(Minghui.org) در نسخۀ چینی کتاب متلاشی کردن فرهنگ حزب آمده است که: «هر فکر و عملی از القاي فکری صورت‌گرفته به‌وسیلۀ حزب کمونیست سرچشمه می‌گیرد که به‌طور کلی به‌ «فرهنگ حزب» معروف است. مردم مسموم این فرهنگ شده‌اند اما نمی‌توانند آن را تشخیص دهند. دور شدن از آن و اصلاح خود بسیار سخت است.»

در سال 1995 تمرین فالون گونگ را شروع کردم و از مزایای جسمی و روانی آن بهره‌مند شده‌ام. در نتیجه بهبودی سلامتی من، خانواده‌ام نیز از مزایای آن بهره‌مند شده‌اند.

اما پس از اینکه فالون گونگ در 1999 ممنوع شد، نمی‌توانستم به شیوه درستی حقایق را برای مردم روشن کنم. با اینکه مطالب آزار و شکنجه را توزیع می‌کردم، اما ذهنم سرشار از ترس بود.

استاد بیان کردند:

«آیا می‌دانید یک شخص بد کیست و یک شخص خوب کیست؟ اگر ذهن‌تان با کینه و نفرت پر شده باشد، همگی درباره این بیندیشید: شخص چه نوع موجودی خواهد بود؟ و این خود را در رفتارتان و حتی در ظاهرتان نشان خواهد داد و مردم، بدی و شرارت را در شما خواهند دید.» («آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای سان‌فرانسیسکو»)

سخنان استاد باعث شد متوجه شوم که بدون اینکه متوجه باشم، غرق فرهنگ حزب کمونیست و شدیداً مسموم شده بودم. این فرهنگ به‌طور جدی مانع پیشرفت من در تزکیه می‌شد.

در سال 2010 به مطالعه گروهی فا پیوستم و یاد گرفتم که برای پیدا کردن کاستی‌هایم چطور به درون نگاه کنم. همچنین شروع کردم به پاک کردن آموزش‌هایی که طی سال‌های زیادی دریافت کرده بودم. تلاش کردم هر حرف و عملم را اصلاح کنم و در دافا غوطه‌ور شوم. سپس شین‌شینگم ارتقاء یافت.

باز شدن چشم‌هایم

من در سال 2010 در یک شرکت سرپرست گروه بودم. پیش از سال نوی چینی می‌خواستم به عنوان تشکر از تلاش‌های اعضای گروهم، برایشان هدایایی تهیه کنم.

وقتی از خانه بیرون آمدم، یک اسکناس 100 یوآنی روی زمین دیدم. فکر کردم آن می‌تواند باعث کاهش هزینه‌های خرید هدایا شود. فکر موذیانه دیگری به ذهنم خطور کرد: «کسی که از این پول منفعت می‌برد من نیستم.» در نتیجه فکر کردم به این صورت کارم درست است. آن را برداشتم و در جیبم گذاشتم. آن شب با شوهرم درباره آن صحبت کردم. او بدون اینکه حرفی بزند فقط به من نگاه کرد.

چند روز بعد خانمی با دوچرخه‌ام برخورد کرد و در نتیجه این ضربه خط بلندی روی در خودروی او ایجاد شد. او ادعا کرد که من با او برخورد کرده‌ام و خواست یا او را به بیمارستان ببرم یا 100 یوآن بپردازم.

شوهرم گفت که هر چیزی آن خانم می‌خواهد را بپردازم. اما من نپذیرفتم و آن خانم تهدید کرد که با پلیس تماس می‌گیرد. من کمی نگران شدم. شوهرم از آن خانم عذرخواهی کرد و 100 یوآن به او پرداخت.

شوهرم در اتوموبیل گفت: «تو اشتباه می‌کنی. در تصادف دوچرخه با خودرو، راننده مقصر است. تو از نظر تزکیه نیز اشتباه کردی. اینطور بگویم که تو 100 یوآنی را که چند روز پیش برداشته بودی، بازپرداخت کردی. به آن فکر کن!»

حرف شوهرم مرا شوکه کرد چرا که فکر می‌کردم وابستگی قوی‌ای به علایق شخصی و پول ندارم. چه اتفاقی برایم افتاده بود؟ باورم نمی‌شد که این من بودم! پیش از تمرین فالون گونگ چنین کاری نمی‌کردم.

در خانه فکر کردم: «سال‌ها است که تزکیه می‌کنم. چه چیزی را تزکیه می‌کنم؟ من همچنان گرفتار این فرهنگ حزب بودم که وقتی پولی را روی زمین می‌بینی بردار و کار خطایی مرتکب نشده‌ای.»

متوجه شدم که آموزش‌های حزب عمیقاً در من پنهان و شامل بسیاری از وابستگی‌ها است مانند علایق شخصی، مجادله بی‌پایان با دیگران، مبهم بودن و به دنبال تأیید دیگران بودن.