(Minghui.org) یکی از استادان دانشگاهم در سال ۲۰۰۵ فالون دافا را به من معرفی کرد. بعد از فارغالتحصیلی به یک پروژه رسانهای پیوستم و تا سال ۲۰۱۳ در آن پروژه همکاری کردم. در پایان سال ۲۰۱۳ یکی از اعضای گروه روشنگری حقیقت شدم که از طریق تماس تلفنی با مردم در چین، حقایق را روشن میکرد.
گرچه حتی ۸ سال بود که دافا را تمرین میکردم، اما اولین باری بود که روشنگری حقیقت را یاد میگرفتم. آموزش تماس تلفنی رویدادهای زیادی را پوشش میداد، از جمله حقه خودسوزی، ترک حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و دلایل انجام آن.
درحالیکه برای اولین بار همه آن مطالب را یاد میگرفتم، متوجه شدم آنها کل اطلاعاتی هستند که میبایست پیش از این میدانستم؛ اگر زودتر آنها را یاد گرفته بودم، میتوانستم روشنگری حقیقت را خیلی زودتر شروع کنم.
تزکیه نیکخواهی
همیشه قبل از هر شمارهگیری، اولین صحنه در نمایش شن یون را بهخاطر میآوردم که در آن، همه تمرینکنندگان همراه استاد از آسمان به زمین میآمدند.
میتوانم صدای طنینانداز استاد را بشنوم که صدا میزنند: «چه کسی مایل است بهدنبال من پایین بیاید و دافا را اصلاح کند؟»
هر زمان این صحنه را در ذهنم میبینم، به خودم یادآوری میکنم که باید سعی کنیم تا جایی که ممکن است افراد بیشتری را نجات دهیم.
استاد بیان کردند:
«نیکخواهی میتواند آسمان و زمین را هماهنگ کند، و به بهار رهنمون شود
افکار درست میتواند مردم این دنیا را نجات دهد» (از «فا کیهان را اصلاح میکند» در هنگ یین ۲)
یک بار قبل از اینکه تماس تلفنی برقرار کنم، به آنچه درباره قدرت نیکخواهی تبادل تجربه کرده بودیم، فکر کردم. صدایم نرمتر و باثباتتر شد و مکالمه بسیار هموار پیش رفت. افراد در آن سوی خط با خوشحالی موافقت کردند ح.ک.چ را ترک کنند.
یک بار مردی جواب تلفن را داد و گفت که بهدنبال همسر است. میتوانم بگویم که بهطور واضح درحال مسخره کردن من بود. ابتدا ناراحت شدم. اما بلافاصله متوجه شدم که نباید تحت تأثیر قرار بگیرم و باید به آرامی و با مهربانی حقایق را روشن کنم.
وقتی وضعیت ذهنیام را اصلاح کردم، لحنش ناگهان تغییر کرد و پرسید که میخواهم چه بگویم. بعد از اینکه حقیقت را برایش روشن کردم، مشتاقانه موافقت کرد ح.ک.چ را ترک کند.
در طول روند روشنگری حقیقت، متوجه شدم که عاری از خودخواهی بودن چقدر شگفتانگیز است- خیلی خوشحالم که توانستم از طریق تماسهای تلفنی مردم را نجات دهم. تمرینکننده الف به شوهرم گفت که من خیلی تغییر کردهام. سابقاً در صحبت کردن نامهربان و خشن بودم، اما اکنون مهربان و آرام هستم.
ازبین بردن وابستگی به راحتطلبی
در طول جشنواره نیمه پاییز امسال، برای روشنگری حقیقت به هنگکنگ رفتم. در اولین روز با انواع و اقسام آزمونها مواجه شدم. محل روشنگری حقیقت زیر ساختمانی بود که دیوارهایش درحال بازسازی بود. داربستها درست بالای سرم بودند و زمانی که کارگران عبور میکردند، میتوانستم احساس کنم که خاک روی موهایم مینشیند.
هوا بسیار گرم بود. بعد از نصب تابلوهای نمایشی روشنگری حقیقت، خیس عرق شدم. سپس در کنار جاده نشستم تا افکار درست بفرستم، اما صدای اتومبیلهای درحال عبور، بوی جاده و همه گرد و خاکها تمرکز را برایم سخت میکرد.
طی یک دوره دو ساعته، وقتی سعی کردم حقیقت را برای گردشگران از سرزمین اصلی چین روشن کنم، هیچ کسی مایل نبود به صحبتهایم گوش کند. بعضی از آنها حتی مرا به عقب هل میدادند.
ناگهان باران شروع شد و ما مجبور شدیم تابلوهای نمایشی را جمع کنیم. غرق باران، عرق و آب کثیف شده بودم.
وقتی برگشتیم، به یکی از همتمرینکنندگان گفتم که دیگر نمیتوانم این کار را برعهده بگیرم، اما آن تمرینکننده لبخند زد و گفت: «استاد تو را بسیار مورد لطف خود قرار دادهاند. ایشان هدیه بزرگی به تو بخشیدهاند.»
متوجه شدم که این فرصت خوبی برای ازبین بردن وابستگیام به راحتطلبی است.
روز دوم زمانی که به همان محل برگشتم، امور تغییر کرده بودند. جاده با باران روز قبل تمیز شده بود و حتی نسیم خنکی میوزید. از اینکه با تغییر ذهنیم، محیط اطرافم دستخوش تغییر شده بود، بسیار شگفتزده شده بودم.
