(Minghui.org) اخیراً، وقتی با همتمرینکنندگان صحبت میکردم بیشتر اوقات احساس ناراحتی و آشفتگی داشتم. گرچه بعضی مواقع با آنها بحث نمیکردم و در ظاهر نسبتاً دوستانه با آنها برخورد میکردم، اما در حقیقت با آنچه میگفتند موافق نبودم و احساس میکردم صرفاً درحال لاف زدن و خودستایی هستند.
همچنين با چند تمرینکننده که خیلی با آنها در تماس بودم تضادها و درگیریهای کوچکی داشتم. پس از این تضادها تمایل نداشتم دیگر با آنها صحبت کنم و یا دوباره آنها را ببینم.
حس میکردم چیز اشتباهی در من وجود دارد، اما آن چه بود و چرا چنین احساسی داشتم؟
به یاد میآورم قبل از شروع آزار و شکنجه چنین چیزی بین تمرینکنندگان وجود نداشت. در آن زمان وقتی تمرینکنندگان دور هم جمع میشدند همگی دوست داشتیم تجاربمان را با هم به اشتراک بگذاریم و تجربیات دیگران را بشنویم. همچنین بدون توجه به اینکه درک یک تمرینکننده درست بود یا نه، نسبت به یکدیگر سختگیر و باریکبین نبودیم. واقعاً گروه آرامی داشتیم.
درحال حاضر وقتی چیزی را مورد بحث قرار میدهیم، هر کسی دربارهی درک خودش صحبت میکند. به علاوه، تضادهای بین ما افزایش یافته است. به نظرم هر کسی فکر میکند درکش درستترین است. آیا این همان "رسیدن به بلوغ" در تزکیه است؟
یک روز، چند تمرینکننده اشاره کردند که تمرینکنندهی دیگری از منطقهی ما تأثیری منفی روی تمرینکنندگان و غیرتمرینکنندگان دارد. میگفتند، "برای چنین افرادی چه مشکلی پیش آمده است؟" هر کسی شروع کرد تا از درک خودش دربارهی این موضوع صحبت کند، مانند پزشکانی که به یک بیمار توصیههای متفاوتی میکنند. یکی این را میگفت و دیگری آن را. هر کسی افکار خود را داشت و هر کسی فکر میکرد درک خودش درست است.
درحالی که صحبت میکردند، با خودم فکر کردم، "نباید حرفهای آنها را تأیید کنم. درک من از همهی آنان متفاوت است. با این حال اگر حرفی بزنم ممکن است احساسات برخی از تمرینکنندگان را جریحهدار کنم." (ميبينيد، من نيز سعی میکردم از خودم محافظت کنم.)
فکری در عمق وجودم بود: "هیچ یک از درکهای آنان درست نیست، هیچ کدام دربارهي ماهیت اصلی موضوع صحبت نکردهاند. تنها درک من درست و مطابق با فا است."
آن فکر در حال کنترل من بود و خیلی از کارهایی که انجام میدادم ناشی از همان فکر بود. حتی در برخی از مسائل بسیار کوچک، تفکر و وابستگیهای بشریام همگی به وسیلهی همان فکر که در عمق وجودم بود کنترل میشدند.
آن چه بود؟ درحال حاضر، عاقبت آن را به روشنی درک میکنم، آن "منیت" است. تا زمانی که آن وجود دارد، همه چیز را در سطح کنترل میکند.
استاد دربارهی اینکه نگاه حیاتهای دنیای کهن به اصلاح فا چگونه بود، بیان کردند:
"این دلیل آن است که چرا فکر میکنند، 'از آنجایی که این موضوع ما را دربرمیگیرد، چگونه میتوانیم به شما اجازه دهیم که هر کاری را که میخواهید با ما انجام دهید؟ من، همانند دیگران، موجودات ذیشعور بیشماری دارم، و من هم میخواهم تلاش کنم که انتخاب شوم.'" (آموزش فا در شهر لسآنجلس)
وقتی این پارگراف را خواندم، نمیتوانستم درک کنم که چرا یک موجود در چنین سطح بالایی باید چنین افکاری را داشته باشد؟ موجوداتي که چنين افکاري داشتند چگونه ميتوانستند در چنين سطح بالايي باشند؟
اکنون متوجه میشوم که بدون توجه به اينکه سطح یک موجود چقدر بالا است تا زمانی که مفهوم "منیت" را در درون خود دارد باعث میشود دیگران احساس ناراحتی کنند. فقط زمانی که بهطور کامل این "منیت" را رها کنیم میتوانیم زیبایی باشکوه و شگفتانگیز آن سطح را بهطور حقیقی به نمایش بگذاریم.
بعد از اینکه به این درک روشن شدم ناگهان قلبم خیلی سبک شد. وقتی دوباره افکار درست فرستادم این فکر را نیز در آن گنجاندم: "لایه لایههای خودخواهی درونم بهطور کامل از بین میروند. هر ذره از وجودم از سطحیترین تا میکروسکپیترین آن، بدون قید و شرط جذب حقیقت- نیکخواهی- بردباری میشوند."
پس از آن وقتی نظراتی داشتم که متفاوت از نظرات همتمرینکنندگان بود، فکر میکردم، "دیگر بهخاطر آن 'منیت' رقابت و مبارزه نمیکنم. وقتی عقاید متفاوتی داریم بدين منظور نيست که تمرینکنندگان دیگر جذب درک من شوند بلکه بدين منظور است که بگذاريم درک هر کسی از طریق تبادل تجربه، در حقیقت- نیکخواهی- بردباری جذب و با آن همراستا شود. هر کسی درک متفاوتی در سطوح مختلف دارد— پس فایدهی بحث و جدل چیست؟"
به دلیل همان "منیت" در تزکیهام مرتکب چندین اشتباه بزرگ شدهام. هنگامی که با یک آزمون شینشینگ مواجه میشدم، همیشه میخواستم درخصوص این موضوع با تمرینکنندگان بحث و جدل کنم که در ظاهر چه کسی مقصر است و حق با چه کسی است. در واقع، اینکه صرفاً به بیرون نگاه کنیم، از حد استاندارد خیلی دور است. مسئلهی مهمتر ریشهکن کردن منیت است که در عمق درون خودمان پنهان شده است. هر اندیشهی بشری، هر وابستگی و هر عمل نادرست ارتباط عمیقی با آن "منیت" دارد.
سختترین قسمت برای من این نیست که شجاعت تزکیه و رها کردن این "منیت" را ندارم، بلکه این است که گاهی اوقات نمیتوانم تجلیات این "منیت" را تشخیص دهم. تنها از طریق دنبال کردن الزامات استاد درخصوص اینکه "اول باید دیگران را در نظر بگیرید تا اینکه روشبینی درستِ ازخودگذشتگی و نوعدوستی را کسب کنید." ("کوتاهی نداشتن در سرشت بودایی" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)، حقیقتاً میتوانم در تزکیه به بلوغ برسم. فقط از این طریق است که میتوانم عهد و پیمانهای ماقبل تاریخی خود را بهتر به انجام برسانم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود