(Minghui.org) از طریق این رویداد، متوجه شدم که بهبود در هماهنگی از طریق مطالعهی فا و تزکیه حاصل میشود نه از طریق بهکارگیری روشهای مردم عادی برای انجام چیزها. روشهای آنها چگونه میتواند یک گروه دافا را شکل دهد؟ همانطور که شینشینگ گروه ارتقا یافت، هر کسی مسئولیتپذیر شد و هماهنگی بهطور طبیعی بهبود یافت. بنابراین من و همتمرینکنندگان در حال حاضر از پایهترین امور شروع کردهایم: احیای مطالعه گروهی و تبادل تجربه.
درود، استاد بزرگ نیکخواه! درود، همتمرینکنندگان!
متن زیر، درک من از تزکیهی عقاید و تصورات بشری، تغییر ایدهها و تفکرات، و هماهنگی با بدن کلی مریدان دافا از طریق کار هماهنگی است.
۱. رها شدن از ترس، رها کردن منیت، و بهعهده گرفتن مسئولیت هماهنگی
تمرینکنندگان فالون گونگ در شهر من بهویژه در مدت کوتاهی قبل و بعد از بازیهای المپیک ۲۰۰۸، شدیدتر از هر ناحیهی دیگری در منطقه مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند. محیطهای تزکیه نابود شدند. شکافها بین تمرینکنندگان بزرگ شدند. وقتی شاهد عملکرد خوب مناطق دیگر بودیم، نگران وضعیتمان شدیم و آرزو کردیم که منطقهی ما بتواند به بلوغ بیشتری برسد.
میدان انرژی مثبت میتواند تمامی شیطان را سرکوب و متلاشی کند. با این حال، من هرگز جرأت نکردم مسئولیت هماهنگی را بهعهده بگیرم، زیرا فکر میکردم که بسیار خطرناک است. پس از آزاد شدن از یک اردوگاه کار اجباری، تصمیم گرفتم صرفاً به روشنگری حقیقت برای افرادی که میشناختم، بپردازم و مقالاتی را برای انتشار بر روی اینترنت بنویسم. احساس میکردم اینکار بسیار امنتر از این است که بهصورت شخصی با افراد صحبت کنم، زیرا میتوانستم تشخیص دهم که آیا آن افراد قابل اعتماد هستند، و در انتشار مقالات آنلاین، هیچکس نمیفهمید که من مقالهها را نوشتهام.
با این حال، از نیمه دوم سال ۲۰۱۱، تقریباً با هر تمرینکنندهای که صحبت کردم، بدون استثنا در مورد یک بدن یکپارچه صحبت کردند، بنابراین احساس کردم که استاد مرا هل میدهد تا قدم پیش بگذارم. در ابتدا، زمانیکه تمرینکنندگان میگفتند که من برای هماهنگکننده بودن مناسب هستم، همیشه آن را پس میزدم و میگفتم فقط کارهایی را که تمایل دارم، میخواهم انجام دهم.
تمرینکنندهی "الف" فکر میکرد که بهجای انجام پروژههایی که خودم میخواهم، بایستی نجات موجودات ذیشعور را بهعنوان بالاترین اولویت قرار دهم، و اینکه همهی ما باید آنچه را که بیشتر از همه مورد نیاز دافا است، انجام دهیم. کلمات این تمرینکننده این امکان را فراهم آورد تا ترسم را ببینم، و اینکه من با استفاده از بهانهی کار بر روی پروژهها، بر ترسم سرپوش میگذاشتم. از طریق مطالعهی فا، متوجه شدم که بواسطهی انحراف جهان کهن، نقطه شروع حیاتها، خودخواهی بود. وقتی آن حیاتها تعاملات اجتماعی را تجربه کردند، خودخواهتر شدند، و سپس از نظر سطح سقوط کردند و بطور فزایندهای بدتر شدند.
به عقیدهی من آنچه استاد میخواهد، موجودات روشنبین عاری از خودخواهی در جهان جدید است. بنابراین، خصوصیات ذاتی ما از طریق تزکیه، همکاری همهجانبه و نجات موجودات ذیشعور، در حال آبدیده شدن و شکل گرفتن هستند، طوریکه ما به استاندارد عاری از خودخواهی جهان جدید برسیم. فقط در روند نوسازی جهان یک شخص میتواند مرید دافای اصلاح فا نامیده شود، و مأموریت مقدس نجات موجودات ذیشعور را به دوش بکشد. بنابراین، هنگامیکه یک هماهنگکننده در منطقهی ما مورد نیاز بود، فکر کردم که باید پیشقدم شوم.
سپس چیزی جادویی اتفاق افتاد: من برخی اطلاعات مورد استفاده برای نوشتن مقالات روشنگری حقیقت را در پوشهای در کامپیوتر قرار داده بودم، اما حالا نمیتوانستم آن را پیدا کنم. سرانجام آنرا در یک زیرپوشه از پوشهای دیگر پیدا کردم. فکر کردم که استاد از این برای کمک به من استفاده کرده بود تا متوجه شوم که باید هماهنگی کلی را در بالاترین اولویت قرار دهم.
اولین پروژهای که نیاز بود هماهنگ کنم، نجات تمرینکنندهی "ب" بود. ما مجبور بودیم تا به افشای شیطان در اجتماع محلی بپردازیم و با خانواده و وکلا تماس بگیریم. تمرینکنندهی ب توسط مقامات، تحت نظر بود و یکی از چهرههای کلیدی تلقی میشد. غالباً با او تماس داشتم و نمیدانستم که آیا هویتم فاش شده بود یا نه. برخی از تمرینکنندگان به من توصیه کردند که به دلایل امنیتی در این موضوع درگیر نشوم، بلکه یک یا دو تمرینکننده دیگر را برای تماس با خانواده و وکلا پیدا کنم که هویتشان افشا نشده باشد. با این حال، تنها تمرینکنندهی "پ" و من آن خانواده را بهخوبی میشناختیم. از آنجا که "پ" بیشتر از من تحت نظر قرار داشت، نمیتوانستم به او اجازهی خطر کردن بدهم، بنابراین فکر کردم که بهتر است خودم آنرا انجام دهم.
هنگامیکه خانواده را همراهی کردم تا برای اولین بار با وکیل ملاقات کند، وکیل گفت که نیروهای امنیتی شهر، او را تحت نظر گرفتهاند و اینکه پلیس خواسته است که روز بعد او را ملاقات کند. وقتی از او پرسیدم آیا بهخاطر وکالت تمرینکنندگان دستگیر شده بود، وکیل گفت که اعضای خانواده نمیبایست مشکل استخدام وکیل داشته باشند، زیرا حق قانونی آنهاست و آن وکلا فقط شغلشان را انجام میدهند، و نباید برای آنها هیچ اتفاقی بیفتد. او همچنین گفت، فقط تمرینکنندگان دافایی که اعضای خانواده را همراهی میکنند ممکن است پس از آن مورد پیگیرد قرار بگیرند، و توسط پلیس دستگیر شوند.
هنگامیکه وکیل این اظهارات را ارائه میداد، تلفن همراهش را روی میز قرار داد، تا ببیند واکنش من چیست. من متوجه شدم که همهی اینها ترسم را نشانه میگرفت تا دیده شود که آیا جرأت پیش رفتن را دارم یا نه. فکر کردم که باید در مواجهه با چالش، از افکار درست استفاده کنم. بهعنوان یک تمرینکنندهی دافا که استاد را در اصلاح فا یاری میکرد، در حال انجام درستترین کار در جهان بودم. شیطان چیزی نیست و بایستی از بین برود.
پس از آن، هر بار که برای دیدار با خانواده و یا وکیل رفتم، علاوه بر در نظر گرفتن ارزیابیهای امنیتی مناسب، این وضعیت درست ذهنی را حفظ کردم. در همین حین، تمرینکنندگان بیشتر و بیشتری شروع به حمایت از این تلاش کردند. آنها افکار درست فرستادند، درک خود را به اشتراک گذاشته و مقالاتی برای افشای شیطان نوشتند. بهتدریج یک بدن را شکل دادیم و کار نجات در حال پیشرفت بود. با موهبتهای استاد و افکار درست تمرینکنندگان، من احساس امنیت و حفاظت کردم، و ترسم به مقدار زیادی کاهش یافت.
۲. تزکیه در خلال هماهنگی
در گذشته، من به انجام کارها وابستگی داشتم، که منجر به آزار و اذیتم شد. اینکه چه مقدار کار انجام میدادم را بهعنوان سنجشی برای اینکه چقدر کوشا بودم و انعکاس مستقیمی از شینشینگم در نظر میگرفتم. این منجر به انحراف من از فا شد. با این حال از خودم راضی بودم و احساس میکردم که به خوبی تزکیه میکنم. در نتیجه، شیطان توانست از شکاف بهره ببرد و مورد آزار و شکنجه قرار گرفتم.
از طریق مطالعهی فا، متوجه شدم که بهعنوان تزکیهکنندگان واقعی، بایستی در هر پروژهی دافا صرفنظر از اینکه آن پروژه بزرگ است یا کوچک، به بهترین نحو عمل کنیم؛ من بایستی با هر پروژهی هماهنگی به عنوان تزکیه برخورد کنم و ذهنیت یک تزکیهکننده را حفظ کنم. معمولاً، مجبور بودم سر کار بروم، از والدین مسنم در خانه مراقبت کنم و پروژهها را برای نجات موجودات ذیشعور هماهنگ کنم. با این حال، مهم نبود که چقدر مشغولم، مطالعهی فا را به عنوان بالاترین اولویت قرار دادم. اگر در یک روز خاص مطالعهی فا را هنوز انجام نداده بودم، چیزها را کنار میگذاشتم تا مطالعهی فایم را به پایان برسانم. درنتیجه، ذهنم هشیارتر و سازمانیافتهتر شد.
تمرینکنندگان در منطقه ما آگاه بودند که مطالعهی گروهی فا، اساس و پایهی استحکام بدن واحدمان بود. با تلاش همه، چندین گروه مطالعهی فا تشکیل شد و من در یک گروه حاضر میشدم. در طول دو نشست اول، بعد از خواندن فا، فوراً با همه در مورد پروژهها گفتگو میکردم. ما زمان زیادی را بدون دستاورد چندانی سپری کردیم، طوریکه بهتدریج خیلی از تمرینکنندگان شور و شوق خود را برای شرکت در جلسات از دست دادند. مشکل چه بود؟ متوجه شدم که در انجام کارها به شیوهی مردم عادی گرفتار شدهام. بنابراین، خودم را اصلاح کردم. از آن زمان به بعد، پس از مطالعهی فا، تجربههایمان را با هم در میان میگذاشتیم و تمرینکنندگان احساس میکردند که بهرهی زیادی بردهاند. زمان کمی را برای گفتگو در مورد پروژهها میگذاشتیم. همانطور که سطح شینشینگمان ارتقا یافت، هر فردی پیشقدم شد تا وظیفهای را به عهده بگیرد و هر کمکی که مورد نیاز بود، تمرینکنندگان تمایل به شرکت داشتند.
تمرینکننده "ت" از یک کارمای بیماری جدی رنج میبرد و در بیمارستان بستری شد. اغلب میرفتم تا برایش افکار درست بفرستم و به او کمک کنم تا به درون نگاه کند، اما وضعیتش بهبود نمییافت. بیمارستان خانوادهاش را از وضعیت بحرانی او مطلع کرد و تجهیزات نظارت و تنفس مصنوعی را برای او راهاندازی کرد. تمرینکنندگان به من هشدار دادند که ت برای مدتزمانی فا را بادقت مطالعه نکرده بود. پس از مشورت با یکدیگر، تصمیم گرفتیم که نه تنها صحبت کنیم، بلکه وقتی به ملاقاتش میرویم، با او فا را مطالعه کنیم. تمرینکنندهی "ث" با استفاده از وقت ناهار خود، با جسارت در گرمای سوزان تابستان در یک اتوبوس شلوغ، به بیمارستان میرفت تا فا را برای او بخواند.
