(Minghui.org) من تکنسین سونوگرافی هستم. 49 سال دارم و 19 سال است که فالون دافا (یا همان فالون گونگ) را تمرین میکنم. مردم میگویند که شبیه سی سالهها بهنظر میرسم. بهخاطر تمرین فالون دافا زندگی شاد و سالمی دارم.
یک روز همکارم در دفتر محل کارم گفت: «کار کردن با تو خوب است. تو شادی را برایمان میآوری و قلبمان را جوانتر میکنی.»
قبل از تمرین فالون دافا، شخص کاملاً متفاوتی بودم. حتی اگرچه درحالی بزرگ شدم که همه چیز برایم فراهم بود، پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه شغل خوبی یافتم، با مرد مهربان و بااحساسی ازدواج کردم و فرزند پسری بهدنیا آوردم، در درونم احساس تهی بودن میکردم. اغلب از خودم میپرسیدم: «هدفم در زندگی چیست؟»
این احساس را داشتم که بهتر بود بهدنیا نمیآمدم! بنابراین با جریان کلی جامعه همسو شدم، زیادهروی کردم و به قمار معتاد شدم. از سال 1990 تا سال 1997، تمام شبهایم را مشغول بازی مایونگ بودم و هزاران یوآن سر قمار ازدست دادم.
بهخاطر کمبود خواب، خیلی لاغر و رنگپریده بودم. همیشه بسیار خسته بودم و نمیتوانستم کارهای منزلم را انجام دهم. بهطور مداوم سردرد داشتم و بدخلق بودم. پس از کار، یا جایی قمار میکردم یا در خانه روی تختم میخوابیدم، حتی هنگامی که بستگانم به دیدارم میآمدند.
نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. میخواستم این اعتیاد را رها کنم، اما نمیدانستم چگونه. وضعیت جسمیام رو بهوخامت گذاشته بود. دچار اختلالات جدی زنانگی شده بودم و خیلی احساس تهی بودن و گمشدگی داشتم. حوالی همین دوره بود که با فالون دافا آشنا شدم.
بهطور اتفاقی شنیدم که همکارم فالون دافا را تحسین میکند و کتاب جوآن فالون را از او قرض گرفتم. در یک نشست، 173 صفحه از آن را خواندم. آموزههای این کتاب در من طنین انداختند و میخواستم خودم را براساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری فالون دافا اداره کنم.
امید را در زندگیام یافتم. اعتیادم به قمار را رها کرده و سخت تلاش کردم تا خودم را براساس آموزههای فالون گونگ اداره کنم، درحالیکه برطبق حقیقت، نیکخواهی، بردباری زندگی میکردم و سایرین را پیش از خودم در نظر میگرفتم.
طولی نکشید که همه بیماریهایم ازبین رفتند و میتوانستم شبها بهطور عمیق بخوابم. هر روز جوآن فالون را میخواندم. وضعیت زندگیام بهتر شده بود و قلبم مملو از شادی بود.
همیشه از پیادهروی متنفر بودم، اما کمکم از آن لذت بردم. یک شب زمستانی، با چند تمرینکننده دیگر برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت پیاده به روستایی رفتم که حدود 24 کیلومتر از محل زندگیام فاصله داشت و ساعت 7 صبح به منزل برگشتم. آن شب در مجموع بیش از 48 کیلومتر پیادهروی کردم.
حالا کارم را بسیار آسان اداره میکنم. در صبح بیشاز یک ساعت بیماران را ویزیت میکنم، چند بیمار غیربستری را میبینم یا در طول روز معاینه جسمی تعدادی از بیمارانم را انجام میدهم. کتابهای دافا را میخوانم و حقیقت را برای بیمارانم روشن میکنم. در مدتی که سایرین تنها یک بیمار را ویزیت میکنند، من میتوانم کار سه بیمار را انجام دهم. بدون اینکه احساس خستگی کنم، میتوانم 40 الی 50 بیمار را پشت سر هم ویزیت کنم.
با بیمارانم مهربان هستم و دردشان را درک میکنم. آنها دوست دارند احساساتشان را با من درمیان بگذارند. وقتی سن مرا میفهمند تعجب میکنند، زیرا جوان بهنظر میرسم و سالمتر از همکاران جوانترم هستم. همیشه بهطور بسیار طبیعی لبخند بهلب دارم و بهسادگی درحال انتقال شادی دافا به همکاران، دوستان و خانوادهام هستم.
وقتی گاهی ناشکیبا میشوم، فوراً به خودم یادآوری میکنم که یک تمرینکننده هستم و باید مهربارن و شکیبا باشم. سپس خودم را اصلاح میکنم تا مانع آسیب زدن به سایرین شوم. سعی میکنم در کلام و رفتارم استاندارد یک مرید دافا را بهنمایش بگذارم و همکارانم میدانند که دافا خوب است!
خالصانه امیدوارم آنهایی که هنوز حقیقت را درک نکردهاند، بتوانند نگاهی به برخی از مطالب دافا بیندازند و به آنچه تمرینکنندگان دافا باید بگویند، گوش دهند. بیشتر اینکه اگر بدون هیچ ایده مغرضانه یا عقیده و تصور ازپیش تعیین شدهای با مریدان دافا رفتار کنید، چیزی شگفتانگیز را تجربه خواهید کرد!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه