(Minghui.org)
در خانوادهای بزرگ شدم که با ارتش حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و بخشهای سیاسی رابطهای قوی داشت، بنابراین از کودکی با فرهنگ حزب مسموم شدم.
پس از اینکه حزب کمونیست چین در چین بهقدرت رسید، عضو اولین گروه نوجوانانی بودم که به پیشگامان جوان ملحق شد. پرستش کورکورانه حزب و تعالیم و اصول الحادیاش عمیقاً در ذهنم ریشه کرد. بهطور محکم و راسخی به ح.ک.چ شیطانی باور داشتم، به آن وفادار بودم و زندگیام را به خاطرش میدادم.
برای شخصی مثل من که در چنین محیطی رشد یافته بود، غیرممکن به نظر میرسید که ناگهان تمرین فالون گونگ را شروع کند.
بچۀ درسخوانی نبودم و عادات و افکار بد باعث دردسر و آزارم میشد. در نوجوانی مادرم را از دست دادم. پدرم زندانی بود و نمیتوانست به من آموزش بدهد. بهدلیل پیشینهای که از نظر سطح خانوادگی عالی رتبهام داشتم، خودبین، ستیزهجو و اهل دعوا بودم، برای خودم دردسر ایجاد میکردم و قلبی پر از کینه و انتقام داشتم. اما جوآن فالون کاملاً مرا تغییر داد و واقعاً مرا روشن و آگاه کرد.
پس از اینکه فالون دافا را تمرین کردم، از لحاظ جسمی و ذهنی از مزایای آن بهره بردم و شخص کاملاً متفاوتی شدم. اگر دافا را تزکیه نمیکردم، نمیتوانم تصور کنم که به چه چیزی تبدیل میشدم. احتمالاً طوری پیش نمیرفتم که تا امروز زنده بمانم.
از دست دادن میل به انتقام
در جریان انقلاب فرهنگی، پدرم زندانی شد. اگرچه او بعداً آزاد شد، بهخاطر حبس به بیماریهای زیادی مبتلا شد. درنتیجه، منتظر فرصتی بودم که از دشمنی که پدرم را به زندان فرستاد انتقام بگیرم. پس از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، سرانجام از چنین نفرت قوی و ذهنیتی ستیزهجو رها شدم. از ایدئولوژی جهل الحاد رها و اصول فای کیهان را درک کردم. استاد بیان کردند:
"وقتی مردم کارهای بد انجام میدهند تقوا از دست میدهند. چگونه آن را از دست میدهند؟ وقتی کسی به دیگری توهین میکند، فکر میکند که چیره شده و دق دل را خالی کرده است. اما اصلی در این جهان وجود دارد، "اگر شخص از دست ندهد، هیچ چیزی به دست نمیآورد". برای به دست آوردن، مجبورید از دست بدهید. اگر از دست ندهید، مجبور خواهید شد از دست بدهید. چه کسی این را اجرا میکند؟ دقیقاً سرشت جهان است که این کار را انجام میدهد. از این جهت، این غیر ممکن است که فقط در آرزوی به دست آوردن چیزهایی باشید." (سخنرانی اول، جوآن فالون)
من به این اصل آسمانی باور دارم که خوبی با خوبی پاداش داده میشود و بدی جزا خواهد دید. از نجات نیکخواهانهی استاد بسیار سپاسگزارم. قدردانیام با هیچ زبانی قابل بیان نیست.
گذراندن آزمایشهای بسیار
وقتی تمرین فالون دافا را از ۲۲ مارس ۱۹۹۷ شروع کردم، به استاد و دافا بهطور استوار باور داشتهام. امتحانها و سختیهای بسیاری را گذراندهام. همیشه مایل بودم تجربیات تزکیهام را به اشتراک بگذارم، اما نمیدانستم از کجا شروع کنم و میترسیدم که نتوانم خیلی خوب بنویسم. درنتیجه فرصتهای زیادی را برای ارائهی مقاله به کنفرانسهای مختلف فا از دست دادم. بالأخره تجربیاتم را نوشتم و بهآسانی انجامش دادم. این نیز گزارش تزکیهام به استاد است.
