(Minghui.org)
رها کردن وابستگی از دست دادن و به دست آوردن
ویرایش برخی از خبرهای چین زمان و تلاش زیادی میبرد، چرا که ایستگاه ویژهای دارد و اغلب فیلمهای کافی موجود نیست. برقراری ارتباط و همکاری با اعضای گروه که از تمام نقاط جهان هستند نیز کار مشکلی است. همچنین دیدن بازخوردهای بینندگان و میزان بازدید در سایت بسیار سخت است. به همین خاطر گاهی فکر کردم: «آیا صرف این میزان انرژی واقعاً ارزش دارد؟» چند بار که برنامه با مشکلات بزرگی مواجه شد بهطور جدی درباره ترک آنجا فکر کردم.
به آن عدهای که برای برنامههای آینده کار میکردند حسادت میکردم. با اینکه آنها نیز زمان و تلاش فراوانی را صرف میکردند اما نتیجه نهایی بسیار عالی بود. در حالی که گروه خبر باید همیشه تمام مدت کار میکرد. با این وجود پس از سالها کار، کاملاً مایل به ترک آنجا بودم. در واقع افکارم در آن زمان مانند پیگسی در سفر به غرب بود. هرگاه با خطری مواجه میشدند پیگسی میخواست از آنها جدا شود و به دهکدهاش باز گردند. آیا من میخواستم مانند پیگسی شوم؟ میدانستم که افکارم درست نیست اما وابستگیام به از دست دادن و به دست آوردن بسیار قوی بود. با اینکه آن را تشخیص داده بودم اما رها کردنش آسان نبود. اما وقتی با آزمونی مواجه شدم تصمیم گرفتم آن را از بین ببرم.
یک بار یکی از همتمرینکنندگانی که با هم کار میکردیم قرار بود به مرخصی برود و از من خواست تا در غیبت او کارهای ضبط را انجام دهم. چون از خیلی وقت قبل راجعبه آن صحبت کرده بودیم من در روز مقرر دیگر کارها را با او هماهنگ نکردم. درست پس از اتمام کار ضبظ و آپلود کردن فایلها ناگهان دیدم که او پیامی برایم فرستاد و گفت که فایلها را آپلود کرده است. من که فکر کردم عجیب است از او پرسیدم: «مرخصی نیستی؟ آیا از من نخواسته بودی تا من برایت آنها را انجام دهم؟» او ناگهان به یاد آورد و عذرخواهی کرد و گفت که در واقع آن روز کاری نداشت و فراموش کرده بود به من بگوید.
در اعماق قلبم بسیار عصبانی بودم. فکر کردم: «چرا اینطور شد؟ هر دوی ما زمان زیادی را صرف انجام یک کار کرده بودیم. آیا این هدر دادن وقت نبود؟ زمان من هم باارزش است.» تدوینگر که گیج شده بود از هماهنگکننده پرسید چه کار کند. او نیز نزد هر دوی ما آمد و پرسید: «حالا از کدام یک از این فیلمها باید استفاده کنیم؟»
بهمحض مواجه شدن با این سؤال زمان برایم کُند شد. بهشدت فکر کردم و کاملاً احساس میکردم که این یک آزمون است چرا که تفاوتی در آن فیلمها وجود نداشت. به وضوح میدانستم که اگر میگفتم فیلم همکارم را استفاده کنند، آنها نیز بیتردید همین کار را میکردند که به این معنی بود که فقط من چند ساعت از وقتم را هدر داده بودم. اما آیا این احساس تجلی وابستگی از دست دادن و به دست آوردن نبود؟ آیا نگفته بودم که میخواهم آن را از بین ببرم؟
بنابراین گفتم: «فقط فیلمهای او را استفاده کنید.» و این را کاملاً از صمیم قلب گفتم و نه اینکه ادب را رعایت کرده باشم. میدانستم که آن وابستگی در حال از بین رفتن است اما وضعیت بسیار ناراحتکنندهای بود.
حفظ افکار درست، پاک کردن مداخلات
پیش از بروز هر اتفاقی، اغلب نشانههای آن را دریافت میکنیم اما چنین نشانههایی میتواند در حد دیدن صحنههای کوتاهی در ذهنمان باشد. در آغاز فکر میکردم این اتفاقی است اما هیچ چیزی تصادفی نیست. وقتی چنین افکاری نمایان میشود، باید فوری آن را تشخیص دهم و برای پاک کردن مداخلات افکار درست بفرستم. سپس کاری که در حال انجام آن هستم را به دقت بررسی کنم.
برای نمونه ممکن است ناگهان به این فکر بیفتم که قسمتی از خبرها را دوباره بررسی کنم. اگر این کار را کنم ملزم به پیدا کردن موردی در آن هستم. اگر زمانی ناگهان احساس کنم لوازم ممکن است مشکلی داشته باشند، باز هم باید آنها را بررسی کنم تا مشکل را پیدا کنم. اگر بتوانم افکار درست بفرستم تا تمام مداخلات را نفی کنم، مشکلی پیش نمیآید. اما اگر آن را رها کنم، فرصتی مییابند و واقعاً مشکلات رخ میدهند. همچنین اگر مشکلی بروز کند، فرستادن افکار درست واقعاً تأثیر خواهد داشت. بارها برایم این اتفاق رخ داده است که زمان پخش برنامهها، اینترنت دچار مشکل میشود. هیچ کاری جز مضطرب بودن نمیتوانستم انجام دهم. اگر افکار درستم را نیرومند میکردم و مصمم میبودم که تا زمان پخش برنامه پیش بروم و هر مداخلهای را نفی کنم، با فرستادن افکار درست آن مشکل فوراً از بین میرفت.
