(Minghui.org) استاد در جوآن فالون بیان کردند:

"در سراسر تاریخ‌، یا از نقطه‌نظر بُعدهای‌ بالاتر، موضوع‌ تمایل‌ و شهوت‌ انسان‌ در تعیین‌ اینکه‌ آیا شخص‌ می‌تواند تزکیه‌ کند یا نه بسیار بحرانی‌ بوده‌ است."

من سختی‌های غلبه بر این وابستگی را تجربه کرده‌ام و مایلم روندی را که در رها کردن آن طی کرده‌ام با شما به‌اشتراک بگذارم. سرانجام در بیش از دو سال قبل بر آن غلبه کردم. این روند برای من ۱۱ سال طول کشید.

تجربه‌ام در این زمینه تجربه‌ای از تزکیه شخصی است، اما پیامدهای شهوت آنقدر بزرگند که به‌شدت بر توانایی یک تمرین‌کننده و توانایی بدن واحد برای نجات موجودات ذی‌شعور اثر می‌گذارند. بنابراین، احساس می‌کنم مهم است که این تجربه را به‌اشتراک بگذارم.

وقتی تزکیه را شروع کردم، خود را فرد خوبی می‌دانستم. آگاه بودم که به شهوت وابستگی دارم، اما فکر می‌کردم می‌توانم از طریق مطالعه فا و تزکیه، آن را مانند وابستگی‌های دیگر به‌سرعت بزدایم. پس از گذشت چند سال، متوجه شدم هنوز نمی‌توانم این وابستگی را کنار بگذارم.

وقتی از خانه‌ای که به تنهایی و راحتی در آن تزکیه می‌کردم، به استان‌ دیگری نقل مکان کردم که در آن گروهی از تمرین‌کنندگان نیز بودند، این وابستگی بیشتر نمود پیدا کرد. دراین محیط که به‌راحتی نمی‌توانستم از کاستی‌هایم فرار کنم، متوجه شدم وابستگی‌ام چقدر شدید بود- مرتباً تسلیم شهوت می‌شدم و به چیز‌های بد نگاه می‌کردم. نمی‌توانستم درک کنم که چرا پس از چند سال، هنوزهم نمی‌توانستم بر اعمالم کنترل داشته باشم.

قبل از اینکه فا را کسب کنم، پزشک برایم داروهای ضد‌افسردگی تجویز کرده بود. این واقعیت که به‌تازگی مصرف آن داروها را متوقف کرده بودم، این فشار را تشدید می‌کرد. به‌وضوح به این درک رسیدم که افسرده نبودم، در عوض آن وابستگی به شهوت بود که از زندگی قبلی منتقل شده و به‌صورت کارمای فکری متجلی می‌شد. مدت زیادی طول کشید تا پیشرفتی در این زمینه به‌دست آورم، اما تزکیه مرا به‌هیچ وجه ساده‌تر نکرد. کارها همچنان بدتر می‌شد.

کم‌کم چیزهایی را تحمل کردم که فهمیدم حملات کارمای فکری بودند. اغلب، پس از تسلیم شدن در برابر شهوت یا در زمان‌های دیگر، فشار ذهنی شدیدی را تحمل می‌کردم- آنقدر زیاد که سرانجام روی زمین دراز می‌کشیدم، به شکل جنین خم می‌شدم و شبیه کسی که تشنج کرده باشد به جلو و عقب می‌چرخیدم. در مراحل اولیه، حملات حتی شدیدتر از این بودند.

گاهی اوقات لحظه‌ای به‌وضوح از استاد درخواست کمک می‌کردم و فشار بلافاصله فروکش می‌کرد. اما به‌طور کلی، هنگامی که این حملات اتفاق می‌افتاد، نمی‌توانستم هیچ‌گونه افکار درستی داشته باشم. کارمای فکری کاملاً بر من سایه انداخته بود و نمی‌توانستم خودم را پیدا کنم.

همسرم نیز تمرین‌کننده است، او مجبور بود با این حملات کنار بیاید و مدارا کند. هر زمان که او افکار درست می‌فرستاد متوجه می‌شدم که در حال فرستادن افکار درست است، زیرا فشار به‌طورناگهانی کاهش پیدا می‌کرد و دوباره می‌توانستم به روشنی فکر کنم. یک بار که در اتاق دیگری دچار حمله کارمای فکری شده بودم، توانستم صداهای بلندی را حس کنم و تغییراتی در فضای سرم اتفاق افتاد و فشار ناگهان کاهش یافت. فکر کردم در همان زمان همسرم افکار درست فرستاده است. وقتی از اتاق بیرون رفتم او را درحال خواندن جوآن فالون یافتم. بدین معنی که، فرستادن افکار درست و خواندن جوآن فالون هر دو در ازبین بردن مداخله قدرتمند هستند.

سه کار را انجام می‌دادم و در نظر دیگران، زندگی‌ام به‌ظاهر عادی بود. اما مداخله ادامه یافت و وابستگی باقی ماند. پس از یک حملۀ کارمای فکری که به‌طور ویژه‌ای بد بود، همسرم روی ورق کاغذی نوشت: "هرگز تسلیم نشو- چیزهای بسیار بسیار خوبی در تو هست که ارزش نجات دارد."

می‌دانستم شاید دلیل بزرگ‌تری وجود دارد که درگیر این مسئله بودم و اینکه آن صرفاً موضوع وابستگی نبود. در تعجب بودم: "در مقام یک مرید دافای دوره اصلاح دافا، اگر نتوانم بر این غلبه کنم، چگونه تزکیه‌کنندگان آینده یا کسانی که وابستگی قوی‌تری دارند، می‌توانند بر آن غلبه کنند؟" و به این ترتیب، هرچند گاه به‌شدت این فکر به‌ذهنم خطور می‌کرد که هرگز نمی‌توانم بر آن غلبه کنم، اما همواره این فکر درست را نگه می‌داشتم- "هرگز تسلیم نشو."

تمرین‌کننده دیگری با من تبادل تجربه کرد. وی گفت قبل از اینکه فا را کسب کند با شخصی قرارهای عاشقانه می‌گذاشت. در زمان کوتاهی بعد از کسب فا و قبل از اینکه درکی قوی درباره مسئله شهوت و ارتباط مناسب بین دو جنس مخالف داشته باشد، دوست‌دخترش باردار شد. دوست‌دخترش برخلاف میل او سقط‌جنین کرد و این ارتباط به پایان رسید. وی گفت که پس از گذر از آن وضعیت، هرگز دوباره تسلیم آن وابستگی نشد. این وابستگی، زندگی یک انسان را نابود کرده بود. عواقب آن این‌‏اندازه جدی است.

در باران ایستاده بودم و به او گوش می‌کردم، اشک‌ بر صورتم جاری بود. همان‌جا عزم خود را جزم کردم که هرگز تسلیم این وابستگی نشوم. عزم راسخم فقط سه هفته دوام آورد. پس از اینکه دوباره شکست خوردم، نمی‌توانستم آن را باور کنم. به نظر می‌رسید همه قدرت ذهنم را فراخوانده بودم و درعین‌حال هنوز نتوانسته بودم بر اعمالم کنترل داشته باشم. به این ترتیب، اگرچه دست از تلاش برنداشتم، اما امیدم را از دست دادم.

درحول و حوش همین زمان چیزی فوق‌طبیعی را تجربه کردم. ازصفحه اصلی سایت فالون دافا بازدید کردم؛ نسخۀ اولیه که پس‌زمینه‌اش سفید بود. تقریباً در انتهای صفحه عکسی از یک گل نیلوفر آبی بود. همان‌طور که به سمت پایین صفحه می‌رفتم، گل نیلوفر آبی با سه میمون متحرک جایگزین شد- یکی چشم خود را، یکی گوشش را و دیگری دهانش را پوشانده بود: "چشم و گوش و دهانت را به روی پلیدی‌ها ببند." اولین فکرم این بود که کسی باید وب‌سایت را هک کرده باشد. اما زمانی که دوباره صفحه را باز کردم، گل نیلوفر آبی در آنجا بود و صفحه به حالت عادی بازگشته بود.

پیام واضح و برای من بود. درک کردم، اما نتوانستم هیچ‌گونه پیشرفتی کنم.

بعدها در همان سال، دچار جوش و خارش پوستی شدیدی شدم. در ظاهر، اگزما بود. جوش‌ها در ناحیه پشت گوش‌ها و زیربغلم پدیدار شدند. می‌دانستم که به‌طور مستقیم مربوط به شهوت بود، زیرا هربار پس از تسلیم شدن به این وابستگی، جوش‌ها چرکین می‌شدند. مجبور شدم برای پوشاندن بخش‌هایی که در معرض دید بودند، از روش‌هایی عادی استفاده کنم تا به دیگران در جامعه برداشت بدی را منتقل نکنم. بدین معنی که، این وابستگی کم‌کم زندگی‌ام در جامعه عادی را ‌تحت تأثیر قرار داد.

همچنین برای مدتی طولانی متحمل کارمای فکری شدم که خواندن جوآن فالون را برایم سخت و دشوار می‌کرد. اغلب فقط برای رفع تکلیف و به‌طور سرسری کتاب را می‌خواندم. در آغاز سال ۲۰۰۶، به منظور جذب شدن در فا، حفظ کردن کتاب را شروع کردم. پیشرفتم کند بود، اما به‌تدریج متوجه تغییراتی شدم.

سپس در کنفرانس فای کانادا در سال ۲۰۰۷، تمرین‌کننده‌ای تجربه‌اش را در ارتباط با شهوت و امیال به‌اشتراک گذاشت: (تمرین‌کننده غربی: چگونه پس از هفت سال به‌تدریج از سد شهوت و امیال عبور کردم). پس از خواندن سرمقاله مینگهویی در سال ۲۰۰۴: "درباره ارتباط بین دو جنس مخالف و مسئله ازدواج،" او به این مسئله آگاه شد که برای داشتن درکی عمیق از این موضوع، باید تمام پاراگراف‌های مربوط به فا را که در ارتباط با شهوت است، ازحفظ کند. پس از حفظ کردن این قسمت‌ها از فا، متوجه رشد و بهبودش شد. پروسه‌ای که وی در برخورد با این وابستگی گذراند، ‌آنقدر دردناک بود که در طول تبادل تجربه‌اش گریه کرد. من هم گریه کردم. تمرین‌کنندگانی که در اطرافم بودند نیز می‌گریستند. بسیار تأثیرگذار بود.

پس از خواندن سرمقاله مینگهویی و درک جدیت آن، به این نتیجه رسیدم که این کاری بود که من نیز باید انجامش می‌دادم. همه نقل‌قول‌های فا درباره موضوع شهوت را یافتم و آنها را پاراگراف به پاراگراف از حفظ کردم. این کار چند ماهی طول کشید، اما پس از اتمام آن، آرامش بیشتری داشتم. احساس می‌کردم مقداری از این فشار کم شده بود و اینکه درک عمیق‌تری از دیدگاه تزکیه داشتم. درحالی‌که هنوزهم قادر به زدودن این وابستگی نبودم، آن کاهش یافت و نگاه کردن به تصاویر بد را متوقف کردم. جوش‌های پشت گوشم از بین رفتند، اما کل پشتم از این جوش‌ها پر شده بود.

در طول چند سال بعد، احساس کردم که مطالعه فای من کافی نیست. نمی‌توانستم متوجه شوم که به چه دلیلی هنوز درگیر این مسئله بودم. پس از آن سعی کردم برای از بین بردن شهوت، برای مدت زمان‌های طولانی افکار درست بفرستم. درحالی‌که فشار به‌طور موقت کاهش می‌یافت، مدتی کوتاه پس از آن بازمی‌گشت. سعی کردم تشخیص دهم کدام افکار متعلق به من بودند و کدام‌یک نبودند. وقتی با کارمای فکری درگیر بودم، می‌گفتم: "این من نیستم." اما در نهایت قدرت اراده‌ام درهم می‌شکست.

