(Minghui.org) در سال ۱۹۹۹، سالی که حزب کمونیست چین آزار و شکنجه فالون دافا را شروع کرد، به هشت سال حبس محکوم شدم.

بعد از آزادی متوجه شدم، زمان زیادی از دوره اصلاح فا را ازدست داده‌ام و تلاش کردم تا خودم را به بقیه برسانم. با پشتکار فا را مطالعه و تکرار می‌کردم و متوجه شدم که گفتن حقایق دافا به مردم چقدر مهم است. شروع کردم تا به‌صورت رودررو با مردم درباره دافا صحبت کنم و به آنها توصیه کنم از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند.

توانایی راه رفتن

بعد از شکنجه شدن در زندان، هیچ حسی در پاهایم نداشتم و فکر می‌کردم که دیگر قادر به راه رفتن نخواهم بود. اما وقتی برای روشنگری حقایق دافا بیرون رفتم، متوجه شدم در واقع می‌توانم راه بروم، حتی اگرچه نمی‌توانستم پاهایم را خم کنم که اصلاً مهم نبود.

می‌توانستم پابه‌پای سایر تمرین‌کنندگان فعالیت کنم و تا بیش از چهار ساعت بدون هیچ مشکلی راه بروم. وقتی به خانه برمی‌گشتم، پاهایم دوباره بی‌حس بودند و حرکت کردن برایم سخت بود.

این وضعیت نکته‌ای را برایم روشن کرد: مادامی که می‌خواهم مردم حقایق دافا را بشنوند، استاد می‌توانند هر کاری برایم انجام دهند.

بیش از ۳۰ هم‌کلاسی قدیمی حقایق را می‌شنوند

تابستان گذشته، به یک دورهمیِ هم‌کلاسی‌های قدیمی‌ رفتم. فکر کردم این فرصت بسیار خوبی است تا حقایق دافا را به آنها بگویم و از سایر تمرین‌کنند‌گان درخواست کردم برایم افکار درست بفرستند.

برای صرف ناهار، در رستورانی منتظر هم‌کلاسی‌های قدیمی‌ام بودم. با تک‌تک آنها صحبت کردم و به بیش از ۳۰ نفر از آنها کمک کردم از ح.ک.چ خارج شوند. بیش از ۲۰ نفر از آنها عضو ح.ک.چ بودند و برخی مأموران دولتی بودند، مانند رؤسای ادارات، مسئولین منطقه، مسئولین شهرستان و مدیران مدارس. یکی از آنها مسئول کمیتۀ امور سیاسی و حقوقی بود.

همگام بودن با پیشرفت اصلاح فا

احساس می‌کنم که با روند پیشرفت اصلاح فا همگام هستم. سال‌ها است که به هر کسی برخورد می‌کنم، به او توصیه می‌کنم از ح.ک.چ خارج شود. وقتی تازه از زندان آزاد شده بودم، بسیاری از اقوام و دوستان برای دیدنم آمدند. طی سه روز به تمام افراد فامیلم کمک کردم تا ح.ک.چ را ترک کنند.

در فروشگاه‌ها اغلب از فروشندگان و مشتریان می‌خواهم از ح.ک.چ خارج شوند. به تمام فروشگاه‌های بزرگ و کوچک نزدیک شهر محل سکونتم سر می‌زنم. هر جا که مردم را ببینم در پارک‌ها‌، آپارتمان‌ها یا ایستگاه‌های اتوبوس، حقایق دافا را به آنها می‌گویم.

یادبودهای دافا را به مردم می‌دهم و به آنها می‌گویم که هر وقت با خطری مواجه می‌شوند، عبارات "فالون دافا خوب است؛ حقیقت– نیک خواهی– بردباری خوب است" را تکرار کنند. همچنین به آنها می‌گویم که اگر ح.ک.چ را ترک کنند، ممکن است خانواده‌شان نیز در امان بماند.

البته با انواع و اقسام آدم‌ها برخورد کرده‌ام. بیشتر آنها از من تشکر می‌کنند، اما برخی مرا مسخره می‌کنند یا دشنام می‌دهند. عده‌ای تهدید می‌کنند که گزارش مرا به پلیس می‌دهند. هر کسی که باشد، نهایت تلاشم را می‌کنم تا دربارۀ دافا به آنها بگویم و نگذارم مرتکب جرمی علیه این تمرین تزکیه شوند.

در جشن نیمه‌ پاییز پارسال، مرد میانسالی را ملاقات کردم. وقتی متوجه شد چه چیزی می‌خواهم به او بگویم، شروع به صحبت از تبلیغات حزب کرد. او عمیقاً توسط ح.ک.چ مسموم شده بود.

اما من می‌خواستم نجاتش دهم، بنابراین به گفتگو با وی ادامه دادم. گفتم: "می‌بینی؟ این روزها تقریباً همه برای جشن در خانه می‌مانند. فقط تمرین‌کنندگان فالون دافا هنوز بیرون هستند تا درباره دافا به مردم بگویند." من به گفتگو ادامه دادم و متوجه شدم حالت چهره‌اش شروع به تغییر کرد. او بالاخره موافقت کرد ح.ک.چ را ترک کند و موقع رفتن از من تشکر کرد.

