(Minghui.org) من بهطور غیرقانونی بازداشت شدم و چون در باورم به فالون گونگ ثابتقدم بودم، مرا بهمدت دو سال به یک اردوگاه کار اجباری فرستادند.
پس از آنکه مرا به آن اردوگاه فرستادند، همسرم بیمار شد و تب کرد. مادرش نیز فلج شد و قبل از اینکه آزاد شوم، فوت شد.
دو سال بعد، هنگامی که آزاد شدم، به خانه باز گشتم. خانه کثیف و مملو از زباله بود. حتی لباسها روی کف اتاق افتاده بودند و روتختیها چرک و کثیف بودند. تازه شروع به پاک کردن و جمع و جور کردن خانه کرده بودم که پیغامی تلفنی دریافت کردم.
تلفن از طرف خانمی به همسرم بود و پیام فرستاده شده بسیار زننده بود. درحالیکه اطاق را تمیز میکردم، تعدادی لباس زنانه نیز پیدا کردم. کاملاً مطمئن شدم که همسرم رابطهای نامشروع دارد.
نمیتوانستم این ضربه را تحمل کنم. زانوانم میلرزید و قلبم به تندی میزد، به شدت شروع به گریستن کردم و احساس میکردم که زندگیام بسیار تلخ است.
همسرم طلاق میخواست. نمیدانستم باید چه کار کنم و بنابراین شروع به خواندن فا کردم.
استاد بیان کردند:
"تزکیه چیزی است که درست در بحبوحه سختیها انجام میدهید. آنها شما را آزمایش خواهند کرد که آیا میتوانید احساسات و امیالتان را قطع کنید و آیا میتوانید آنها را سبک بگیرید. اگر به آن چیزها وابسته باشید، نمیتوانید تزکیهتان را تمام کنید. هر چیزی علت خود را دارد. چرا انسانها میتوانند انسان باشند؟ دقیقاً بهخاطر اینکه انسانها احساسات دارند. مردم فقط بهخاطر احساسات زندگی میکنند. علایق بین اعضای خانواده، عشق بین زن و مرد، عشق به والدین، احساسها، دوستیها، انجام دادن کارهایی بهخاطر دوستی- مهم نیست کجا میروید نمیتوانید از احساسات خارج شوید. میخواهید کاری انجام دهید، نمیخواهید کاری انجام دهید، خوشحال هستید، غمگین هستید، به چیزی عشق میورزید، از چیزی متنفر هستید- هر چیزی در جامعه کاملاً از احساسات میآید. اگر احساسات را قطع نکنید نمیتوانید تزکیه کنید. اما اگر از احساسات بیرون بیایید هیچکسی نمیتواند شما را تحت تأثیر قرار دهد و وابستگیهای عادی نمیتوانند شما را نوسان دهند. آنچه که جایگزین میشود نیکخواهی بوده که باشکوهتر است." (جوآن فالون)
متوجه شدم که باید احساساتم را رها کنم، یک مرید دافا هستم و لازم است درست فکر کنم، باید به همسرم نیکخواهی داشته باشم و طلاق نگیرم. اگر تصمیم میگرفتم جدا شوم، این کار قدم گذاشتن در مسیر نظم و ترتیب داده شده بهوسیله نیروهای کهن بود و این کار، همسرم را نیز نابود میکرد.
شروع کردم تا از دیدگاه او درباره این وضعیت فکر کنم. طی سالهایی که در اردوگاه کار اجباری شکنجه میشدم، او زندگی سختی را میگذراند. مجبور بود هر روز سر کار برود و از مادرش نیز مراقبت کند. همچنین باید به ملاقات من میآمد. بهخاطر آزار و شکنجه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، او متحمل یک بار سنگین روانی و فشار زیادی شده بود.
دافا کینه و نفرتم را ازبین برد، درست مانند بیانات استاد در این شعر:
یک فکر
دنیوی و مقدس، (هر یک) جریانی جدا از هم
پیش به جلو یا عقب: دو قلمرو متفاوت
وارد آن معبد در جنگل شو،
(تنها) یک قدم و به بهشت رسیدهای
هنگ یین (۳ )
خشم و احساسات جریحهدار شدهام را کنار گذاشتم و تا حدی که میتوانستم با همسرم به خوبی رفتار کردم. او بهتدریج تغییر کرد و به سوی من بازگشت. به رابطهاش با آن زن پایان داد و از من برای تمرین فالون گونگ حمایت میکرد.
چند سال بعد، خانمی را که با همسرم رابطه داشت ملاقات کردم. ابتدا با او سلام و احوالپرسی کردم، سپس درباره حقایق فالون گونگ به او گفتم و به او کمک کردم تا از سازمانهای ح.ک.چ خارج شود.
بعداً، هنگامی که درباره آن مسئله فکر کردم، متوجه شدم که در دلم، هیچ کینهای از او نداشتم، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده بود. فقط بهترین چیزها را برایش آرزو میکردم. من توانستم این موقعیت را به خوبی اداره کنم، زیرا یک تمرینکننده هستم و از اصول حقیقت- نیکخواهی- بردباری پیروی میکنم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود