(Minghui.org) درود بر استاد محترم! درود بر همتمرینکنندگان!
ضربالمثلی میگوید: «پلنگ نمیتواند خالهایش را تغییر دهد.» که استعاره از چالشهای ناشی از تغییر است و اینکه چقدر برای یک شخص تغییر روشها و شیوههای زندگیاش سخت است. در واقع تغییر عقاید و مفاهیم کسب شدۀ پس از تولد مقاوم و دیرپای هستند و خلق و خوی فرد و شخصیت او را میسازند و تغییر آنها کار بسیار مشکلی است.
سابقاً آدمی بداخلاق، لجوج و رقابتجو بودم. حتی اگر مرتکب اشتباهی میشدم، بازهم به هیچیک از انتقادات دیگران گوش نمیکردم. در خانوادهام قدرت مطلق داشتم. رابطهام با والدین شوهرم پرتنش بود و احساس میکردم که آنها به برادرشوهرم بیشتر از شوهرم اهمیت میدهند. به مدت ۱۰ سال با جاریام صحبت نکرده بودم.
همیشه احساس میکردم رفتار دیگران نسبت به من غیرمنصفانه است، از اینرو زندگی دشوار و طاقتفرسایی داشتم. دچار بیماریهای وخیمی شده بودم، حتی وقتی هنوز جوان بودم فلج شدم.
فالون دافا مرا تغییر داد
زمانی که در سال ۱۹۹۹ تمرین تزکیه را شروع کردم، متوجه شدم که چگونه باید رفتار کنم. بنابراین، به فرد بهتری با قلمروی ذهنی بالاتر تبدیل شدم. از فا درک کردم که همۀ محنتهایم از خودخواهی نشأت میگیرد. ازاینرو در زندگی روزانهام بهشدت اصول «حقیقت- نیکخواهی- بردباری» را دنبال کردم و افکار بدم را دربارۀ دیگران از بین بردم. با نیکخواهیِ رشدیافته از طریق تزکیه، بسیاری از اختلافات حل و فصل شد و دوباره سالم شدم. واقعاً لذتِ فرد خوبی بودن را احساسکردم.
درونم را جستجو کردم و بهخاطر آسیب رساندن یا داشتن درگیری و اختلافات با مردم در گذشته، احساس گناه کردم. به فکرم رسید که از طریق رفتار مهربانانه آن اختلافات را حل و فصل کنم و رنجششان را از بین ببرم. هرکاری بود، تا وقتی کسی درخواست میکرد، نهایت تلاشم را میکردم تا کمکش کنم.
اطرافیانم میگفتند که تزکیه بهطور کامل مرا عوض کرده است. خواستم به جاریام کمک کنم و دیگر با او رقابت نکنم. زمانی که پدرشوهرم به او چیزهای خوبی میداد حسادت نمیکردم و باز هم از او بهخوبی مراقبت میکردم. جاری و پدرشوهرم هر دو فکر میکردند که دافا عالی است. آنها اغلب به افراد دیگر میگفتند که دافا را بهخاطر تغییر خلق و خوی من تحسین میکنند.
فکر میکنم هر شخصی نقاط قوت و ضعفهایی دارد. بهاین شکل، ما تمرینکنندگان باید کاستیهای خود را پیدا کنیم و بهشدت تلاش کنیم تا از آنها خلاص شویم تا بتوانیم جذب دافا شویم. ضعف من، خلق وخوی بد من است، پس لازم است مقدار زیادی خودم را شناسایی کنم تا از آن رها شوم. وقتی کسی آسیب زیادی به من میزند، گاهی اوقات قفسه سینهام محکم کشیده و سوزشی در آن ایجاد میشود.
از خودم پرسیدم: «آیا این دردناک است؟ بله، اما خودت به دیگران به همین شکل آسیب رساندهای و آنها همین احساس را داشتهاند. این مجازات کارمایی است. اگر نمیخواهی چنین دردی را در آینده تحمل کنی، پس، از آزار دیگران دست بردار. وقتی با دیگران مهربان باشی گویی با خودت مهربانی کردهای.»
در تزکیه هیچ موضوعی کوچک نیست
طولی نکشید که روابطم با دیگران بهبود یافت، اما این در رابطه با شوهر صدق نمیکرد. اگر چه تغییر زیادی کرده بودم، هنوز تصوراتی دربارۀ شوهرم داشتم، اینکه شوهر تحصیلات مناسبی ندارد و او را بهخاطر عادات بددهنی و اعتیاد به الکل سرزنش میکردم. در طول ازدواج ما، در تمام این چند سال، او از من میترسید چون او را بهشدت میکوبیدم. اکنون فکر میکردم اگر نیکخواهی را تزکیه کنم، او قدرت را به دست میگیرد و زورگویی میکند. این مفهومِ از خود محافظت کردن، مانع تغییر کامل خلق و خویم در خانه میشد.