بیش از ۷۰ سال دارم. در سلامت کامل هستم و به راحتی راه میروم و اصلاً شبیه فردی مسن نیستم. ح.ک.چ آزار و شکنجهی فالون گونگ را در سال ۱۹۹۹ شروع کرد. از آنجا که فالون گونگ را تمرین میکنم، چند بار در یک بازداشتگاه حبس بودهام و منزلم به دفعات زیادی مورد تفتیش قرار گرفته است. بدون توجه به اینکه شیطان چقدر وحشی و بیرحم است، بهطور محکم و استوار به استاد و فا باور دارم. هیچ نیرویی نمیتواند ارادهی محکم مرا تحت تأثیر قرار بدهد. هرگز درخواستهای مأموران پلیس را قبول نکردم، هرگز نامه ندامت ننوشتم، هرگز دربارهی استاد و دافا یک کلمه اهانتآمیز نگفتم و هرگز اطلاعات هیچ تمرینکنندهای را به آنها منتقل نکردم. از خودم دفاع و جانبداری نکردم، بلکه فقط به فا اعتبار بخشیدم که بهراستی میتواند هر چیزی را تغییر دهد. تقوای عظیم دافا و نجات نیکخواهانهی استاد به من این امکان را داد که باوری محکم و استوار به فا داشته باشم. آنچه در ذیل آمده تعداد کمی از تجربیاتم است.
تجربه معجزات فراوان
پیش از اینکه فالون دافا را تمرین کنم، بیش از ۴۰ سال بود که سیگار میکشیدم. پس از اینکه همه سخنرانیهای ویدئویی استاد را تماشا کردم، فوراً سیگار را کنار گذاشتم. چگونه توانستم بعد از این همه سال، به این آسانی آن را ترک کنم؟ این معجزهای بود که دافا برایم به ارمغان آورد.
وقتی اولین بار کل سخنرانیهای استاد را تماشا کردم و از محل کنفرانس بیرون رفتم، احساس کردم اسهال دارم و فوراً به دنبال توالت گشتم. بعد از آن، حس کردم کل بدنم سبک و راحت است. استاد بدنم را پاک کرده بودند. احساس میکردم که این واقعاً یک معجزه بود.
در پائیز ۲۰۰۰، شخصی از ح.ک.چ مرا فریب داد و سوار ماشین کرد. در طول مسیری که به یک مرکز شستشوی مغزی ختم میشد، شخصی که مرا فریب داده بود برای انجام کارهای دیگرش از اتومبیل پیاده شد. از ماشین بیرون پریدم و به طرف منزل دویدم. با اتومبیل تعقیبم کردند، اما نتوانستند مرا بگیرند. سه طبقه بالا رفتم تا به منزلم رسیدم. رئیس پلیس شعبه نزدیک بود مرا بگیرد. پس از اینکه به منزل رسیدم، درب ایمنی را قفل کردم. بعداً همه میگفتند که این اتفاقی بسیارشگفتانگیز بود. عدهای با لبخند به من میگفتند: "تو واقعاً شجاع هستی. توانستی با ماشین پلیس مسابقه بدهی و با رئیس قایمباشک بازی کنی." میدانستم همهی اینها به خاطر نیرویی بود که دافا به من داده بود.
از آنجا که پلیس نتوانسته بود مرا بازداشت کند، هرگز رهایم نکرد. روزی، رئیس بخش پلیس و مأموران دیگر منزلم را محاصره و ادعا کردند که درب را میشکنند و مرا بازداشت میکنند. دو وسیله نقلیه پلیس جلوی ساختمانی که زندگی میکردم پارک بود و ۱۲ مأمور شبانهروز گشت میزدند. اما غروب آن روز، از لولهی آب در کنار ساختمان پایین رفتم و جلوی چشم آنها بیرون رفتم. وقتی از لوله پایین آمدم، احساس میکردم که بدنم خیلی سبک است. اما در واقع بالای ۶۰ کیلو بودم و در آن زمان بالای ۷۵ کیلوگرم بودم. روز بعد، پلیس چند کشاورز را اجیر کرد تا درب منزلم را شکسته و وارد شوند، اما قبلاً آنجا را ترک کرده بودم. واقعاً آنچه را که استاد گفتند تجربه کردم:
"تزکیه به شما مربوط است، گونگ به استاد." (سخنرانی اول، جوآن فالون)
زمانی که در بازداشتگاه حبس بودم، موارد شگفتانگیزتری را تجربه کردم.