گروه خبر همیشه عجله دارد، خصوصاً چند ساعت پیش از پخش برنامه. زمان با دقیقه و ثانیه محاسبه میشود. تمام تجهیزات غیر از نور را خودم راهاندازی میکنم و اغلب نیز هنگام ضبط مسئلهای پیش نمیآید. اگر پس از اتمام ضبط متوجه شوم که تجهیرات مشکلی داشتند، بیش از حد دیر شده است و میتواند مستقیماً روی پخش برنامه تأثیر بگذارد. از اینرو همیشه قلبم آنجا است و همیشه نگران همه چیز هستم. خیلی خسته بودم و پس از مدتی احساس کردم در وضعیت درستی نیستم. یک بار این موضوع را با همتمرینکنندهای مطرح کردم و ناخودآگاه گفتم به حدی میترسم با مسائلی مواجه شوم که هر ضبط برنامه برایم مانند جنگ است. گفتم فقط پس از پایان همه چیز میتوانم آرام شوم و با خودم فکر میکنم: «خوشبختانه امروز نیز با موفقیت گذشت!» سپس او از من پرسید: «میترسی که ساخت برنامه دچار مشکل شود یا تو مرتکب اشتباه شوی؟» سؤال غیر منتظره او مرا مبهوت کرد.
البته که من درباره اشتباهات تهیه برنامه نگران بودم چرا که این مسئولیت اولیه ما نسبت به پروژه بود. اما بیشتر میترسیدم که خودم اشتباه کنم. در گذشته هرگز به تفاوت این دو فکر نکرده بودم. اما آنها در واقع بسیار متفاوت هستند. اگر اشتباهات مشابهی رخ میداد که من باعث آنها نشده بودم، احساس میکردم خیلی مهم نیست و فقط باید در آینده بیشتر مراقب باشم. اما اگر مشکل خودم بود خیلی مسئله بزرگی بود. چرا درباره آنها فکر متفاوتی داشتم؟ وقتی درباره آن فکر کردم، از افکار خودم ترسیدم. متوجه نشده بودم که چنین وابستگی قدرتمندی پشت فکر مسئولیتپذیر بودن پنهان شده است. پس آن دقیقاً چه بود؟
به درون نگاه کردم و احساس کردم دو عدد من وجود دارد. یکی منِ حقیقی بود که هیچ افکار و عقاید بشری نداشت و منِ دیگر در این دنیای بشری را نگاه میکرد. به محض شکل گرفتن چنین فکری توانستم فعالیت فکری «من بشری» را ببینم و آن را تشخیص دهم.
«من بشری» همیشه بهانه میآورد. تجهیزات یا نرمافزار به درستی کار نمیکند. سرعت اینترنت پایین است یا این مداخله است و اشتباه من نیست. این درست در سطح بود که هیچ ارتباطی به من نداشت. اما چطور چنین مداخلهای با من شده بود؟ آیا به دلیل داشتن شکاف نبود؟ من به شدت به مسائل تکنیکی وابسته بودم چرا که چیزهای قابل لمس و قابل کنترلی بودند. من به هیچ چیزی که دیده نمیشد باور نداشتم. آیا حقیقتاً خودم را تزکیهکننده در نظر میگرفتم؟
همچنین وقتی اشتباهات یا کاستیهای سایرین را میدیدم، با اینکه نهایت تلاشم را میکردم که سازگار شوم، اما فقط این کار را میکردم چون میدانستم بهعنوان مرید دافا باید این کار را کنم. اما هنوز از آن گله و شکایت و فکر میکردم که او اینطوری است و چرا نمیتواند آنطور باشد. از طریق مطالعه فا متوجه شدم کاستیهای دیگران، کاستیهای من است زیرا در غیر این صورت آنها به من نشان داده نمیشوند. نیکخواهی و ترحم حقیقی بدون قید و شرط و وضعیت طبیعی است. من به وضوح در وضعیت استانداردی نبودم.
کار در رسانه به این معنی است که من روزانه بسیار مشغول هستم. هر چیزی که باید نگاه کنم در ارتباط با مسائل مردم عادی است. اگر دلیل کارم را فراموش کنم به راحتی میتوانم در آن گیر کنم و تبدیل به فردی عادی شوم که کارهای مردم عادی را انجام میدهد. در حین نوشتن این مقاله وابستگیها بسیاری را دیدم که چون هنوز از خودم رها نشده بودم، به وجود آمده بود. بسیار خجالتزده هستم.
به مدت 13 سال عمیقاً احساس کردم که استاد نظم و ترتیبی دادند تا در حین کار در پروژه وابستگیهایم را ببینم و خودم را تزکیه کنم.
سپاسگزارم استاد!
(ارائه شده در کنفرانس فای 2017 اروپا)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.