یک بار برای فرستادن افکار درست نشستم تا فعالانه کارمای فکری را ازبین ببرم. به جای کاهش فشار، در واقع آن تا حدی زیاد شد که بلند شدم و تسلیم وابستگی شدم. شوکه شده بودم. یک دهه از شروع تزکیه‌ام می‌گذشت و هنوز اولین آزمون را پشت سر نگذاشته بودم. با نگاهی به گذشته، می‌دانم که چون ذهنم مبتنی بر فا نبود، افکار درستم ضعیف بود. اما در آن موقع، این اتفاق باعث شد که احساس حقارت کرده و در توانایی‌ام برای تزکیه در دافا و نجات مردم تردید کنم.

چند ماه بعد زمانی که در ماه می ‌سال ۲۰۱۱ پیش‌نویس مقاله‌ای را از یک تمرین‌کننده می‌خواندم، نقطه عطفی برای من بود. این تمرین‌کننده تبادل تجربه‌اش را در کنفرانس فای سال گذشته ارائه کرد، اما می‌خواهم در اینجا بخش‌های منتخبی از پیش‌نویس اصلی آن را (با اجازه آن تمرین‌کننده) به اشتراک بگذارم، زیرا مطالب این تبادل تجربه تأثیر خاصی روی من داشت:

"یک روز به‌طور غیرمنتظره تماسی تلفنی از تمرین‌کننده‌ای داشتم که هرگز او را ملاقات نکرده بودم. وی می‌خواست درباره پروژه‌ای که در آن کار می‌کرد با من مشاوره کند. در پایان صحبت درباره این موضوع، وی درباره شهوت و مسیری که طی آن این وابستگی را ازبین برده بود، صحبت کرد. ... این تمرین‌کننده توضیح داد که به درک وی، تزکیه واقعی زمانی شروع می‌شود که وابستگی به شهوت را رها می‌کنیم، نه قبل از آن. در فا، استاد درواقع می‌گویند: "اولین مرحله این امتحان است" (جوآن فالون).

"این تمرین‌کننده بیان کرد که با مشاهدۀ بسیارمختصر تصاویر شهوت‌انگیز و هرزه، فالون و همه مکانیسم‌های گونگش را از دست داد. احساس کرد فالون واقعاً در بدنش شکست. احساس بسیار بدی داشت و مصمم شد آن را برگرداند. بعد از بالغ بر یک سال تزکیۀ سخت و کوشا و پرهیز از هر نوع رفتار جنسی و افکار بد، سرانجام توانست دوباره آن را برگرداند.

"وی برای بیش از یک سال، در ازبین بردن وابستگی‌اش به شهوت بسیار سخت‌کوش بود و در نهایت احساس کرد که یک بار دیگر به مسیر بازگشت. سپس، دو هفته قبل از یکی از رویدادهای دافا، دچار لغزش شد و دوباره چیزی کثیف را تماشا کرد. دو هفته بعد، به‌طور اتفاقی معلم را دید. احساس کرد که معلم (به‌نشانۀ تأسف) سرش را برای او تکان می‌داد، گویا آنچه را که رخ داده بود دقیقاً می‌دانست. سپس این تمرین‌کننده نیک‌خواهی معلم را تجربه کرد.

"بعدها در همان سال، شن‌یون به شهر وی آمد. او توضیح داد درحالی که پرده بالا می‌رفت، وی نشست و برای کمک به هدایت مخاطبین و از بین بردن مداخله در طول نمایش، شروع به فرستادن افکار درست کرد. وی دید که در بعدهای دیگر هیچ‌کس دیگری نمی‌توانست او را ببیند، اما معلم می‌توانست.

"این تمرین‌کننده توانست ببیند که افکار درستش ذراتی واقعی بودند که به سمت مخاطبان می‌رفتند. سپس دید که ذرات سیاه چسبنده‌ای با افکار او درهم پیچیده بود- برخی از آنها تصاویر قسمت‌هایی از بدن یک زن و تصاویر کثیفی بودند که تشریح آن بیش‌ازحد منزجرکننده است. همچنین متوجه شد معلم نیز می‌دیدند که این ذرات کثیف به سوی مخاطبین فرستاده می‌شدند.

"این تمرین‌کننده سپس حس کرد که معلم شروع به فرستادن انرژی‌ای قوی کرد تا به تمیز کردن این تمرین‌کننده و افکارش کمک کند. وی گفت که چهار روز طول ‌کشید تا همه آن سرانجام از بدن و ذهنش زدوده شد. در روز چهارم، هنگامی که شن‌یون در حال ترک آنجا بود، احساس کرد که معلم او را بخشیده است. به یک‌باره، همه چیز در بدنش و تمام مکانیزم‌های گونگش نصب شد و دوباره به چرخش افتاد.

"بسیار سپاسگزار بود، به این دلیل که دفعۀ قبل با یک‌بار دیدن چیزهایی کثیف، فالون و تمام مکانیزم‌های گونگش را از دست داده بود و یک سال سختی و تزکیه کوشا و پرهیز و خودداری را پشت سر گذاشته بود تا بتواند آن را برگرداند.

"شش ماه بعد، دوباره شکست خورد. دفعه بعد وقتی معلم را دید، معلم حتی به او نگاه هم نکرد."

به آخرین جمله خیره شدم: معلم حتی به او نگاه هم نکرد.

آنجا نشستم، ذهنم برای چند لحظه خالی شد. اولین فکرم این بود: "باید از این وابستگی خلاص شوم، همین حالا."

با خودم فکر کردم: "چرا این هنوز هم اتفاق می‌افتد؟ چرا با وجود تمام تلاش‌هایم، هنوز تسلیم این وابستگی می‌شوم؟"

در آن لحظه، این نقل‌قول زیر از فا را به‌خاطر آوردم:

"سؤال: استاد، احساس می‌کنم که بعضی شاگردان به "افکار درست" تأکید زیادی می‌کنند ولی تا حدی "اعمال درست" را از نظر می‌اندازند و به هنگام تبادل تجربه تقریباً هیچگاه درباره اینکه چطور اعمال درست داشت بحث نمی‌کنند. لطفاً به ما بگویید که چگونه رابطۀ بین افکار درست و اعمال درست را اداره کنیم؟

"معلم: توضیحش این نیست. وقتی می‌بینید فردی اعمال درست ندارد، در واقع اینطور است که او افکار درست کافی ندارد، چراکه ذهن یک فرد اعمال او را هدایت می‌کند. زمانی که افکار درست شما به‌اندازه کافی قوی باشند، اعمال‌تان قطعاً درست و صالح خواهند بود و زمانی که افکار درست به‌اندازه کافی قوی نیستند اعمال درست نخواهند بود." ("آموزش و تشریح فا در کنفرانس فای متروپولیتن نیویورک" ۲۰ آوریل ۲۰۰۳)

متوجه شدم دلیل شکستم در این آزمون این بود که بجای اینکه جلوی فکر را بگیرم می‌خواستم عمل را متوقف کنم. فرستادن افکار درستم بیهوده و بی‌اثر شده بود زیرا تلاش می‌کردم خودم را از انجام عمل ناشایست بازدارم. تلاش‌هایم معطوف بر ازبین‌بردن وابستگی بود، به‌جای اینکه سعی کنم افکار درست شکل دهم. افکار درست از کجا می‌آید؟ فا.

به خودم گفتم: "این کاری است که انجام خواهم داد: همه چیز را کنار می‌گذارم و دوباره کل بخش مربوط به شهوت در جوآن فالون را ازبر می‌کنم. وقتی شروع به داشتن افکار منفی و یا افکار شهوانی کنم، این فا را تکرار خواهم کرد و متوقف نخواهم شد تا زمانی که این افکار زدوده شوند. متوقف نخواهم شد تا زمانی که این فا را از عمق وجودم درک کنم."

هفته بعد را به ازبر کردن این بخش از فا گذراندم. هنگامی که کارمای فکری می‌آمد، بلافاصله آنچه را که درحال انجامش بودم متوقف و شروع به ازبر خواندن فا می‌کردم. در نهایت فشار کاهش می‌یافت، به کارهایم می‌پرداختم و آن روز را می‌گذراندم و این روند خودش را تکرار می‌کرد. گاهی اوقات امواج کارمای فکری بسیار زیاد بود و نیم‌ساعت طول می‌کشید تا پاراگراف‌های مربوطه را دو بار به‌طور کامل از بر بخوانم. اما تردید نمی‌کردم. حتی اگر آن فقط یک فکر کوچک بود، شروع به خواندن دست‌کم یک پاراگراف می‌کردم. دفعه بعد، از جایی که رها کرده بودم ادامه می‌دادم. این را بارها و بارها و بارها انجام دادم.