روزی، قبل از اینکه از بازداشتگاه به اردوگاه کار اجباری منتقل شوم، آنها مرا برای آزمایش پزشکی به بیمارستان بردند. وقتی پزشک فشارخونم را میگرفت، در قلبم از استاد کمک خواستم: "استاد ارجمند، مرید شما هستم. لطفاً کمکم کنید." واقعاً دستگاه فشارخونم را بالا نشان داد. پلیس نمیتوانست باور کند و از پزشک خواست دوباره کنترل کند. این دفعه فشارخونم ۱۰ درجه بالاتر رفت. اما با آنحال، پلیس باز هم مرا به اردوگاه کار اجباری منتقل کرد. نگهبانان اردوگاه کار دوباره فشارم را اندازه گیری کردند و آن دوباره ۱۰ درجه دیگر بالاتر بود،یعنی ۲۲ بود. او گفت که اگر فشارخونم بالاتر از ۱۸ باشد اردوگاه کار اجباری نمیتواند مرا قبول کند و به من گفت که به خانه بروم. مأمور پلیسی که مرا به منزل برد آنقدر متحیر شده بود که از من پرسید چه چیزی خوردم. احساس میکردم آن یک معجزه بود که فشارخونم بالاتر و بالاتر رفت، چونکه فشارم هرگز بالا نبود. فکر کردم درخواست مساعدت از استاد واقعاً کمک کرد. تعجبی نیست استاد به ما گفتند اگر ما مریدان با هر خطری روبرو شویم، میتوانیم همان موقع نام استاد را صدا کرده و کمک بخواهیم.
پلیس ناحیهی محلیام میگفت که سرسخت و یکدنده هستم. پس از آن بازهم مرا رها نکردند. ابتدا مرا به مرکز شستشوی مغزی بردند و برنامهریزی کردند که اگر فشارخونم پایین آمد، یک ماه بعد دوباره مرا به اردوگاه کار اجباری بفرستند. اما به مدت چهار ماه، فشارخونم روی ۱۸ باقی ماند. ادارهی مالی محلی برای "تبدیل" من ۸۰۰۰ یوآن اختصاص داد، اما تلاش آنها بیهوده بود. در بخش شستشوی مغزی، به رئیس ادارهی ۶۱۰ شهر گفتم: "حتی اگر زندگیام را ازدست بدهم هرگز فالون دافا را رها نمیکنم." او باور استوارم را تحسین کرد. رئیس ادارهی ۶۱۰ استانی و رئیس ادارهی ۶۱۰ دولت مرکزی نیز از من بازجویی کردند. گفتم: "داشتن عقیده، یک آزادی است، جرم نیست. من به فالون دافا باور دارم."
آنها گفتند که صراحت مرا میستایند. سپس، مقامات در مرکز شستشوی مغزی میخواستند مرا به خانه بفرستند، اما کمیته ح.ک.چ محلی گفت: "ما ترجیح میدهیم پول بیشتری خرج کنیم بجای اینکه بگذاریم او برود." به خودم میگفتم فقط نظم و ترتیبهای استاد به حساب میآید و اهمیت دارد. قبل از سال جدید چینی آزاد شدم.
