(Minghui.org) فالون دافا ذهن و بدنم را پاک کرد و مرا از افسردگی رها ساخت. ذهنم بازتر و گشاده‌رو شدم و سلامتی‌ام به‌طور محسوسی بهبود یافت. حالا اعضای خانواده‌ام در هماهنگی زندگی می‌کنند. فالون دافا به من زندگی جدیدی بخشید!

این مقاله را به این امید می‌نویسم تا الهام‌بخش کسانی باشد که دچار افسردگی هستند.

چگونه افسرده شدم

دختری پر‌جنب و جوش و سرزنده بودم و در جوانی همیشه لبخند به لب داشتم. اقوام، دوستان و معلمانم مرا خیلی دوست داشتند.

ده ساله بودم که انقلاب بزرگ فرهنگی شروع شد. خانه‌مان غارت شد. چهارده ساله بودم که ما را مجبور به نقل مکان به حومه شهر کردند. از آن جایی که بزرگترین فرزند بودم، به مدت شش سال، هر روز باید از چاهی به عمق سه متر، آب می‌آوردم. می‌بایست سطل بزرگی از آب برای کل خانواده حمل می‌کردم.

در بیست سالگی هنگام حمل یک تابۀ بزرگ، پشتم رگ به رگ شد. درد چنان شدید بود که مجبور شدم در بستر بخوابم.

وقتی درد پشتم کمی بهتر شدم، حرفه‌ام را تغییر دادم و متصدی دستگاه تراشکاری شدم. در حین کار، به دلیل درد پشتم باید استراحت‌های کوتاهی می‌کردم و کمی می‌نشستم. به همین خاطر، رئیس بخشم در یک جلسه بدون به زبان آوردن نامم، مرا مورد انتقاد قرار داد. بر اثر پشت درد و فشار ذهنی ناشی از کار، به مدت شش ماه، هر روز احساس افسردگی می‌کردم.

کمی بعد در یک مدرسه فنی- حرفه‌ای، معلم شدم. روزانه فقط می‌توانستم در دو کلاس تدریس کنم در غیراین‌صورت درد پشتم بسیار شدید می‌شد.

با ادامه یافتن درد، بیشتر و بیشتر درون‌گرا می‌شدم. تمایلی به معاشرت با مردم نداشتم و ترجیح می‌دادم تنها باشم.

پس از اینکه ازدواج کردم، به دلیل تفاوت در عادت‌ها و سبک زندگی، قادر نبودم با خانواده شوهرم صمیمی شوم. هشت نفر در یک خانه زندگی می‌کردیم. من مجبور بودم با خانواده شوهرم و برادر شوهرم به همراه همسر و پسرش زندگی کنم. من و شوهرم بسیار با هم تفاوت داشتیم و من قادر نبودم همراه خوبی برای او باشم. هرگز با آنها بگومگو نکردم اما دروناً عصبانی بودم و هر زمانی که کسی اطرافم نبود، اشک می‌ریختم.

برای نزدیک بودن به خانه برای مراقب از دختر سه‌ساله‌ام، تغییر شغل دادم و در یک شرکت خصوصی به عنوان مدیر اجرایی دفتر مشغول کار شدم. به دلیل اینکه در آنجا امنیت وجود نداشت و تحت فشار بودم، چندبار تغییر شغل دادم. آخرین شرکتی که کار می‌کردم بسته شد و عاقبت به مدت پنج سال بی‌کار ماندم.

به مشکلات قلبی، سنگ کیسه صفرا، برونشیت، میگرن و بیماری منییر که نوعی اختلال در گوش داخلی است و  افسردگی شدید مبتلا شدم.

کار نا‌امن، مشکلات در وضعیت سلامتی و یک ازدواج نامناسب، مانند دامی ظالمانه مرا دربرگرفته بود. نسبت به همه چیز بدبین و دچار بی‌خوابی شدم.

طب سوزنی، طب چینی و قرص‌های خواب‌آور هیچ سودی برایم نداشتند. زندگی فلاکت‌باری داشتم. اغلب به خودکشی فکر می‌کردم.

فالون دافا کاملاً مرا تغییر داد

در هفدهم ژانویه ۱۹۹۴ تمرین فالون دافا را شروع کردم. اصول «حقیقت‌ـ نیک‌خواهی‌ـ بردباری» آن مرا تحت تأثیر قرار داد.

در کلاس‌هایی که توسط استادمان، لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا برگزار شد، شرکت کردم. در ابتدا با دقت به سخنان استاد گوش می‌دادم، اما خیلی زود به خواب می‌رفتم. هر روز در طول سخنرانی‌ها به همین صورت بودم.

استاد بیان کردند:

«عده‌ی‌ کمی از افراد ممکن است حتی به‌ خواب‌ بروند و درست وقتی سخنرانی‌ من‌ تمام‌ می‌شود از خواب‌ بیدار شوند. چرا این اتفاق می‌افتد؟ زیرا بیماری‌هایی در مغز‌ آن‌ها وجود دارد‌، بنابراین آن‌ها باید درست شوند. زمانی‌ که‌ روی‌ سر آن‌ها کار می‌شود افراد نمی‌توانند آن‌را تحمل کنند، به‌ همین‌ جهت‌ باید آن‌ها را بی‌حس کرد، هر چند آن‌ها این را نمی‌دانند.» (جوآن فالون سخنرانی دوم)

من شبیه آنچه ایشان توصیف کردند بودم، دچار میگرن، عارضه گوش داخلی و افسردگی بودم. استاد بدنم را پاک کردند.

از آن جایی که سال‌ها توسط اعتقادات الحادی ح.ک.چ شستشوی مغزی شده بودم، در ابتدا به درستی تزکیه نمی‌کردم. تنها تمرینات را برای مداوای بیماری‌هایم انجام می‌دادم.

روزی در سال ۱۹۹۹ هنگام انجام مدیتیشن نشسته، از اینکه فالون دافا را به‌درستی گرامی نشمرده بودم، عمیقاً پشیمان شدم. گریه کردم و از آن روز تصمیم گرفتم واقعاً تزکیه کنم.

کتاب را مطالعه و تلاش کردم تا با پیروی از اصول «حقیقت‌ـ نیک‌خواهی‌ـ بردباری» وابستگی‌هایی همچون حسادت، رقابت‌طلبی، شاکی بودن، غرور، شهرت‌طلبی و منفعت‌طلبی فردی را رها سازم. سعی کردم زمانی که با دیگران تضاد داشتم، به درون نگاه کرده و وابستگی‌هایم را بیابم. هر روز تمرینات را نیز انجام می‌دادم.

طی سه ماه دستخوش تغییرات بنیادی در بدن و ذهنم شدم. افسردگی و بی‌خوابی‌ام ناپدید شد. سایر بیماری‌هایی که دچارشان بودم نیز به طور بارزی تسکین یافتند. در بدنم احساس سبکی می‌کردم و شاد بودم.

تغییرات ذهنی

پس از اینکه به درستی تزکیه کردم، متوجه شدم که شخصی خودخواه و کوته‌فکر و دارای وابستگی‌های قوی به شهرت و دستاورد‌های شخصی هستم. به همین شکل متوجه شدم که خودم مسبب مشکلات با شوهرم بودم.

او شخص صلح‌جو و کمک‌رسان بود که علاقه‌ای به شهرت یا سود شخصی نداشت، اما کمی لجباز بود. دیگر نمی‌خواستم از او طلاق بگیرم. با او به خوبی صحبت کردم. اتفاقی که در تمام سال‌های ازدواجمان به سبب شخصیت درون‌گرا و افسرده‌ام، نیفتاده بود.  سوتفاهم‌های میان‌مان حل شد و در عرض شش ماه، خیلی بیشتر از ده سال گذشته با او صحبت کردم.

سابقاً با مادر شوهرم اختلافاتی داشتم اما پس از شروع تزکیه در فالون دافا، دیگر از او گله و شکایت نکردم. در کنار خانه خودمان، خانه کوچکی برای او خریدیم و روزانه از او مراقبت می‌کردم. او به مطالعه کتاب علاقه داشت. به مدت دو سال هر روز کتاب‌های دافا را مطالعه کرد و به ندرت با ما صحبت می‌کرد. شوهرم در مورد این اتفاق با او شوخی می‌کرد، ولی مادرش فقط لبخند می‌زد. مادر شوهرم در آرامش از دنیا رفت.

سابقاً از والدینم قلباً شاکی بودم. از آنها به دلیل اینکه مرا به حومه شهر برده بودند که باعث پشت دردم شد، گله و شکایت می‌کردم. از اینکه با من حرف نزدند و فرصتی برای دانشگاه رفتن برایم فراهم نکردند. از جامعه‌ام نیز شاکی بودم. از اینکه خانه‌مان در طول انقلاب فرهنگی مصادره شد و ما مجبور بودیم به حومه شهر نقل مکان کنیم. بی‌کار بودم و سایر مسائل. اما پس از اینکه حقیقتاً تمرین فالون فالون دافا را انجام دادم، تمام این شکایت‌ها را متوقف کردم.

وقتی به سفری که داشتم نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که افسردگی‌ام عمدتاً به دلیل ذهنیتم بوده است. در قلبم به همه چیز بدبین بودم و از همه چیز شکایت داشتم.

با سرمشق قرار دادن اصول فالون دافا، سعی کردم تا کاستی‌هایم: شاکی بودن‌ها، پرخاشجویی، خواستار تغییر دیگران بودن، خودخواهی و اصول و عقاید بشری را رها سازم. خیلی سریع احساس رهایی و شادی کردم. کتاب جوآن فالون به سؤالاتی که در ذهنم جمع شده بود و گمراهم می‌کردند، پاسخ داد و به تمام کشمکش‌های درونی و در جستجوی معنای زندگی بودن، پایان داد.

انجام تمرین فالون دافا خوب است. حالا من با زندگی و مردم برخورد مثبتی دارم. امیدوارم مردم جوآن فالون را بخوانند و مانند من از افسردگی رها شوند. برای‌شان آینده‌ای روشن و زندگی سرشار از نور را آرزومندم.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/8/26/158421.html