(Minghui.org) برادرم و همسرش هر دو تمرین فالون دافا را انجام میدهند. آنچه در ادامه میخوانید ماجراهایی از بستگان دور و نزدیکشان است.
بارداری مجدد همسر برادرم
همسر برادرم پس از متولد شدن اولین فرزندشان که دختر بود، دیگر نتوانست باردار شود. وقتی به بیمارستان رفت، پزشک به او گفت که لولههای تخمدانش بسته شده است و باید جراحی شود.
اما او قبول نکرد که تحت جراحی قرار بگیرد. برادرم و همسرش از سال 1999 تمرین فالون دافا را انجام دادهاند. آنها ایمان دارند که فالون دافا خوب است و کارهای خوب پاداش به همراه دارد و بدی مجازات.
روزی آنها برای فروش سبزیجاتشان به بازار رفتند. خانمی از آنها مقداری سبزی خرید ولی هنگام ترک آنجا کیف مشکیاش را جا گذاشت. پس از مدت کوتاهی خانم سراسیمه بازگشت. همسر برادرم کیف را به او داد و گفت که مراقبش بوده است.
آن خانم گفت که کیف حاوی 6 هزار یوآن حقوق ماهیانهاش بود.
خانم مقداری پول از کیف بیرون آورد و خواست بهعنوان تشکر به همسر برادرم بدهد اما او آن را نپذیرفت.
فردی که شاهد ماجرا بود به همسر برادرم گفت ابله است که آن پول را قبول نکرد. او به آن فرد لبخند زد و گفت: «پول متعلق به من نیست بنابراین نمیتوانم آن را بگیرم.»
طولی نکشید که او باردار و دوباره صاحب دختری شد و سال بعد نیز یک پسر به دنیا آورد.
سوختگی صورت بدون هیچ زخمی
برادرم و همسرش گرداننده یک رستوران موفق هستند. یک بار زمانی که همسرش غذا را در ماهیتابه داغی میریخت، روغن روی شعله پرید و آتش گرفت. شعلههای آتش ابرو و موهایش را سوزاند.
فوراً از استاد درخواست کمک کرد و گفت: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» و در کمال تعجب دید که آتش خاموش شد.
برادرم با دیدن سوختگی شدید در صورت همسرش او را به بیمارستان برد و شش روز مداوم سرُم به او وصل بود تا سوختگیها شروع کردند به تاول زدن.
وقتی به خانه آمد و جای سوختگیها خشک شدند و ریختند، هیچ نشانهای از زخمها نمانده بود و پوستش بسیار لطیف بود. حتی پزشک نیز متعجب شده بود.
«احساس کردم دست بزرگی مرا بالا کشید»
روزی دختر کوچک برادرم به دیدن خالهاش رفته بود. در مسیر بازگشت پایش لیز خورد و به مخزن فاضلاب افتاد.
مخزن به عمق 3 متر بود و مقدار زیادی لجن در آن تهنشین شده بود. او به زیر آب رفت ولی کمی بعد به بالا غوطه خورد و شناکنان به کنار استخر آمد. یک کارگر ساختمان او را دید و بیرونش آورد.
بعداً از برادرزادهام پرسیدم که چطور بیرون آمد. پاسخ داد: «نشان یادبود فالون دافا همراهم بود. وقتی به کف مخزن رسیدم، احساس کردم دست بزرگی مرا به بالا هل داد و به کنار آورد.»
خویشاوندی با سرطان پیشرفته هیچ دردی احساس نمیکند
در سال ۲۰۱۵ تشخیص داده شد که یکی از خویشاوندان همسر برادرم دچار سرطان سینه پیشرفته شده است. من و همسرم به ملاقاتش رفتیم و یک نشان یادبود به او دادیم. از او خواستیم تا این جمله را تکرار کند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»
او هر روز این کلمات را میگفت. سایر بیماران در اثر شیمی درمانی دچار ریزش مو شده بودند اما موهای او نریخت. او شش ماه بعد از دنیا رفت اما در روزهای آخر دردی نداشت.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.