(Minghui.org) در سال ۱۹۹۵، تشخیص دادند مادرم مبتلا به سل استخوان بوده و وضعیت سلامتی او رو به وخامت است. خوشبختانه، با بهره‌مندی از تمرین فالون دافا، اکنون در سن ۴۸ سالگی از وضعیت سلامتی بسیار خوبی برخوردار است.

او به من گفت که اگر به‌خاطر تمرین دافا و بنیانگذار فالون دافا که تمرین‌کنندگان او را استاد می‌نامند نبود، من فلج می‌شدم یا در سن نوجوانی درمی‌گذشتم.

وقتی ۱۰ ماهه بودم، دچار سرماخوردگی و گلودرد شدم که دوره آن بیش از یک ماه طول کشید. پزشک معالج التهاب لوزه را تشخیص داد و داروهای تزریقی بسیاری برایم تجویز کرد.

یک روز صبح هنگامی که مادرم لباس به تنم می‌کرد، از پشت روی تخت افتادم درحالی‌که چشمانم کمی باز ماند و بدنم فلج شد. برای  درمان اضطراری مرا به بیمارستان بردند. یک هفته بعد مادرم به من گفت که دچار فلج بدن شدم.

وضعیت من بدتر شد و دیگر نمی‌توانستم حرکت کنم. گرچه به بیمارستان بسیار خوب و معروفی منتقل شدم، بهبودی حاصل نشد. پزشک معالج نظر داد که زندگیم در خطر است و حتی اگر کمی امید بهبودی وجود داشته باشد، در تمام طول زندگی فلج خواهم بود.

پدرم به‌منظور اجتناب از قبول مسئولیت برای مراقبت از من برای ثبت طلاق اقدام کرد. اما ازآنجاکه مادرم شاغل نبود، دادگاه سرپرستی مرا به پدرم داد. او موافقت کرد که مادرم می‌تواند از من مراقبت کند اما از پرداخت هرگونه کمک مالی امتناع کرد.

یافتن نور امید در تاریکی

مادرم در کمال ناامیدی، به یاد آورد که سابقاً قبل از تمرین فالون دافا بدنش ناسالم بود. تصمیم گرفت که من به سخنرانی‌های ضبط‌شده استاد گوش کنم و از فواید آن بهره‌مند شوم.

او دستگاه را روشن می‌کرد و من به سخنرانی‌های استاد گوش می‌دادم. وقتی برای اولین بار شروع به گوش دادن کردم، قادر به ایستادن نبودم. اما به‌مرور می‌توانستم بنشینم و چیزها را با دستم بگیرم. راه‌رفتن را در سن سه سالگی آموختم، گرچه اغلب به زمین می‌افتادم. درنهایت در سن شش سالگی راه‌رفتن را آموختم و توانستم به مدرسه بروم.

مادرم بعداً به من گفت ، بدون اعتقاد راسخ به استاد و دافا، از نظر ذهنی فرو می‌ریختم.

اشاعه خوبی و خلوص دافا

اکنون دختر ۱۶ ساله جذابی هستم و در مدرسه به‌خوبی عمل می‌کنم. تنها به‌خاطر فالون دافا این امر امکان‌پذیر است.

از هر فرصتی برای روشنگری حقایق درباره دافا به مردم استفاده می‌کنم و به آنها می‌گویم که چگونه به آن ارج نهند. یادبود دافا را به چند نفر از همکلاسی‌هایم دادم. همگی آن را گرامی می‌دارند.

یکی از همکلاسی‌هایم، به‌خاطر تبلیغات نادرست رژیم کمونیستی چین، صحبت‌هایم را درباره خوبی دافا باور نکرد. سپس با خانواده‌اش به مدت دو سال پیش به هنگ کنگ سفر کرد و بسیاری از تمرین‌کنندگان دافا را دید. در بازگشت گفت که باور دارد دافا خوب است.

با او درباره آزار و شکنجه، خودسوزی صحنه‌شازی شده، برداشت اعضای بدن  از تمرین‌کنندگان زنده صحبت کردم و اصول دافا برایش توضیح دادم. به او گفتم که دافا در سراسر جهان گسترش یافته است و او حرف‌هایم را باور کرد. بنابراین از عضویت در حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن کناره‌گیری کرد.

یکی از همکلاسی‌ها گفت: «کتاب درسی که در کلاس ایدئولوژی و اخلاق مورد استفاده قرار می‌دهیم شامل مطالب توهین‌آمیز درباره دافا است. شما درباره خوب‌بودن دافا صحبت می‌کنید. پس چرا در این کتاب عکس مطالب شما مطرح می‌شود؟» به او گفتم که مطالب کتاب درسی مذکور جعلی و افتراآمیز است.

هم‌چنین به او گفتم که اصول اصلی دافا حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری است و جملات استاد را برایش ازبر خواندم: «آنهایی که به خوبی حمله می‌کنند، محکوم هستند که شیطان باشند.» («منطقی‌بودن» از کتاب اصول برای پیشرفت بیشتر ۲) او گفت که از صحبت‌هایم درک کرده است که فالون دافا خوب است.