یک باردیگر، عدهای از مقامات ح.ک.چ به بازداشتگاه آمدند و از من پرسیدند: "آیا فالون گونگ خوب است یا بد؟ آیا هنوز فالون گونگ را تمرین میکنی؟ بگذار به تو هشدار دهیم. اگر سه بار دیگر بگویی فالون گونگ خوب است و هنوز فالون گونگ را تمرین کنی، تو را به ده سال کار اجباری محکوم میکنیم." ده بار گفتم فالون گونگ خوب است. در پایان آنها واقعاً مرا به سه سال کار اجباری محکوم کردند. فکر میکردم این کار آنها واقعاً مسخره است. فقط بهخاطر اینکه گفتم "فالون گونگ خوب است" آنها مرا به اردوگاه کار اجباری فرستادند. وقتی مرا به اردوگاه کار اجباری استانی فرستادند، فشارخونم مجدداً اندازهگیری شد. در آن زمان، به اندازهی کافی افکار درست نداشتم و فکر میکردم اگر دوباره از استاد کمک بخواهم ممکن است مؤثر واقع نشود، از اینرو اردوگاه کار اجباری از قبل مرا پذیرفته بود. این بار فشار خونم ۱۶ بود، که مطابق الزامات اردوگاه بود. آن واقعاً همان طوری بود که استاد بیان کردند:
"یک پیآمد خوب یا بد از یک فکر میآید." (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
مجبور بودم بهمدت ۹۰ روز هر روز ۲۰ ساعت در اردوگاه بایستم. فکر کردم نمیتوانم توسط شیطانی مثل این تا سرحد مرگ آزار و شکنجه شوم. در آن هنگام بینیام شروع به خونریزی کرد و به بیمارستان اردوگاه کار اجباری فرستاده شدم. دوباره از استاد کمک خواستم: "استاد ارجمند، من مرید شما هستم. لطفاً کمکم کنید."
پزشک فشارخونم را اندازهگیری کرد. فشارم ۲۲ بود. پلیس مجبورم کرد دو عدد قرص برای کم کردن فشارخونم بخورم. وقتی کسی اطرافم نبود آن را به بیرون تف کردم. بیست دقیقه بعد، آنها دوباره فشارم را اندازه گرفتند که ۲۴ بود. فرمانده پلیس واقعاً ترسید و با رئیس اردوگاه کار اجباری تماس گرفت که بیاید. بعد پلیس خواست به من آمپول تزریق کند. فریاد زدم: "اگر به من آمپول بزنید، سرم را محکم به دیوار خواهم کوبید." رئیس گفت: "اگر فقط بگویی دیگر فالون گونگ را تمرین نمیکنی، فوراً تو را به منزل میفرستم." گفتم: "قطعاً آن را نخواهم گفت، حتی اگر بمیرم. میخواهم به کمال برسم."
پلیس و پزشک بیصدا تحسینم کردند. رئیس بهدروغ به من گفت که آنها مرا به اردوگاه کار اجباری برمیگردانند. اما در بیمارستان اردوگاه بستریام کردند. مدت ده روز آنجا بودم و همهی داروهایی را که مجبورم میکردند بخورم، بهآرامی تف میکردم. پلیس از ترس اینکه شاید سرم را محکم به دیوار بزنم به من آمپولی تزریق نکرد. علاوه بر این، ضربان قلبم در هر ۲۰ دقیقه، یک دقیقه ایست میکرد. ده روز پس از اینکه به اردوگاه کار اجباری برگردانده شدم، آزاد شدم. در طول مدتی که در بیمارستان بستری بودم ، بدنم اتفاقات معجزهآسای زیادی را تجربه کرد. نمیتوانم همه را بنویسم، اما آنها به من این امکان را دادند که بهطور واقعی جلوههای تزکیهی دافا را تجربه کنم و محافظت نیکخواهانهی دائمی استاد از مریدانش را شاهد باشم.
همه چیز را به خوبی انجام دادم و هر تغییری تقوای عظیم دافا و نجات نیکخواهانهی استاد را اعتبار بخشید. هنوز هم موارد زیادی برای رشد و اصلاح دارم. به سبب تربیتم و نیز تحت فشار تعلیمات و تلقین ح.ک.چ در دوران جوانیام، هنوز هم عقاید و تصورات بشری زیادی دارم که باید از آنها رها شوم، مانند ذهنیت رقابتجویی، نفرت و خودنمایی در بین دیگران. این کاستیها را پیش از این متوجه شدهام و فعالانه تزکیه میکنم تا از این وابستگیها رها شوم و خودم را اصلاح کنم.
آنچه در بالا آمده صرفاً درک شخصی من است. لطفاً به هر مورد نامناسبی اشاره کنید.
استاد ارجمند، سپاسگزارم!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه