(Minghui.org) بهمحض اینکه به محل کار وارد شد، یکی از همکارانم و من به دفتر رئیس فراخوانده شدیم. او به ما گفت که بدهی یکی از مشتریان در طول سه سال گذشته بالغ بر ۲۰۰ هزار یوان شده بود و او نیاز داشت بداند که برای جمعآوری آن چه راهکاری وجود دارد.
برخی از قرضهای بدهکاران در قرارداد ما با مشتری مشخص نشده است و رئیسم نگران بود که ما قادر به جمعآوری همه بدهیها نباشیم. سپس دو نمونه از قبل را به یاد آوردم که در آن، قبل از اینکه یک تمرینکننده فالون دافا شوم، با جمعآوری بدهیهای وصولنشدنی به رئیسم کمک کرده بودم.
یک تولید کننده لباس چندتکه حدود ۳۰ هزار یوان به ما بدهکار بود. پس از چند تلاش ناموفق برای جمعآوری بدهی، رئیسم تصمیم گرفت با استفاده از ابزارهای قدرت صاحب این شرکت را تحت فشار قرار دهد.
او کسی را به تعقیب مالک شرکت فرستاد و آدرس خانهاش را به دست آورد. سپس ما با گروهی از افراد، به خانه صاحب شرکت رفتیم و برای باز کردن درب او را فریب دادیم.
صاحب شرکت و اعضای خانوادهاش، بهخصوص کودکش را تهدید کردیم. سرانجام، مالک مزبور ترسید و قول داد در عرض چند روز بدهی را پرداخت کند. این نوع از تهدید و ارعاب روشی معمول است که حزب کمونیست چین آن را مورد استفاده قرار میدهد و رئیسم قبل از اینکه به تجارت بپردازد یک مقام دولتی بوده است.
آن زمان از او پرسیدم که چرا سعی نمیکند از طریق ابزارهای قانونی پول را به دست آورد. او گفت که مراجعه به دادگاهها بیفایده است، بهخاطر اینکه اغلب فرد برنده میشود اما پول را برای هزینههای قانونی از دست میدهد. حرفهای او در آن زمان تأثیر شدیدی بر من گذاشت.
دومین واقعه چند سال بعد از آن اتفاق افتاد، یعنی زمانی که شریک کاریام با پول شرکت فرار کرد. دوستم و من با تهدید خانوادهاش، شریک تجاریام را مجبور کردیم بازگردد و مقداری بیشتری از پول به سرقترفته را برگرداند. پس از آن، شنیدم که پدرش به دلیل تهدیدهای ما دچار حمله قلبی شده بود.
معتقد بودم که دنیای تجارت پر از کلاهبرداری و تقلب است که تحت «قانون جنگل» اداره میشود. واقعاً باور داشتم که ضعیف بهراحتی طعمه قوی میشود.
بااینحال، مهارتهای «پیچیده» من در دنیای تجارت، زندگی را برایم واقعاً آسانتر نکرد. کاملاً برعکس بود. سلامت روانی و جسمانیام هر دو درحال افول بودند. بنابراین، به دنبال شیوههای معنوی رفتم و درباره معنای زندگی جستجو کردم.
شفقت یک تزکیهکننده
در سال ۲۰۰۶، یکی از دوستانم، که در یک شرکت برای جمعآوری بدهی مشغول به کار بود، یک دیویدی درباره فالون دافا به من داد.
خودم شروع به تمرین فالون دافا کردم و یک سال بعد توانستم با تمرینکنندگان محلی ارتباط برقرار کنم. از طریق تمرین فالون دافا، شخصیتم فوقالعاده تغییر کرد و به معنای زندگی پی بردم. استاد بیان کردند:
«میگوییم که مهم نیست که استاندارد اخلاقی بشر چقدر تغییر کرده است، سرشت جهان، حقیقت، نیکخواهی، بردباری، هرگز تغییر نخواهد کرد. وقتی برخی از افراد میگویند شما خوب هستید، ممکن است واقعا خوب نباشید و وقتی برخی از افراد میگویند شما بد هستید، ممکن است واقعاً بد نباشید، زیرا استانداردهای ارزیابی خوبی و بدی همگی تحریف شدهاند. فقط افرادی که از سرشت جهان پیروی میکنند افرادی خوب هستند. این تنها استانداردی است که تعیین میکند یک شخص خوب یا بد است و این توسط جهان به رسمیت شناخته شده است.» (جوآن فالون، سخنرانی چهارم)
متوجه شدم که از ویژگیهای این جهان حقیقت، نیکخواهی، بردباری دور افتاده بودم. جهانبینی من کاملاً اشتباه بود. استاد همچنین بیان کردند:
«تمام حرفهها باید در جامعه انسانی وجود داشته باشند، فقط اینطور است که مردم درستکار نیستند. ربطی به اینکه چه حرفهای دارید ندارد. در گذشته گفتهای وجود داشت، "از ده نفر بازرگان نه نفر فریبکار هستند."این چیزی است که مردم عادی میگویند. اما من میگویم که این مشکلی مربوط به درستکاری است.» (جوآن فالون، سخنرانی چهارم)
به عنوان یک تمرینکننده، اکنون مصمم هستم که مانند قبل همان اشتباهات را مرتکب نشوم. به رئیسم پیشنهاد دادم که ما باید با او درباره آنچه به ما بدهکار است صحبت کنیم. او موافقت کرد.