در ظاهر به شوهرم گوش میکردم، اما هنوزهم در درونم نسبت به او خشم داشتم. نمیتوانستم از صمیم قلب با او رفتار خوبی داشته باشم.
اغلب با یکی از همتمرینکنندگان در مورد این موضوع بحث و گفتگو میکردم. وقتی به من تذکر داد که بهخوبی عمل نمیکنم، حرفش را نپذیرفتم چون فکر میکردم نسبت به قبل پیشرفت زیادی کردهام. در عوض شوهرم را سرزنش میکردم و تقصیر را بهگردن او میانداختم. به همین دلیل غالب اوقات با این تمرینکننده اختلاف داشتم و تا مدت های زیادی، از تغییر طرز فکرم امتناع میکردم.
انباشتگیِ اختلافات پرتنش باعث رنج و محنت میشود. یک شب، شوهرم مست بود و با چاقو به یخچال و مبلمان آسیب زد. بسیار ناراحت شدم. او قطعاً قبل از شروع تزکیهام جرأت انجام این کار را نداشت، اما اکنون چنین رفتاری داشت. این باعث شد وجههام را نزد دیگران از دست بدهم. فکر کردم مقابله به مثل کنم یا حتی طلاق بگیرم.
اما پس از آن فکر دومی آمد: من تمرینکننده هستم. اگر این رفتار را داشته باشم، چگونه میتوانم به فا اعتبار ببخشم؟ این موضوع مهمی نیست. نمیفهمیدم چرا چنین چیزی در آن زمان اتفاق افتاد. نمیدانستم که چگونه با آن مقابله کنم. بنابراین سعی کردم آرام بمانم و برای علتِ رفتار شوهرم درونم را جستجو کنم.
میدانستم که برای تمرینکنندگان، هیچ چیز تصادفی نیست. وقتی نوبت به شوهرم میرسید طبق فا تزکیه نمیکردم. همیشه تمام توجهام روی مشکلاتش بود و این ذهنیتِ نگاه تحقیرآمیز نسبت به او را رها نکرده بودم. بهنظر میرسید مسئلۀ کوچکی است، اما در طول زمان، آزمایشها و رنجها انباشته شد.
استاد بیان کردند:
«میتوانم به شما بگویم که اگر یک فرد کارمای زیادی نداشته باشد، او مطلقاً رنجهایی به آن شدت نخواهد داشت.» («آموزش فا در کنفرانس فای غرب ایالات متحده» از راهنمای سفر)
آیا شوهرم به رشد و بهبود من کمک میکرد؟ درواقع اهریمن باقی مانده در میدان بعدی خودم، شوهرم را کنترل میکرد تا مرا مورد آزار و اذیت قرار دهد.
اگر چه برخی از تمرینکنندگان ممکن است ظاهراً در تزکیه کوشا باشند، درک من این است که همه تمرینکنندگانی که با آزار و شکنجه شدید روبرو میشوند، از جمله کسانی که مبتلا به کارمای بیماری هستند یا کسانی که حتی جان خود را از دست میدهند، ممکن است در تزکیه، مسائل بسیار کوچکی را نادیده گرفته باشند. برخی ممکن است به خلق و خو، صفات شخصیتی یا عقاید و تصوراتشان توجه نکنند که آنها مطابق با فا هستند یا نه. این میتواند بهخصوص در اختلافات بین تمرینکنندگان یا بین اعضای خانواده وجود داشته باشد. به این معنی است که کارما و رنجهایی که میبایست ازطریق عزم راسخ شخص برای گذراندن آزمونِ تزکیه از بین برده شوند، بهصورت رنجهای بزرگتر یا حتی یک وضعیت مرگ و زندگی انباشته میشوند.
ممکن است این تمرینکنندگان صرفاً توجه نمیکنند و یا متوجه نمیشوند که چنین رنجهای بزرگی میتواند از جمع کردن چیزهای کوچک بهظاهر ناچیز رشد کنند.
درظاهر، تمرینکنندگان برای اعتباربخشی به فا آزار و شکنجه میشوند، اما استاد بیان کردهاند:
«نیروهای کهن جرأت ندارند جلوی روشنگری حقیقت ما یا نجات موجودات ذیشعور را بگیرند. آنچه کلیدی است این است که وقتی کارها را به انجام میرسانید به آنها اجازه ندهید از شکافها در وضعیت ذهنیتان سوءاستفاده کنند.» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۲ در بوستون)
استاد راه را برای ما هموار و برایمان تحمل کردهاند، اما باقیِ آن به خود شخص محول شده است. کارمای ما به یک روش یا روش دیگری از بین میرود. اما بهترین روش، روشی است که استاد برای ما نظم و ترتیب دادهاند که خودمان را بهخوبی تزکیه کنیم و سه کار را با جدیت انجام دهیم. وقتی ما حقایق روشن میکنیم و مردم را نجات میدهیم، کارمایمان تبدیل میشود. از سوی دیگر، هرچه وابستگیهای بشری بیشتر باشد، شخص کمتر میتواند سه کار را انجام دهد و با مشکلات بیشتری روبهرو خواهد شد.
با این افکار، متوجه شدم درزندگی عادی باید توجه بیشتری به شوهرم نشان دهم و از صمیم قلب رفتار خوبی داشته باشم. نباید بهخاطر رفتار بدش و آسیب رساندن به وسایل خانه، کینه و عداوتی نسبت به او داشته باشم. احساس کردم رها شدن رنجشم نسبت به او درد فوقالعادهای را در این روند تزکیه برایم خواهد داشت. اما برای بهپایان رساندن آن، احساس کردم عزم راسخ لازم برای رها کردن مرگ و زندگی را اتخاذ کردم. پس از آن، احساس کردم وجه بشریام مرده بود و زندگی جدیدی از فا متولد شد.
پدرشوهرم خلق و خویم را میشناخت. او شوهرم را سرزنش کرد و نگران بود که من به خاطر کارهای شوهرم، برایش مشکلات زیادی را ایجاد کنم. پدرشوهرم از دیدن واکنش من آرام شد و گفت: «خوشبختانه، او فالون گونگ را تمرین میکند، وگرنه این خانواده از هم پاشیده بود.»
افقی جدید
پس از تغییر خودم، متوجه شدم که عادات بد شوهرم که مرا برمیانگیخت، از بین رفته بود. با پدرشوهرم نیز با مهربانی رفتار میکردم. پدر شوهرم بعد ازآن به خانوادۀ ما ۲۰ هزار یوان داد، چون داشت متقاعد میشد که ما قادریم بهتراز او مراقبت کنیم. به شوهرم گفتم ما نباید این پول را بگیریم، چون برای فردی مسن جمعآوری این پسانداز کار آسانی نیست. در عوض باید مبلغی هم به او بدهیم.
شوهرم بهآسانی به شخص دیگری تبدیل شد. پس از غلبه بر این رنج و محنت، احساس کردم چیزی که برای بیش از دو سال قفسه سینهام را مسدود کرده بود، ناپدید شد. از نظرجسمی و ذهنی دستخوش تغییرات بسیار زیادی شدم. شوهرم عیبجویی از من را کنار گذاشت و اکنون از کارهایی که برای اعتبار بخشی به دافا نجام میدهم، پشتیبانی میکند. وقتی برای روشنگری حقیقت از خانه خارج میشوم و دیروقت بازمیگردم، هنوز خوش اخلاق است و حتی در پختن شام کمکم میکند. اغلب برای افراد دیگر دربارۀ فالون دافا روشنگری حقیقت میکند و حتی موافقت کرد تا شکایتی را علیه جیانگ زمین تنظیم کنم.
متوجه شدم به دلیل تزکیه شینشینگم، شوهرم تغییر کرد. در اسرع وقت طبیعت اهریمنیام را از بین بردم. دو سال را بر سر رقابتجویی با او تلف کردم و آن به اقدامات من برای اعتباربخشی به فا در بلندمدت تأثیر تقریباً منفی گذاشته است.
با تمرینکنندهای که اختلاف داشتم نیز رابطهام بهتر شد. زیرا بعد از اختلافات خانوادگیام شروع کردم به جستجوی درونم. اکنون شایستگیاش را همواره میبینم و دیگر با او رقابت نمیکنم.
او نیز تغییر کرده است. با دیدن اینکه شینشینگم را در طول اختلافات خانوادگی رشد دادم، گفت که واقعاً بهبود یافتهام. او گفت که برایش غیرقابل تصور است، فردی با چنین خوی تحریکپذیری بتواند بهطور چشمگیری تغییر کند. همچنین گفت که باید لجبازیاش را از بین ببرد، در غیر این صورت ممکن است در تزکیه از من عقب بماند.
همه ما دربارۀ ضرورت نجات مردم آگاه هستیم، بهطوری که علاوه بر کار در خانه، باید از زمان برای مطالعه بیشتر فا و روشنگری حقیقت برای نجات موجودات ذیشعور استفادۀ مناسب کنیم. گاهی اوقات فلایرهای آگاهیبخش توزیع میکردیم؛ گاهی اوقات از طریق تماسهای تلفنی برای متقاعد کردن دیگران برای خروج از حزب کمونیست و سازمانهای وابسته به آن استفاده میکردیم. همچنین اغلب به حومۀ شهر میرفتیم تا بهصورت رودررو روشنگری حقیقت کنیم و مردم را به خروج از حزب کمونیست ترغیب کنیم.
بیایید این زمان محدود را برای نجات موجودات ذیشعور بیشتر و تحقق پیمانهای ماقبل تاریخمان گرامی بداریم.
سپاسگزارم استاد! سپاسگزارم همتمرینکنندگان!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.