت فشار قرار‌ می‌دادم، سلامتی‌ام رو به وخامت گذاشت.

یک‌روز، یکی از دوستان قدیمی‌ام روزنامه‌ای معروف به من داد که شامل تعدادی داستان‌ بسیار مثبت و الهام‌بخش بود. همانطور که در راه بازگشت به خانه، در مترو آن ‌را می‌خواندم، اشک بر صورتم جاری بود. داستان‌هایی درباره‌ی مهربان بودن خواندم و چیزهای جدید بسیاری یاد گرفتم. مقاله‌ای خواندم که در مورد آزار و شکنجه‌شدن تمرین‌کنندگان فالون گونگ در چین بحث و تبادل‌ نظر می‌کرد. از آنجایی که می‌خواستم بیشتر بدانم، چند روز بعد خواندن جوآن فالون را آغاز کردم.

بعد از اینکه خواندن جوآن فالون را برای اولین بار به پایان رساندم، به محل تمرینی در همسایگی‌ام پیوستم. پس از آن اتفاقی معجزه‌آسا رخ داد. در زندگی‌ام هرگز موفق به کسب هیچ کمک‌هزینه‌ی تحصیلی نشده بودم، اما بعد از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کردم، در سه ترم متوالی از مدرسه، کمک‌هزینه‌ی تحصیلی به من اهدا شد! متوجه شدم که عملکرد خوب در درس‌هایم، نتیجه‌ای از افزایش تمرکزم بود که به‌واسطه‌ی تمرین فالون گونگ در من رشد یافته بود.

بعد از یک‌سال تمرین فالون گونگ، همسر برادرم اشاره کرد که من فوق‌العاده تغییر کرده‌ام. گفت که افتاده‌تر شده‌ام و دیگر بر چیزهای سطحی تمرکز نمی‌کنم. خواهرم نیز متوجه شده‌ بود که من نسبت به افراد دیگر بسیار باملاحظه‌تر شده‌ام و همیشه برای کمک به دیگران پیشقدم می‌شوم. علاوه بر این، همکارانم در حیرت بودند که چگونه در چنین دوره‌ی زمانی کوتاهی چنین تغییرات مثبتی در من بوجود آمده است. آن‌ها تعهد و حس مسئولیت‌پذیری جدیدم را نسبت به کار تحسین کردند. به‌علاوه، اعضای گروهم نیز مشاهده کردند که دیگر مانند سابق فردی پرخاشگر و دعوایی نیستم. آن‌ها همچنین به مشاهده‌ی دیگر تغییرات مثبت در من اشاره کردند.

به‌تازگی شنیده‌ام که مردم راجع به ظاهر جوانم نظراتی می‌دهند. ناخودآگاه به یاد ماجرایی افتادم که در دوران دبیرستان اتفاق افتاده بود. یک‌روز با یکی از دوستانم بیرون رفته بودم. دوستش را دیدیم که به‌سمت‌مان می‌آمد و به دوستم گفت، "سلام. با خاله‌ات آمده‌ای بیرون؟" از آنچه شنیدم کاملاً شوکه شدم و نمی‌دانستم که باید بخندم یا گریه‌ کنم. می‌دانم که تغییرات ظاهرم را به فالون گونگ مدیونم. می‌دانم که این یک تمرین برای ذهن و بدن است و خیلی از تمرین‌کنندگان تغییرات قابل‌توجهی را در چهره‌شان تجربه می‌کنند، طوری که پوست صورتشان لطیف و گلگون می‌شود. این حتی برای افراد مسن هم اتفاق می‌افتد. اگر شما هم به فالون گونگ علاقه‌مند هستید می‌توانید جوآن فالون را بخوانید و پاسخ‌هایی را که به‌دنبالش هستید خواهید یافت.

برگرفته از "قلب و ذهن متعالی"