همکارم و من روز بعد با مشتری مزبور ملاقات کردیم. در راه رفتن به آنجا، همکارم پیشنهاد کرد که من تظاهر کنم که همکار یک خبرنگار معروف در رسانه هستم. من حاضر به انجام این کار نشدم.
بهمحض ورود به دفتر مشتری، اولین چیزی که به او گفتم این بود: «ما درک میکنیم که طی چند سال گذشته تحت فشار بسیار زیادی بودهاید. مایل هستید نگرانیها و مشکلات خودتان را با ما بهدر میان بگذارید؟»
مشتری شگفتزده شد و شروع کرد مشکلاتش را به ما بگوید. او درباره محیط اقتصادی بزرگتر، عدم وفاداری شرکای تجاری، سیاستهای دلسردکننده دولت صحبت کرد و همچنین درباره اشتباهاتی که خودش مرتکب شده بود حرف زد.
براساس درکی که از آموزههای دافا و فرهنگ سنتی چین داشتم، نقطهنظراتم را با او به اشتراک گذاشتم. او با احساسی حاکی از رضایت آنچه را گفتم متوجه شد و رفتار بسیار گشادهای با ما داشت.
او را تشویق کردم که با چالشها بهدرستی مواجه شود، که باعث میشود در زمان دشوار دوام بیاورد. در پایان، او یک توافقنامه بازپرداخت را امضا کرد.
مشتری مزبور اندک زمانی بعد به دفتر ما آمد. او به ما گفت که آخرین دیدار ما او را تحتتأثیر زیادی قرار داد بهخاطر اینکه مانند کارهایی که سایر شرکتها انجام میدهند، جنجال راه نینداختیم، او را مورد سرزنش قرار ندادیم یا تهدیدش نکردیم. تمام اینها بهخاطر قدرت دافا و شفقت آن بود.
در چین معاصر فرهنگ سنتی واقعاً از بین رفته است. جامعه آکنده از فریب، شرارت و جدال شده است، درحالیکه روابط عادی بهشدت تحریف شده است، دقیقاً همانطور که استاد در جوآن فالون بیان کردند:
«این روزها در چین، خواه در شرکتهای دولتی یا کسب و کارهای دیگر باشد، مشکلاتی که مردم با یکدیگر دارند واقعاً منحصربهفرد است. کشورهای دیگر، پدیدهای مانند این را هرگز نداشتهاند. درنتیجه، برخوردهای مردم در تلاش برای پیشی گرفتن بهطور خاصی شدید هستند. آنها علیه یکدیگر نقشه میکشند، برای سودی جزئی مبارزه میکنند و افکاری که دارند و ترفندهایی که به کار میبرند همگی وحشتناک هستند. حتی سخت است که فردی خوب بود.» (جوآن فالون، سخنرانی چهارم)
بر اساس تجربهام، میدانم که فالون دافا یک روش تزکیه درست است. سطح اخلاقیات مردم را ارتقا میدهد، باعث رشد و بهبود سلامت ذهنی و جسمی آنها میشود و همچنین در روابط بین آنها هماهنگی ایجاد میکند.
از این رو، تمرینکنندگان دافا میتوانند این آزار و اذیت را تحمل کرده و باوجود توهین و سرکوب رژیم کمونیستی در طول ۱۷ سال گذشته بر باورهای خود استوار بمانند. افراد بسیار بسیار زیادی هستند که فالون دافا را تمرین میکنند که باعث میشود محیطی حاکی از خلوص و پاکی ایجاد شود.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود