(Minghui.org) در ابتدا، نمیدانستم فرق بین تلویزیون و کامپیوتر چیست. اما حالا، در امور فنی به تمرینکنندگان کمک میکنم. در طول این روند، درسهای تلخی وجود داشت که با اشارات شفقتآمیز استاد همراه بود، همچنین مطالعهی مقالات آموزشی در وبسایت مینگهویی کمک بزرگی به من کرد.
تمرین فالون گونگ را در اکتبر ۱۹۹۵ شروع کردم. در روزهای پس از آغاز آزار و شکنجه، فقط یک مکان تهیهی مطالب دافا در شهرمان وجود داشت، با یک دستگاه که روزانه بیش از ۱۰۰۰۰ نسخه از مطالب روشنگری حقیقت را تولید میکرد. دستگاه دائماً کار میکرد، بنابراین مجبور شدیم یک دستگاه تهویه بخریم تا آن را خنک نگه دارد. اما هنوز نمیتوانستیم آن اندازه مطلب که برای توزیع نیاز داشتیم، تولید کنیم.
زمانی که میزان مطالب تهیه شده کم بود و اطلاعات دریافتی از وبسایت مینگهویی نیز کافی نبود، تمرینکنندگان محلی شروع کردند به تهیهی پوسترهایی که به روشنگری حقیقت درخصوص آزار و شکنجه کمک میکرد. این کار تأثیر بسیار خوبی داشت. اما برای افشای حقهی خودسوزی میدان تیانآنمن و روشنگری حقایق در مورد دادخواهی مسالمتآمیز ۲۵ آوریل، شعارهای ساده کافی نبود. در آن زمان، به شدت با کمبود مطالب روشنگری حقیقت مواجه بودیم.
درسهای تلخ
اغلب اوقات، پس از راهاندازی مکانهای بزرگ تولید مطالب، طولی نمیکشید که مقامات حزب کمونیست آنها را از بین میبردند و تمرینکنندگان درگیر در تهیهی مطالب متحمل آزار و شکنجهی شدیدی میشدند. آنها بهطورغیر قانونی به زندان یا اردوگاههای کار اجباری محکوم و بهطرز وحشیانهای شکنجه میشدند.
به اجبار خانه را ترک کرده و به شهر بزرگ دیگری رفتم، در آنجا با تعدادی از تمرینکنندگانِ خارج از شهر یک مکان تولید مطالب راهاندازی کردم. به همراه تمرینکنندهای از پکن نصف روز را به مطالعهی فا اختصاص میدادیم و در بقیهی روز به چاپ مطالب میپرداختیم. نوبتی غذا میخوردیم و کمی میخوابیدیم. چاپگر کند بود و روزانه فقط ۲۰۰ نسخه از هفتهنامهی مینگهویی را چاپ میکردیم که بین تمرینکنندگان به اشتراک گذاشته میشد.
همچنانکه تقاضا بیشتر میشد، تمرینکنندگان نیز به انجام امور بیشتری میاندیشیدند. در نتیجه، وقت کمتری برای مطالعه، تمرین و فرستادن افکار درست داشتیم. سرانجام، خودمان را با کار مشغول کردیم و وابستگی به انجام کارها، شهرت و اعتبار را رشد دادیم. این وضعیت منجر به از بین رفتن بسیاری از مکانهای تولید مطالب توسط رژیم کمونیست شد. بیش از ۱۰۰ تمرینکننده بازداشت شدند و طی چند روز از این آزار و شکنجه بسیاری از تمرینکنندگان جان باختند. تلفات انسانی و خسارتهای مالی عظیم بود و منجر به زیان جبرانناپذیری در زمینهی نجات موجودات ذیشعور شد.
این درس تلخی برای من بود. پس از رهایی از زندان، متوجه شدم با وجودی که تلاش زیادی را صرف راهاندازی این مکانها کرده بودیم، اما تمرینکنندگان محلی را در کارها شرکت نداده بودیم. آنها در طول دورهی حبس ما به مطالب دافا هیچگونه دسترسی نداشتند. باید به تمرینکنندگان محلی یاد میدادیم که چگونه برای خود مکانهای تولید مطالب، دستکم مکانهایی کوچک را راهاندازی کنند، طوری که همیشه کسی وجود داشته باشد که مستقلاً از طریق اینترنت اطلاعات لازم را بهدست آورد.
اینکه بخواهم کامپیوتر را یاد بگیرم ایدهی خوبی بود، اما در عمل بسیار مشکل بود، چون هیچ چیزی دربارهی کامپیوتر نمیدانستم. از کجا میتوانستم یک کامپیوتر تهیه کنم؟ قیمتش چقدر است؟ چطور وارد اینترنت شوم؟ مسائل امنیتی را چطور اداره کنم؟ نه خودم جوابی برای این سؤالها داشتم، نه تمرینکنندگان اطرافم چیزی میدانستند. دانشم از کامپیوتر هیچ بود– حتی تفاوت بین تلویزیون و کامپیوتر را نمیدانستم.
وقتی تمرینکنندگان محلی در شهرم متوجه بازگشت من شدند، خواستند که دوباره روی یک مکان تولید مطالب کار کنم. یک چاپگر خریدم و شروع به کارکردن و ادارهی مطالبی کردم که دیگران آماده کرده بودند، سپس آنها را بین تمرینکنندگان توزیع میکردم. این برای مدتی ادامه داشت تا اینکه تمرینکنندگانی که در مکان تولید مطالب کار میکردند، شامل آنهایی که به اینترنت دسترسی داشتند دوباره تحت آزار و شکنجه قرار گرفتند. خط تولید مطالب مجدداً متوقف شد. این مسئله مرا مصمم کرد که یاد بگیرم چطور خودم از اینترنت استفاده کنم.
اشارهای از استاد
بهواسطهی آزار و شکنجه، شغلم را از دست دادم که باعث نگرانی همسرم نیز شد. سپس ترغیبم کرد که شغل دیگری پیدا کنم. گفتم، "این روزها وقتی دنبال حرفهای باشی، اولین سؤالی که میپرسند این است که آیا به کار با کامپیوتر وارد هستی. اگر بلد نباشی، شانسی نخواهی داشت." با کمک همسرم یک کامپیوتر رومیزی خریدم، اما نمیدانستم که چطور باید از آن استفاده کنم، حتی در این حد که نمیدانستم چطور وارد وبسایت مینگهویی شوم. از چه کسی میتوانستم کمک بگیرم؟
کسی را نداشتم که به او مراجعه کنم، فکر کردم نباید منتظر کمک بمانم، خودم باید مشکلاتم را حل کنم. همان لحظه که این فکر به ذهنم آمد، ناگهان در پیشانیام مسیری طلایی باز شد، مرا فرا گرفت و همهی اتاق روشن شد. آن بسیار گرم و درخشان بود! حیرتزده بودم؛ میدانستم که استاد در حال تشویق و کمک به من بودند.
شروع به فکر کردن کردم تا راههایی برای حرکت به جلو پیدا کنم. بیرون رفتم و یک مغازهی کتابفروشی را دیدم که دیویدیهای آموزشی استفاده از کامپیوتر را داشت. یک مجموعه از آن را خریدم و پس از تماشای دیویدی اول، دیگر آنقدر مبتدی نبودم. وقتی کمی بیشتر بهطور عملی تمرین کردم، بهطور اتفاقی تمرینکنندهای را دیدم که به من یاد داد چگونه با استفاده از یک نرمافزار، از فایروال رژیم عبور کنم و وارد وبسایت مینگهویی شوم. بهمحض اینکه به خانه رسیدم، آن را امتحان کردم و جواب داد– بیاندازه مسرور بودم.
مطالب آموزشی را از مینگهویی دانلود کردم. مهارتهای اولیه برای راهاندازی مکان تولید مطالب را یاد گرفتم و طولی نکشید که خودم شروع به چاپ مطالب کردم. برای اینکه واقعاً مستقل باشم، باید یاد میگرفتم که چطور سیستم عامل کامپیوتر را هم نصب کنم. همین که به این فکر افتادم، استاد ترتیبی دادند تا تمرینکنندهای را ملاقات کنم که دانش و مهارت لازم در این زمینه را داشت و چیزهای لازم را از او آموختم.
درست پس از آن، بهطور اتفاقی به تمرینکنندهی دیگری برخورد کردم که چندین سال بود او را ندیده بودم. گفت کامپیوترش غیرقابل استفاده شده و به نرمافزاری برای به روز کردن نیاز داشت، اما هیچکسی نمیدانست که چطور آن را تعمیر کند، بنابراین پیشنهاد کردم که نگاهی به آن بیندازم. سیستم عامل کامپیوترش قدیمی و منسوخ شده بود، بنابراین یک سیستم عامل جدید نصب کردم. یکی از فایلها کپی نمیشد؛ گیج شده بودم و نمیدانستم چه کار کنم، اما به دلایلی انگشتم روی کلید "اینتر" ماند و بعد دیدم که فایل کپی شد! میدانستم که استاد در حال کمک کردن به ما بودند.
هر زمان احساس میکردم باید چیزی را یاد بگیرم، به تمرینکنندگانی برخورد میکردم که میدانستند چطور آن را انجام دهند. از آنها یاد میگرفتم و مراحل کار را قدم به قدم در دفترم ثبت میکردم. وقتی اولین بار مقالات فنی مربوطه را در مینگهویی خواندم، مقدار کمی از آن را متوجه شدم، اما بعداً، تمام آن مقالات را فهمیدم. باور دارم که با انتخاب مسیر درست، استاد خردی به ما عطا میکنند و کمک میکنند که در طول مسیر رشد کنیم.
ترویج مکانهای کوچک تولید مطالب
هدفم اداره کردن و رسیدگی به همهی موضوعات اولیه و اساسی برای راهاندازی مکانهای تولید مطالب و تسلط بر تمام مهارتهای لازم بود تا بتوانم سایر تمرینکنندگان را ترغیب کنم مکانهای کوچکشان را در منزل راهاندازی کنند. این باعث میشد مشکل تهیهی مطالب بهطور اساسی حل شود.
بهترین استفاده را از وقتم کردم تا مهارتهای لازم جهت حل همهی مشکلات اساسی فنی برای راهاندازی یک مکان تهیهی مطالب شخصی و یا خانگی را یاد بگیرم، سپس فوراً با تمرینکنندگان تماس گرفتم و شروع به ترویج این ایده کردم. پیشنهاد کردم تمام مراحل کار را قدم به قدم به آنها تعلیم دهم. هر چه را که میدانستم به دو تمرینکننده آموزش دادم و آنها نیز فوراً شروع به آموزش افرادی کردند که به دنبال کمک بودند. این تا حد زیادی توانایی پشتیبانی فنی ما را افزایش داد و هرگز دوباره آن موقعیت را تجربه نکردیم که تمرینکنندگان بهواسطهی شکاف در تزکیه متحمل آزار و شکنجه شوند.
یکبار در طول دورهای که سانسور اینترنتی شدت یافته بود، "سهواً" بر روی یک سایت فنی در اینترنت کلیک کرده و آن را باز کردم که در زمینهی شکستن و عبور از فایروال چین بود. در آنجا یاد گرفتم که چگونه نمودارها و آموزشهای ویدئویی ساده را درست کنم. از این طریق توانستم دانش فنی را به شکلی بسیار مؤثرتر به تمرینکنندگان دیگر انتقال دهم.