و آنگاه چیزی اتفاق افتاد: شروع به گذراندن آزمون‌ها کردم. پس از دو ماه که بدون شکست و به‌طور مداوم فا را ازبرخواندم، سرانجام احساس کردم که تزکیه‌ام پایه و اساس محکمی پیدا کرده است. مزایا فوری بودند: حدود ۸۰ درصد از کارمای فکری که از آغاز تزکیه‌ام تجربه کرده بودم، زدوده شد. حملات کارمای فکری متوقف شد و هرگز دوباره اتفاق نیفتاد. در آینه نگاه کردم و دیدم که دو‌سوم از جوش‌های پشتم پاک شده بودند. رهایی از این وابستگی را تجربه کردم، چیزی که از دوران کودکی احساس نکرده بودم. فوق‌العاده بود.

مهمتر از همه این بود که ازبر خواندن فا پیشرفت‌های بزرگی را از دیدگاه اصلاح فا برایم به‌ارمغان آورد. به‌ویژه، متوجه شده‌ام که رویکردم در تمام مسائل بسیار عقلانی‌تر شده است. هنگامی که در گذشته روی پروژه‌های روشنگری حقیقت کار می‌کردم، نمی‌توانستم از نظرذهنی به آنها مقید و متعهد باشم. تمرین‌کننده‌ای حتی به‌طور مستقیم به من گفت: "تو متعهد نیستی." آگاه بودم، اما افکار پراکنده و متضاد بسیار زیادی داشتم. چند ماه پس از اینکه فا را ازبر می‌خواندم، به‌طور ناگهانی هشیارتر شدم و تصمیم گرفتم به آنچه که روی آن کار می‌کردم مقید و متعهد باشم.

در عرض چند ماه، مسیری گشوده شد و در شرکت یکی از تمرین‌کنندگان استخدام شدم که در آنجا خیلی زودتر از آنچه انتظار داشتند، مهارت‌هایی را که رشد داده بودم به‌کار گرفته و به آنها کمک کردم. به‌تازگی مسیر دیگری دوباره باز شد و فرصت دیگری به من عطا شد که انتظار آن را نداشتم.

در محیط تمرین‌کنندگان، با درنظر گرفتن نیازهای گروه به جای توجه به نیازهای خودم، توانستم بسیار بهتر همکاری کنم. به عبارت دیگر، زدودن این وابستگی کمک کرد تا افکار منحرف و پراکنده‌ام ازبین بروند؛ افکاری که مانع می‌شدند حداکثر تأثیر را در کار روشنگری حقیقت داشته باشم.

هنوز هم گاه‌و‌بی‌گاه کارمای فکری را تجربه می‌کنم، اما اکنون بسیار متفاوت است. زمان‌هایی را گذرانده‌ام که در آن حجم کارمای فکری زیاد نبود و در زمان‌های دیگر مقدار کارمای فکری بیشتر بود. از طریق ازبرخواندن فا، میدان درستی را در اطرافم رشد داده‌ام، به‌طوری که اگر هر فکر شهوانی وارد این میدان شود، بلافاصله آن را چیزی بیگانه احساس می‌کنم. می‌توانم فوراٌ آن را تشخیص دهم و اگر قوی باشد، شروع به ازبر خواندن فا می‌کنم. اگر ضعیف باشد، به‌سادگی می‌توانم تشخیص دهم که مال من نیست و آن از بین می‌رود. این کار قبلاً ممکن نبود، اما از طریق ازبر خواندن فا، آگاهی‌ام از آن‌چیزی که جزئی از من است و آن چیزی که جزء من نیست، افزایش یافته است.

تمرین‌کنندگانی را دیده‌ام که صرفاً به‌دلیل وابستگی به شهوت، تزکیه‌شان را رها و محیط گروهی را ترک کردند و در تزکیه‌شان دست و پا می‌زنند. آن خطرناک است. برای تمرین‌کنندگان در چین، می‌دانیم که چسبیدن به این وابستگی می‌تواند منجر به بازداشت، حبس و آزار و شکنجه شود. برای تمرین‌کنندگان خارج از چین، این وابستگی به شکل‌ رنج و‌ محنت‌های دیگری ظاهر می‌شود– برای من به شکل فشار روانی شدید و حملات کارمای فکری بود. اما می‌توان بر آن غلبه کرد.

