(Minghui.org) اخیراً پس از متوقف کردن تولید مطالب روشنگری حقیقت وضعیت تزکیهام سقوط کرد.
دریافتم وقتی مشغول تولید و توزیع این مطالب روشنگری حقیقت بودم، باید وابستگی به مرگ و زندگی را رها میکردم. حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) این مکانها را تحتنظر داشت، باید قویترین افکار درست را میداشتم. حتی مجبور بودم بهمنظور نجات مردم، ترسم را نسبت به امنیت خودم، رها کنم.
پس از اینکه دیگر مطالب روشنگری حقیقت تولید نشد، فکر کردم که در امن و امانم. با صدایی بلند و پرمدعا شروع به صحبت کردم، فکر میکردم چیزی برای ترسیدن وجود ندارد.
در واقع، شکافی در افکارم وجود داشت. از خودم حفاظت و فکر میکردم که نگرش و رویکرد یک فرد عادی کاربردیتر است. افکارم براساس فا نبود. سطح تزکیهام نزول کرده بود.
در تمام اوقات، باید میدانی قوی و صالح را حفظ کنم، اهریمن را بدون لحظهای سستی ازبین ببرم.
بهخاطر آوردم هنگامیکه، شروع به انجام هرنوع کاری از کارهای دافا را میکردم، خود را بسیار درگیر و متمرکز به انجام آن کار میکردم. اغلب ذهنم بقدری درباره این چیزها فکر میکرد که نمیتوانستم فا را مطالعه کنم یا افکار درست را بدور از اشتباه یا آشفتگی بفرستم. ذهنم در دامِ تلۀ انجام کارها افتاده بود.
پشت این وابستگی انجام کارها، افکاری وجود داشت که من فرد مهمی هستم؛ افکار و عقایدم مهم بودند. اما، وقتی مطابق میلم اقدام کردم، معلوم شد که کارها بهراحتی مطابق خواستههایم پیش نمیرود. حتی بسیاری از همتمرینکنندگان احساس میکردند که ایدههایم نیز اینقدر مهم نبودند. به این مسئله آگاه نبودم و اصرار داشتم کارها را به روش خودم انجام دهم.
دریافتم که این یک وابستگی اساسی به خود است؛ وابستگی به انجام آنچه که من میخواهم انجام دهم.
باید خودم را آرامتر کرده و کارها را سبک بگیرم. استاد همه چیز را انجام میدهند. نباید فکر کنم که ما قدرت تغییر چیزی را داریم. استاد تمام آن را برنامهریزی کردهاند، ایشان تنها کسی هستند که همه چیز را انجام میدهند.
وقتی اجازه دهیم کارها روال خود را بهطور طبیعی طی کنند، نتیجه پایانی معمولاً خوب خواهد بود. به این دلیل است که استاد میخواهند سطحمان بالا رود. استاد میدانند که مسیر تزکیهمان از اهمیت زیادی برخوردار است. باور دارم که میتوانیم مأموریت نجات موجودات ذیشعور را انجام دهیم، فقط اگر خوب تزکیه کنیم. ما باید با محیط اطرافمان هماهنگ باشیم. اما اگر برخلاف جریان امور حرکت کنیم، آن رفتار یک فرد عادی خواهد بود.
نمیتوانم به هوش بشریام متکی باشم، خود را باید رها کنم تا این مسائل را بهخوبی حل کنم. لازم است تغییر کرده و خواستههای استاد را دنبال کنم، شینشینگم را ارتقاء دهم، هرلحظه از زندگیام را بهدنبال حقیقت، نیکخواهی، بردباری باشم. این امر با هدایت خودم با قلبی آرام بدون دنبال کردن نتیجه نهایی انجام میشود. آن تزکیه واقعی است!