از بین بردن وابستگی به شکایت کردن
زمانی که در هنگکنگ بودم، احساس میکردم گردشگران از سرزمین اصلی چین بسیار حالت تدافعی دارند. آنها حاضر نبودند به حرفهای ما گوش دهند و حتی به ما ناسزا میگفتند. برخی نیز با غرور میگفتند که ح.ک.چ را خیلی دوست دارند.
من خیلی عصبانی میشدم و با خودم فکر میکردم: «خوب، اگر ح.ک.چ را خیلی زیاد دوست داری، حدس میزنم بیشازحد بد است. پس ما را بهخاطر نجات ندادنت سرزش نکن!»
یک روز ناگهان متوجه شدم که نباید بدین صورت فکر کنم. این افراد فریب خوردهاند؛ اگر آنها را نجات ندهیم، مطمئناً نابود خواهند شد. چرا باید به نگرششان یا آنچه میگویند، اهمیتی بدهم؟ مسئولیت من نجات مردم است.
درست بعد از اینکه متوجه مشکلم شدم، دو گردشگر موافقت کردند ح.ک.چ را ترک کنند. برخی با احتیاط میگفتند که پیش از این به حقایق آگاه شدهاند و مدتها پیش ح.ک.چ را ترک کردهاند.
به اهمیت افکار درست پی بردم؛ اگر افکار درست نداشته باشم، نگرش افراد، منفی و نجاتشان سختتر خواهد شد.
مردم فالون گونگ را در طول رژه تشویق کردند
چند روز قبل از اول اکتبر هوا آفتابی بود، اما روز اول اکتبر هوا بهشدت ابری شد. تمرینکنندگان ساعت ۸ صبح در پارک گردهم آمدند تا تمرینها را بهصورت گروهی انجام دهند و افکار درست بفرستند.
بعد از اینکه رژه آغاز شد، مردم ما را احاطه کردند و از دیدن ما شگفتزده شدند. آنها بهگرمی از ما استقبال کردند.
شنیدم که کسی با صدای بسیار بلند میگفت: «فالون گونگ، به این کار خوب ادامه دهید!»
در پایان رژه هوا بارانی شد. گروه مارش سرزمین الهی در حال اجرای موسیقی بود و بعضی از تماشاچیان حتی همراه آن موسیقی میرقصیدند. بعد از اینکه باران متوقف شد، تمرینکنندگان از آسمان عکس گرفتند؛ آنها شاهد فالونهای بسیاری در عکسهای خود بودند.
آنچه را که استاد بیان کردهاند، بهخاطر آوردم:
«این، دافا- یک چنین قانون عظیمی- و اصلاح فا- یک چنین رویداد بزرگی است. آن به تنهایی شما را به مکانی سر به فلک کشیده بالا میکشد.» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۴واشنگتن دیسی)
«به آنچه میگویم توجه کنید: شکوه نجات موجودات ذیشعور شما طوری است که مردم آینده واقعاً شأن و اعتبار بالایی برای شما قائل خواهند شد، و تمام آنچه که مریدان دافای ما عهدهدار شدهاند را ادامه خواهند داد.» (آموزش فای ارائه شده در جلسهی انتیدیتیوی)
جلو راندن خود، برای تداوم همکاری در روشنگری حقیقت
بعد از سفر به هنگکنگ، متوجه شدم که بیشازحد راحتطلب و تنبل هستم. بعد از برگشت به تایوان، خودم را ملزم کردم که هر روز برای روشنگری حقیقت به نقاط گردشگری بروم.
در شروع هراسان بودم و فقط تمرینها را انجام میدادم و افکار درست میفرستادم. بهتدریج شروع کردم به اینکه برای حمایت از دادخواهیهای حقوقی علیه جیانگ زمین، امضاء جمع کنم. سپس بهطور واقعی روشنگری حقیقت برای گردشگران از سرزمین اصلی چین را شروع کردم. در شروع هیچ گردشگری به صحبتهایم گوش نمیداد. اما بعد از چند روز، گردشگران بهتدریج به صحبتهایم گوش دادند و بعد از یک ماه، برخی از گردشگران موافقت کردند از ح.ک.چ خارج شوند.
برخی از تمرینکنندگان میپرسیدند چطور توانستم تا این حد به موفقیت دست یابم. میگفتم ما باید وابستگیهای مختلفمان را کنار بگذاریم.
وقتی حقیقت را از طریق تماس تلفنی روشن میکردم، حتی اگر فرد پشت خط، نگرش بدی درباره من داشت، تحت تأثیر قرار نمیگرفتم، زیرا نمیتوانستم چهرهشان را ببینم، اما زمانی که حقیقت را بهصورت رودررو روشن میکردم، سختتر بود که تحت تأثیر قرار نگیرم. بدون توجه به اینکه گردشگران چه واکنشی نشان میدادند، سعی میکردم دائماً لبخند بزنم. و برای اینکه به گردشگران نزدیکتر شوم، همیشه خودم را در شروع معرفی میکردم.
وقتی این تبادل تجربه را مینوشتم، متوجه شدم که هنوز باید در بسیاری از زمینهها رشد کنم. اگر هر چیز اشتباهی وجود دارد، لطفاً به آن اشاره کنید.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه روشنگری حقیقت