اکنون از معنای زدودن یک وابستگی، درک عمیق‌تری دارم. آن یک تفکر است. آن یک ماده است. مصمم بودن و افکار درستی که مبتنی بر فا هستند، این ماده را می‌زداید. اکنون واقعاً بر این باورم که غلبه بر هر وابستگی امکان‌پذیر است.

می‌خواهم به‌طور خلاصه به اشتراک بگذارم که چگونه توانستم فا را از حفظ کنم. من از یک "شیوۀ موزیسینی" استفاده می‌کنم. به‌جای اینکه از ابتدای پاراگراف شروع کنم و تا پایان بروم، با آخرین جمله از یک پاراگراف شروع می‌کنم. هنگامی که آن را حفظ می‌کنم، به سراغ دومین جمله از انتها می‌روم و تا پایان ازبر می‌خوانم. پس از آن، از سومین جمله از انتها شروع می‌کنم و دوباره تا پایان پاراگراف را ازبر می‌خوانم، تکرار می‌کنم تا زمانی که کل پاراگراف را به‌خاطر می‌سپارم.

با استفاده از این روش، هر بار که جمله جدیدی به‌خاطر سپرده می‌شود، با نزدیک شدن به انتهای پاراگراف، جملات بیشتر و بیشتر آشنا به‌نظر می‌رسند. این به ایجاد اعتمادبه‌نفس کمک می‌کند. برای ترغیب دیگران این شیوه را به‌اشتراک می‌گذارم، چون خودم در آغاز با حفظ کردن مشکل داشتم.

در واقع، هر شیوه‌ای برای حفظ کردن خوب است. علاوه بر بخش مربوط به شهوت، بخش "خودآگاه اصلی شما باید قوی باشد"، دو پاراگراف مربوط به غلبه بر اعتیاد به سیگار و چند پاراگراف اول از "چرا گونگ شما با تمرین افزایش نمی‌یابد؟" را با قلبم حفظ کرده‌ام- در مجموع بیش از ده‌ها صفحه از جوآن فالون را این‌گونه حفظ کرده‌ام. اینها را می‌دانم به‌همان خوبی که لون‌یو را می‌دانم.

متوجه شده‌ام که این بسیار مفید بوده است، زیرا بارها پیش می‌آید که دسترسی به کتاب ندارم، اما هنوز هم می‌توانم فا را ازبر بخوانم. علاوه بر زدودن شهوت، توانستم وابستگی‌هایم به راحت‌طلبی و سرگرمی‌ را کاهش دهم، مانند خواندن اخبار، وب‌گردی و ... و به جایی رسیدم که بیشتر وقتم را صرف سه کار می‌کنم.

دو سال و نیم از زمان غلبه بر این رنج و محنت می‌گذرد. برای من، ازبر خواندن فا بود که تمام تفاوت‌ها را رقم زد. اگر می‌دانستم که آن چقدر اثرگذار است، همه چیز را کنار می‌گذاشتم و از سال‌ها قبل روی این موضوع کار می‌کردم. هر ثانیه‌ای که برای این کار صرف کرده‌ا‌م ارزشمند بوده است. می‌دانم هدف این است که وابستگی‌های‌مان را رها کنیم و کاملاً نوع‌دوست و عاری از خودخواهی شویم. اما چنین کاری مستلزم گذراندن روندی است و طی این روند بود که توانستم از این مرحله مهم عبور کنم.

با پاراگرافی از فا که همه با آن آشنا هستیم سخنم را به‌پایان می‌برم:

"فا می‌تواند تمام وابستگی‌ها را درهم شکند، فا می‌تواند تمام شیطان‌ها را منهدم کند، فا می‌تواند تمام دروغ‌ها را متلاشی کند و فا می‌تواند افکار درست را نیرومند کند." ("مداخله را دور کنید" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)

سپاسگزارم استاد. سپاسگزارم هم‌تمرین‌کنندگان.

هه‌شی.