باید بهتر انجامش دهم

اوایل اکتبر ۲۰۱۳ رؤیایی دیدم. امتحانی داشتم و دو برگه بزرگ سفید به اندازه صفحه روزنامه به من داده شد. اسامی بسیاری از افرادی که به آنها کمک کرده بودم تا از ح.ک.چ خارج شوند را در برگه اول نوشتم. استاد برگه‌ام را دیدند و مرا تشویق کردند: "پاسخت روی این برگه بسیار عالی است."

استاد بیان کردند: "مکان‌های روشنگری حقیقت ما در واقع خط مقدم هستند– خط مقدم روشنگری حقیقت." ("آموزش فا در  کنفرانس فای ۲۰۱۳ غرب ایالات متحده")

درک می‌کنم که سرزمین اصلی چین خط مقدم حقیقی است. بیش از یک میلیارد انسان در انتظـارند تا حقایق دافا به آنها گفته شود. اگر عقاید و تصورات بشری‌مان را رها نکنیم و حقایق دافا را برای مردم روشن نکنیم، پشیمان خواهیم شد.

رؤیایم را به‌خاطر آوردم و متوجه شدم محل امتحان خط مقدم بود. اما من فقط سه‌چهارم صفحۀ اول برگۀ امتحان را پر کرده بودم و هنوز صفحۀ دوم خالی بود. از آنچه باید انجام می‌دادم، بسیار دور بودم.

مصمم شدم در آنچه که استاد از تمرین‌کنندگان خواسته‌اند انجام دهند، بهتر عمل کنم و با پیشرفت اصلاح فا  همگام شوم.

زمان بیشتری را به مطالعه فا و تکرار جوآن فالون و فرستادن افکار درست اختصاص دادم. یک روز در میان، برای روشنگری حقایق دافا بیرون می‌رفتم و اکنون هر روز می‌روم. ناراحت می‌شوم اگر یک روز را از دست بدهم. اکنون به افراد بیشتری توصیه می‌کنم  ح.ک.چ را ترک کنند؛ دست‌کم ۱۰ نفر در روز و بعضی روزها بیش از ۳۰ نفر.

پیشرفت مانند یک گروه

بسیاری از تمرین‌کنند‌گان در تزکیه‌شان خیلی خوب عمل می‌کنند. وقتی فا را مطالعه می‌کنند، در حالت لوتوس کامل می‌نشینند و کتاب را با هر دو دستشان می‌گیرند.

دو تمرین‌کننده سالها است که در روشنگری حقیقت با هم همکاری می‌کنند. آنها با گفتگو درباره اجراهای شن یون شروع می‌کنند تا اینکه به موضوع خروج از حزب برسند. آنها اغلب به مأموران پلیس، مأموران لباس‌شخصی یا جاسوس‌ها کمک می‌کنند تا حزب را ترک کنند.

سه تمرین‌کنندۀ دیگر مطالب روشنگری حقیقت دافا را پخش می‌کنند و حقایق را افشا می‌کنند. گاهی اوقات، آنها می‌توانند به بیش از ۸۰ نفر را در روز کمک کنند تا حزب را ترک کنند. یکی از تمرین‌کنندگان که ۸۲ ساله است، هر روز برای روشنگری حقیقت بیرون می‌رود و به مردم توصیه می‌کند حزب را ترک کنند.

وقتی در گفتگو با مردم مشکل دارند‌، به آنها کمک می‌کنم. تقریباً هر روز به تمرین‌کنندگان جدید در روشنگری حقایق دافا به‌صورت رودررو کمک می‌کنم. از پارسال شروع کرده‌ام روزانه با گروه کوچکی از تمرین‌کنندگان همراهی کنم تا بتوانند بر ترسشان غلبه کنند.

فکر می‌کنم که به‌عنوان یک تمرین‌کننده دافا، مهم نیست در گذشته چه کارهایی در اصلاح فا انجام داده‌ایم، نمی‌توانیم از تلاشمان بکاهیم. اما هنوز خیلی‌ها هستند که می‌ترسند برای گفتن حقایق به مردم بیرون بیایند.

استاد بیان کردند:

"زندگی‌تان تماماً به این خاطر به این زمین آمد. چگونه می‌توانید کوشا نباشید و سست شوید؟ این لحظۀ سرنوشت شما است، فرصتی که تمام ابدیت منتظر آن بود‌ه‌اید! هر اندازه که آن طولانی بوده است، تمام مدت درحال آماده‌سازی برای این، زجر کشیدن و ازبین بردن کارما بودید. اما حالا، پس از تمام آن سختی‌‌ها و دردها، وقتی که توانسته‌اید تا به امروز پیش آیید، به نوعی غیرکوشا شده‌اید. آیا شرم‌آور نیست؟! اما این لحظۀ بحرانی، مهم و حیاتی است و اگر حالا کوشا نباشید، کارتان تمام است. آیا دقیقاً برای این لحظه نبود که زندگی‌تان به اینجا آمد؟"

باید این فرصتی را که استاد به ما عطا کرده‌اند، گرامی بداریم. چنین فرصتی فقط یک بار در هزاران سال پیش می‌آید.