با تلاشهای گروهیمان، پس از آن تمرینکنندهی ت توانست بیمارستان را ترک کند و او برای توسعهی یک طرح مطالعه پیشقدم شد. در طول روز، تمرینکنندگان سالمند لونیو و هنگ یین را از بر میخواندند و با او جوآن فالون را مطالعه میکردند. در غروب، تمرینکنندگان جوانتر او را همراهی میکردند تا سخنرانیهای اخیر استاد را بخواند.
یک هفته بعد، متوجه شدم که تمرینکننده ت تغییر زیادی کرده است. سرحال بود، چهرهاش درخشان بود و میتوانست دوباره غذا بخورد. در هنگام مطالعهی فا هشیار بود و آموخته بود که به درون نگاه کند. زمانیکه سخنرانی جدیدی را با او میخواندم، احساس کردم که ما هر دو در انرژی دافا غوطهور شدهایم، ذهنهایمان با فا پر شده است و فالون در اطراف بدنمان میچرخید. توانستم ببینم که ت بادقت فا را مطالعه میکرد. هنگامیکه منزلش را ترک کردم، شادی غیرقابل وصفی را احساس کردم و عمیقاً شگفتانگیزی مطالعهی فا را ستایش کردم.
ناگهان آن چه را که استاد بیان کرده بود، متوجه شدم:
"گفتهای در چین وجود دارد: ' اگر کسی دائو را در صبح بشنود، میتواند شبهنگام بمیرد.'" ("آموزش فا در کنفرانس فا در اروپا")
هنگامی که یک شخص در دافا جذب میشود، آیا هنوز یک موجود بشری عادی است؟ آیا شیطان میتواند او را تحت تأثیر قرار دهد؟ از طریق این تجربه، درک عمیقتری به دست آوردم که چرا استاد مداوماً به ما توصیه کرده است که فا را مطالعه کنیم.
در طول روند نجات تمرینکنندهی ب، موقعیتی را که در آن قرار داشتیم و آنچه را که وکیل و اعضای خانواده بایستی پس از آن انجام میدادند فوراً به تمرینکنندگان گزارش میدادم. امیدوار بودم که همه فرستادن افکار درست را افزایش دهند، اطلاعاتی را در مورد مقامات درگیر در آزار و شکنجه جمعآوری و فراهم کنند و مقالاتی را برای افشای شیطان دانلود و توزیع کند. با این حال، واکنشهای بسیاری را از همتمرینکنندگان دریافت نکردم.
از چندین تمرینکننده در مورد پیشرفت کار پرسیدم و متوجه شدم که کارها را انجام نداده بودند. خیلی احساس خستگی کردم. برخی از تمرینکنندگان گفتند که من شعار میدهم، ذهنیت انجام کارها را دارم و در مورد اینکه کدام مسیر را طی کنند، با دیگران مداخله میکنم و غیره. احساس کردم که در حقم بیانصافی شده است و بنابراین در ذهنم از تمرینکنندگان شاکی بودم: "آیا قرار نیست یک بدن باشیم؟ زمانیکه ما نیاز به انجام عملی داریم، چرا هیچکسی همکاری نمیکند"؟
شک و تردیدهایی داشتم که آیا ادامه دادن عاقلانه است. واقعاً میخواستم به هماهنگکننده بودن خاتمه دهم، اما جنبهی الهیام بسیار روشن بود: منطقهی ما کار کردن بهعنوان یک بدن واحد را بهتازگی شروع کرده بود و شیطان در بعدی دیگر به شدت در تلاش بود تا با ما مداخله کرده و ما را از تشکیل یک بدن واحد بازدارد. اگر در این مرحله در برابر مشکلات عقبنشینی میکردم، پس در مسیری که از سوی نیروهای کهن نظم و ترتیب داده شده بود، گام برمیداشتم.
سعی کردم احساسات منفیام را سرکوب کنم. بهطور مبهمی احساس میکردم کاستیهایی در درونم بود که باعث میشد کارها به خوبی پیش نرود. خود را آرام کردم تا بتوانم دلایل را پیدا کنم. بسیاری از مشکلات کلی گروه را پیدا کردم: مطالعهی گروهی به اندازهی کافی گسترده نشده بود، تبادل تجربه بین تمرینکنندگان و تعامل بین هماهنگکنندگان به اندازهی کافی نبود و غیره.
وقتی این افکار را با تمرینکننده الف به اشتراک گذاشتم، او اشاره کرد که یک مشکل در رویکرد من نسبت به انجام کارها وجود دارد. کارها را مانند مردم عادی در یک سازمان انجام میدادم: وقتی که یک افسر دستور میدهد، افراد زیردستش تابع دستور او هستند. یک گروه تزکیه در دورهی اصلاح فا کاملاً متفاوت است: هر ذره مسیر خودش را پیش میگیرد. در عین حال، همه باید فا را مطالعه کنند، تبادل تجربه کنند و در کنار هم کوشا باشند و یک بدن را شکل دهند. هنگامیکه شینشینگ ارتقا پیدا کند، همه چیز بهطور طبیعی برای انجام آسانتر و کار هماهنگی کمتر خستهکننده میشود.
حرفهای تمرینکنندهی الف مرا بیدار کرد. او به من فهماند که نگاهم به بیرون بود، درحالیکه ریشهی مشکل در درون خودم بود. اگر چه میخواستم کارها را مانند یک تزکیهکننده انجام دهم، اما شیوهی تفکرم و سبک انجام کارهایم مانند مردم عادی بود. آیا آن موردی از این نبود که یک فرد عادی کار دافا انجام میدهد؟ آیا آن بهانهای را برای تضعیف هماهنگی کلی، به دست شیطان نمیداد؟ این دلیل آن بود که چرا تلاشهایم با مقاومت بسیار مواجه میشد.
همچنین عناصر سمیِ فرهنگ حزب کمونیست را در روشم برای انجام کارها تشخیص دادم: سطحی بودن، سربسته با دیگران صحبت کردن، درخواست برای حمایت بدون درنظر گرفتن دیگران، و عدم انجام کارها بهطور عمیق و با دقت زیاد. بهعنوان مثال، من زمان و مکان معین برای فرستادن افکار درست را زودتر به دیگران نمیگفتم یا چیزهایی که مربوط به برقراری تماسهای تلفنی برای روشنگری حقیقت بود؛ همچنین به تمرینکنندگان اجازه نمیدادم که بدانند از کجا دانلود محلی مطالب روشنگری حقیقت را انجام دهند و در چه اجتماعاتی آنها را توزیع کنند. البته، احتمالاً من نمیتوانستم همهی این چیزها را خودم انجام دهم، اما هنوز هم آنها را در انحصار خود داشتم. یک وابستگی پنهان به اعتباربخشی به خودم شکل گرفته بود و از آن بیاطلاع بودم.
استاد بیان کرد:
"اگر از صمیم قلب بخواهید که همهی تمرینکنندگان مساعدت کنند تا کارها انجام شوند، چه نتیجهای را کسب خواهید کرد"؟ ("چگونگی ارائهی کمک و دستیاری" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
بهمحض اینکه این وابستگیها را پیدا کردم، ناگهان احساس آرامش نمودم، انگار که از باری سنگین رها شدم. بعداً هنگامیکه یک تمرینکننده که توسط شیطان مورد سوءاستفاده قرار گرفته بود شایعاتی را پخش کرد تا گروه را تضعیف کند، به او اجازه ندادم که مرا پایین کشیده و ناامید کند.
استاد بیان کرد:
"چرا چنین شخصی در بین مریدان دافا وجود دارد، و چرا چنین چیزی اتفاق میافتد؟ آیا حضور این شخص به منظور این است که افراد خاصی، یا وابستگیهای بشری خاصی را هدف قرار دهد؟ مطمئناً. در تزکیه هیچ چیزی بدون دلیل اتفاق نمیافتد. وقتی حالتهای نادرست و رفتار بد بشری بین ما ظاهر میشود، آن چیزها آمدهاند تا وابستگیهای بشری را هدف قرار دهند." ("آموزش فا در کنفرانس بینالمللی فای واشنگتن دیسی ۲۰۰۹")
"... مطمئن باشید که همانطور که تزکیه میکنید اغلب خود را مورد بررسی قرار میدهید. بدون توجه به اینکه چه نوع مشکلی ظاهر میشود، ابتدا دربارهی خودتان و گروهی که با آن کار میکنید فکر کنید، و به احتمال زیاد ریشهی مشکل را خواهید یافت." ("آموزش فا در کنفرانس بینالمللی فای واشنگتن دیسی ۲۰۰۹")
در طی مطالعهی گروهی، بر اساس فا در مورد وابستگیهایم و درکم با تمرینکنندگان صحبت کردم. یکی از تمرینکنندگان گفت: "مریدان دافا در منطقهی ما بهتدریج یک بدن واحد را شکل دادهاند، که شیطان از آن میترسد. ما باید خودمان را بهخوبی تزکیه کنیم، منیت را کنار بگذاریم، بهطور پیوسته با یکدیگر همکاری نموده و یک بدن واحد تباهیناپذیر را شکل دهیم. پس از آن شیطان نمیتواند با ما مداخله کند، و کل گروهمان بالغتر خواهد شد."
از طریق این رویداد، متوجه شدم که بهبود در هماهنگی از طریق مطالعهی فا و تزکیه حاصل میشود نه از طریق انجام کارها به روش مردم عادی. روشهای مردم عادی چگونه میتواند یک گروه دافا را شکل دهد؟ همانطور که شینشینگ گروه ارتقا یافت، هر کسی مسئولیتپذیر شد و هماهنگی بهطور طبیعی بهبود یافته است. بنابراین من و همتمرینکنندگان در حال حاضر مصمم شدهایم که از پایهترین امور شروع کنیم: احیای مطالعه گروهی و تبادل تجربه.
۳. هماهنگ شدن با بدن واحد و ذرهای از دافا شدن
هماهنگکنندگان در منطقهی ما درکهای مختلفی دربارهی استفاده از ابزار قانونی برای نجات تمرینکنندهی ب داشتند. مداوماً بر اهمیت رویکردم تأکید میکردم، اما آنها فکر میکردند که روشی دیگر برای گروهمان مناسبتر بود. فکر کردم که نمیبایست بیش از حد به خودِ روش تأکید داشته باشم. زمانیکه نمیتوانستم ایدهی خودم را کنار بگذارم، در حال اعتباربخشی به خودم بودم.
متوجه شدم که اگر شرایط برای رویکرد من کاملاً فراهم نیست، نمیبایست سرسختانه به آن بچسبم. نتیجهی ظاهری، به اندازهی روند افشای شیطان و روشنگری حقیقت برای نجات موجودات ذیشعور، مهم نبود. پس از آن، دیگر ایدههای خودم را به دیگران تحمیل نکردم و بهجای آن، با پیشنهادات هماهنگکنندگان دیگر همراه شدم. زمانیکه به پافشاری بر ایدهی خودم پایان دادم، توانستم به پیشنهادات آنان بهتر گوش دهم.
هماهنگکنندگان اغلب نظرات مختلفی را از تمرینکنندگان دیگر میشنوند، و گاهی حتی به اشتباه کردن و یا عدم درک دیگران متهم میشوند. در گذشته زمانیکه با چنین تضادهایی مواجه میشدم، سعی میکردم که توضیح دهم و از خودم دفاع کنم. یکبار، با یک تمرینکننده جر و بحث کردم، از لحن صدا و طرز برخوردش انتقاد کردم و به او گفتم که به درون نگاه نمیکند. پس از آن، احساس بدی نسبت به آنچه که گفته بودم داشتم.
با مطالعهی فا، متوجه شدم اینکه چیزها در ظاهر درست یا غلط باشند، مهم نیست. خدایان تنها به ذهن یک شخص نگاه میکنند که تعالی پیدا کرده است یا نه. آیا شنیدن کلمات ناخوشایند یک فرصت خوب برای تزکیهی وابستگی به حفظ ظاهر نیست؟ حالا زمانیکه نظرات مختلفی را میشنوم، سعی میکنم تا مقاصد خوب هر تمرینکننده را درک کنم و به خاطر بسپارم که اگر آنچه آن تمرینکننده میگوید حتی ذرهای حقیقت داشته باشد، باید به آن گوش کنم و سپاسگزار باشم. میخواهم افکار نیکخواهانه را حفظ کنم و مراقب حفظ ظاهر نباشم.
در گذشته، افکار منفی زیادی در مورد همتمرینکنندگان داشتم و تمایل داشتم در مورد کاستیهای آنها صحبت کنم. متوجه شدم که این عقاید و تصورات ناشی از حسادت و یک ذهنیت خودنمایی هستند و اثر مخربی بر گروه دارند. استاد از ما میخواهد که افکار مثبت و نیکخواهانهای نسبت به همتمرینکنندگان و مردم عادی داشته باشیم، بنابراین بهسختی بر روی تزکیهی این افکار منفی کار میکنم و به خودم یادآوری میکنم که فقط به سمت مثبت تمرینکنندگان نگاه کنم. یک تزکیهکننده باید از سمت تزکیه نشدهی تمرینکنندگان چشمپوشی کند.
استاد بیان کرد:
"خواه کارها را گروهی انجام میدهید یا تنهایی، کاری که درحال انجام آن هستید همان نوع کار است و منظور ما از یک وجود این است. همگی درحال آشکارسازی حقیقت، فرستادن افکار درست، و مطالعهی فا هستید، بنابران جزئیات کارهایی که میکنید فرق میکند ولی قسمتبندی نقشها منظم است، با هم، یک شکل وجود دارد، و جدا از هم ذرات وجود دارند". ("تشریح فا هنگام جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده")
بدن اصلی مریدان دافا- مریدان در سرزمین اصلی چین- ادامه دادهاند که در مسیری از راه بزرگ گام بردارند. احساس میکنم که یک هماهنگکننده ابتدا باید یک مرید دافا باشد و سه کار را بهخوبی انجام دهد. شخص نباید فقط با برنامهریزی و هماهنگی چیزها راضی باشد، درحالیکه در روشنگری حقیقت برای نجات موجودات ذیشعور سست عمل میکند. بنابراین همیشه و همه جا به آن توجه میکنم.
بهعنوان مثال، هنگامیکه منطقهی ما یک برنامهی بیست و چهار ساعته برای فرستادن افکار درست را شروع کرد، من ساعت دهِ هر شب را برداشتم. با این حال، گاهی اوقات مشغول بودم و آنرا از دست میدادم. یک روز ناگهان متوجه شدم که تعهد به اینکه زمان خاصی را برای فرستادن افکار درست محترم بشماری، تعهد به گروه و موجودات ذیشعور است. اگر من کارم را خوب انجام ندهم، قدرت گروه را کاهش خواهم داد. از آن زمان به بعد، علاوه بر فرستادن افکار درست در زمانهای سراسری، متعهد شدهام که هرشب ساعت ده افکار درست بفرستم.
زمانیکه تمرینکنندگان از نواحی دیگر برای ارائه مطالب روشنگری حقیقت به ادارهی امنیت عمومی منطقهی ما میآیند، برای فرستادن افکار درست به محدودهای نزدیک آنجا میروم. هر گاه جمعی از همکلاسیها و دوستان وجود داشته باشد یا وقتی که به خرید میروم و یا در تاکسی، سعی میکنم موجودات ذیشعور بیشتری را نجات دهم. به مردم دیویدیهای هنرهای نمایشی شنیون و نُه شرح و تفسیر دربارهی حزب کمونیست را میدهم، به مردم توصیه میکنم تا از حزب کمونیست چین خارج شوند و واقعیتها را روشن میکنم. بهطور خلاصه آنچه را که از دستم ساخته است انجام میدهم.
من بهخوبی آگاهم که فاصلهی زیادی با استاندارد تمرینکنندگان دافای دورهی اصلاح فا دارم. وقتی به این فکر میکنم که چگونه در مسیر تزکیهام لغزیدهام، درمییابم که استاد بارها فرصتهایی را برایم فراهم آورده تا به خوبی عمل کنم. میدانم که استاد مرا نجات داد. فقط میتوانم انتظارات را برآورده کرده و اطمینان پیدا کنم که کارها را مطابق الزامات استاد انجام میدهم. من این فرصت گرانبها را که هر دهها هزار سال یکبار به دست میآید، گرامی خواهم داشت.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.