(Minghui.org) سال‌های بسیاری است که فالون دافا را تمرین می‌کنم، اما هرگز مانند یک تمرین‌کننده دافا با همسرم رفتار نکردم. این رفتار اثری منفی بر وی گذاشت و درحالی‌که ابتدا حامی دافا بود، به‌تدریج مخالف آن شد. پس از جستجوی درونم، با او صحبت کردم و رفتارم را اصلاح کردم، بدین ترتیب وی حتی بیشتر از گذشته از دافا حمایت می‌کند.

حمایت از دافا

قبل از اینکه ازدواج کنم، زندگی بسیار مرفهی داشتم؛ همه چه در منزل و چه خارج از منزل خیلی مرا دوست داشتند و مرا تحویل می‌گرفتند. اما پس از ازدواج، دریافتم که همسرم اخلاق بدی دارد و حتی در گذشته مرا کتک می‌زد. بنابراین فکر می‌کردم تربیتش خوب نبوده و حتی به دیده تحقیر به او می‌نگریستم.

در سال ۲۰۰۲، تمرین فالون دافا را شروع کردم و در هفته اول تمرین تزکیه‌ام شاهد معجزات بسیاری بودم. همسرم نیز به‌شدت از من حمایت می‌کرد.

چندی پس از آنکه تمرین‌ را آغاز کردم، مسئول جمع‌آوری مطالب روشنگری حقیقت دافا و تحویل آنها به تمرین‌کنندگان شدم. به همسرم گفته بودم که این مطالب برای آگاه کردن مردم است. پس وی نیز تمام این مطالب را مطالعه کرد.

در سال ۲۰۰۴، وقتی کتاب نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چاپ شد، بسیاری از تمرین‌کنندگان مطمئن نبودند که آیا این کتاب برای مردم عادی مناسب است یا نه. چون آنها می‌دانستند همسرم از دافا حمایت می‌کند، فکر ‌کردند بهتر است ابتدا نُه شرح و تفسیر را برای مطالعه به او بدهند و ببینند آیا می‌تواند محتویات آن را بپذیرد و سپس درباره توزیع آن بین مردم تصمیم بگیرند. او طی یک شب کتاب را به‌طور کامل خواند. نظرش این بود که آن کاملاً برای مردم عادی مناسب است.

همسرم هرگز مرا از روشن کردن حقایق دافا برای مردم منع نمی‌کرد و هنگامی‌که تمرین‌کنندگان به دیدارم می‌آمدند، با آنها رفتار خوبی داشت.

تغییر نگرش

در سال ۲۰۰۸، یکی از بستگان به‌دلیل صحبت با مردم درباره دافا، تحت آزار و شکنجه قرار گرفت. این حادثه همسرم را به وحشت انداخت.

مأمور پلیس برای اذیت کردن من دو بار به منزلمان آمد. بار اول همسرم در منزل نبود، اما بار دوم در منزل بود. وقتی مأمور پلیس در زد، او در را باز نکرد. درباره این مطلب با من صحبت کرد و گفت نگرانم، چون در منزل مطالب روشنگری دافا را داریم.

یکی از همسایه‌ها به او هشدار داد و گفت که از من بخواهد خودم را مخفی کنم. همسرم مشکوک شد که شاید یکی از همسایه‌ها گزارش مرا به پلیس داده است و گفت بیشتر دقت کنم و به سایر تمرین‌کنندگان بگویم که به منزل ما نیایند.

در گذشته، همسرم به‌خاطر این قبیل مسائل جزئی نگران نمی‌شد، اما پس از مواجهه با پلیس بیشتر نگران و دچار روان‌گسیختگی پارانوئید شد. علاوه ‌برآن، تمرین‌کنندگانی که برای دیدار ما می‌آمدند، همیشه محتاط نبودند. برای مثال، آنها سروصدای بسیاری کرده و با صدای بلند صحبت می‌کردند.

همسرم نمی‌توانست درک کند که چرا تمرین‌کنندگان تا این حد بی‌ملاحظه هستند، درحالی‌که باید بهتر از مردم عادی رفتار کنند و اول دیگران را درنظر بگیرند. به‌تدریج بیشتر درباره رفتار و گفتارم قضاوت می‌کرد. حتی می‌گفت احساس می‌کند به خانه‌مان تعلق ندارد.

جستجوی درون

رفتارم در بیرون از خانه مطابق با اصول فا بود، اما در خانه با همسرم مانند یک موجود ذی‌شعور رفتار می‌کردم. متوجه شدم که باید خودم را تغییر دهم. وقتی خانه بیش‌ازحد به‌هم‌ریخته می‌شد، تلاشی برای تمیز کردن آن نمی‌کردم و هنگامی‌که از من کمک می‌خواست، با کج‌خلقی پاسخش را می‌دادم. این رفتارها که مطابق با الزامات فا نبودند، بر همسرم اثری منفی گذاشت و احساس بدی درباره دافا ایجاد کرد.

استاد از ما خواسته‌اند افراد بیشتری را آگاه کنیم، اما اعمال من همسرم را تحت فشار قرار می‌داد. درعین‌حال، اعضای خانواده رابطه تقدیری نیرومندی با ما دارند و ضروری است که دقت و توجه بیشتری در رفتارمان با آنها داشته باشیم.

پس از تفکر درباره این مسئله، متوجه شدم که رفتارم، از شستشوی مغزی مداوم مردم چین توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و عقاید و تصورات اکتسابی بعد از تولدم نشئت گرفته است.

وقتی فکر می‌کردم حق با من است، حاضر نبودم تسلیم شوم و میل داشتم مورد تصدیق قرار بگیرم. به‌علاوه آنچه را که می‌خواستم بگویم، بدون هیچ فکری بیان می‌کردم و گاهی‌اوقات از فا استفاده می‌کردم تا عقاید و نظراتش را سرکوب کنم. خودخواهی‌های بسیاری نیز داشتم که باید رهایشان می‌کردم.

استاد بیان کردند:

«اگر بخواهید تزکیه کنید، احساسات بشری را باید کنار بگذارید. البته، در تزکیه در بین جامعه مردم عادی، باید به والدین خود احترام بگذاریم و فرزندان‌مان را تربیت کنیم. در هر شرایطی، باید با دیگران خوب و با مردم مهربان باشیم، چه رسد به اعضای خانواده‌مان. ما باید با همه به یکسان رفتار کنیم، با والدین و فرزندانمان خوب باشیم و همیشه رعایت حال دیگران را بکنیم. چنین قلبی خودخواه نیست، بلکه قلبی نیک‌خواه است ــ آن نیک‌خواهی است. احساسات چیزی است مختص مردم عادی و مردم عادی فقط برای احساسات زندگی می‌کنند.» («سخنرانی ششم از جوآن فالون»)

اکنون که علت ریشه‌ای آن را پیدا کرده بودم، باید با همسرم با مهربانی رفتار می‌کردم.

به همسرم گفتم: «استاد به ما گفته‌اند که همیشه باید رعایت حال دیگران را بکنیم. اگر تو نتوانی آن را تحمل کنی، آنگاه شاید باید راهمان را از یکدیگر جدا کنیم. تو فرد خوبی هستی و اگر من یا سایر تمرین‌کنندگان رفتاری انجام داده‌ایم که باعث شده از آنها متنفر شوی یا به استاد بی‌احترامی کنی، فقط تو نیستی که باید سرزنش شوی و ما هم مقصریم.»

در ادامه گفتم: «دافا را برای سال‌های بسیار زیادی تمرین کرده‌ام و ما اوقات دشوار زیادی را با یکدیگر تحمل کرده‌ایم. در حقیقت، به‌خاطر کمتر شدن حمایت تو از دافا، من نیز مسئولم و سعی می‌کنم تغییر کنم و بهتر شوم.»

همسرم گفت که رفتار من باعث تغییر او شده است. برای مثال، دو بار که به خارج شهر رفته بود، برای آوردن او به ایستگاه نرفته بودم. سپس وقتی به خانه ‌رسید، بی‌حوصله بودم و به خودم زحمت ندادم تا دلیل نرفتم را برایش توضیح دهم. همسرم به من گفت باید اصول حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری را دنبال کنم. اما رفتارم، مغایر با این اصول بود. این رفتاری بود که او نمی‌توانست درک کند.»

همچنین گفت: «همگی شما قانون بزرگ جهانی را تمرین می‌کنید که هیچ تمرین دیگری با آن قابل‌مقایسه نیست. اما چرا همه شما هنوز اینگونه رفتار می‌کنید؟ می‌دانم دافا خوب است، اما به این دلیل دافا را تمرین نمی‌کنم که خلق‌وخویم بد است و می‌ترسم بلغزم و دافا را بدنام کنم.»

زمانی طولانی با هم صحبت کردیم که به همسرم کمک کرد چیزها را بهتر درک کند. از استاد تقاضا کرد او را ببخشند و قول داد از دافا حمایت کند.

بعد ازآن، همسرم حتی از دافا حمایت بیشتری می‌‌کرد. عموی ۸۰ ساله‌ام را از زادگاهم آورد تا بتواند حقایق را درباره دافا بشنود و با وجود اینکه یک مأمور پلیس بازنشسته بود، سرانجام عمویم یک تمرین‌کننده شد.

وقتی همسرم از دوستان و خویشاوندانش دیدار می‌کرد: نُه شرح و تفسیر و سایر مطالب روشنگری حقیقت را همراه خود می‌برد. برای جشن تولد یکی از خویشاوندان، وی ترتیب انتخاب آهنگ‌ها را برای مهمانی داد، زیرا نگران بود که دیگران ممکن است از آهنگ‌های حزب کمونیست استفاده کنند.

امیدوارم هرتمرین‌کننده‌ای که با شرایط مشابهی مواجه می‌شود نیز بتواند این مشکل را حل‌وفصل کند و در موقعیت حتی بهتری قرار گیرد تا بتواند موجودات ذی‌شعور را بیدار کند.