نمیتوانم بهخاطر بیاورم که در طی این سالها به چه تعداد همتمرینکننده کمک کردهام. از جمله تمرینکنندگان مسنی که حدوداً ۷۰ یا ۸۰ ساله بودند و سواد انگلیسی یا پینیین (نظام آوایی چینی، رایجترین شیوهی لاتیننویسی زبان چینی ماندارین) نداشتند. بعضی فقط چند سال در مدرسهی ابتدایی درس خوانده بودند. اما همگی توانستند یاد بگیرند که چطور با اینترنت کار کنند، سیدی رایت کرده و مطالب را چاپ کنند. تمرینکنندهای اظهار کرد، "این روزها، بعد از غذا با همسرم برای قدم زدن بیرون میرویم. هر کسی را که میبینیم، حقایق را برایش روشن میکنیم و هنگامی که به خانه برمیگردیم به آنها کمک میکنیم تا به صورت آنلاین از حزب کمونیست و تشکیلات وابسته به آن خارج شوند. در گذشته، برای تهیهی مطالب به چاپگر وابسته بودیم، اما حالا دیگر اینطور نیست. میتوانم کار دو روز را در یک عصر انجام بدهم و بهتر و با رعایت بیشتر مسائل ایمنی آن را انجام میدهم."
همچنین در روند آموزش از همتمرینکنندگان چیزهای زیادی یاد گرفتم، اغلب ایدههایی از آنها میگرفتم که مسائل را سادهتر میکرد. از این تجارب، برخی مهارتهای اساسی مورد نیاز برای خوب انجام دادن سه کار را کسب کردم.
مردم اغلب برای یادگیری چیزهای جدید مقاومت میکنند و عقاید و تصوراتی از این قبیل با آنها مداخله میکند: این دانش فنی بالایی میخواهد، قبلاً هرگز در تماس با چنین چیزهایی نبودهام؛ میترسم اگر نتوانم آن را درک کنم آبرویم برود؛ نگرانم که وقت زیادی را از دیگران بگیرم؛ نگرانم چون انگلیسی نمیدانم، نتوانم انجامش دهم و غیره. آنها را با این سؤال تشویق میکنم: "آیا میتوانی فرق بین یک تلویزیون و کامپیوتر را بگویی؟" میخندند و میگویند: "البته که میتوانم." جواب میدهم: "پس مشکلی نخواهی داشت. نقطهی شروع شما خیلی بهتر از من است. وقتی شروع به یادگیری کردم، حتی نمیتوانستم فرق بین تلویزیون و کامپیوتر را تشخیص دهم. اگر من توانستم یاد بگیرم پس شما هم میتوانید."
خواندن بسیاری از مقالات مهم در وبسایت مینگهویی کمک زیادی به تزکیهام کرد. مقالات و یادداشتهای استاد، سرمقالههای مینگهویی و مقالات خوب تبادل تجربه را میخوانم. هر زمان با موضوعات مهم محلی روبرو میشدیم که خودمان نمیتوانستیم آن را حل کنیم، برای مشورت با وبسایت مینگهویی تماس میگرفتم. در خصوص مسائل فنی، یک سایت پشتیبانی فنی را در اینترنت جستجو میکنم تا اطلاعاتی بگیرم یا سؤالاتم را بپرسم. این کمک میکند به همهی مسائل اساسی و پایهای رسیدگی کنم.
تمرینکنندگان محلی مثل یک بدن، خیلی خوب همکاری میکنند و عموماً همهی مسائلمان را حل میکنیم. میزان مهارتهای فنیمان را بالا بردهایم، توزیع مطالب را افزایش دادهایم و تمرینکنندگان را به مهارتهایی مجهز کردهایم که بتوانند مستقلاً وظایفشان را به پیش ببرند. امیدوارم هر تمرینکنندهای شخصاً وبسایت مینگهویی را بخواند و مثل گلی کوچک که رایحهی پاکش را در اطراف میپراکند، شکوفا شده و به کمال و زیبایی برسد.
استاد، به خاطر نجات پر رنج و زحمتتان سپاسگزارم! همتمرینکنندگان، برای کمک مهربانانهتان سپاسگزارم. کوشاتر خواهم بود و در اعتباربخشی به دافا برای نجات افراد بیشتر، حتی بهتر عمل خواهم کرد.
ههشی
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه روشنگری حقیقت