(Minghui.org) ادامه قسمت اول
درود استاد! درود همتمرینکنندگان!
تزکیه شخصی درحین انجام مسئولیتم بهعنوان یک هماهنگکننده
از همان روزهای اولیه تزکیه، برخی از کارهای مربوط به هماهنگی را انجام میدادم، اما تنها نقش دستیار را ایفاء میکردم. این برایم مناسب بود. برای سالهای زیادی تزکیهام آرام و بدون فراز و نشیب یا آزمونی بزرگ پیش میرفت. چند سال قبل، هماهنگکننده اصلی در منطقهمان شدم. بهدنبال آن، مجموعهای از آشوبها یکی پس از دیگری در محیط تزکیهام ظاهر شدند.
ازآنجاکه این خبر کمی ناگهانی بود، احساس نگرانی داشتم. ازآنجا که شخص درونگرا و آرامی هستم، دوست ندارم تصمیمگیرنده باشم یا مسئولیتی را بپذیرم. بهعنوان هماهنگکننده اصلی، باید در رویدادهای عمومی مختلف صحبت میکردم، درقبال بسیاری از موضوعات باید تصمیمگیری میکردم و مسئولیتشان را میپذیرفتم. همه اینها ضعفهای من بودند.
دلیل تغییر موقعیت را درک میکردم. استاد این فرصت را به من داده بودند تا ضعفم را به قوت تبدیل کنم و برخی از وابستگیهایم را رها کنم. این برایم فرصتی نیز بود تا خودم را بهخوبی تزکیه کنم، درحالیکه همزمان در نجات موجودات ذیشعور به تمرینکنندگان محلی کمک میکردم و تقوای عظیم مورد نیاز برای آینده را بنا مینهادم. استاد میخواستند که من رشد کنم. اولین چالش این بود که در ظاهر تمرینکنندهای قدیمی با من همکاری نمیکرد.
استاد بیان کردند:
«براي اينكه رشد كنيد، زماني كه مشكل بهوجود ميآيد قلبتان بايد برانگيخته شود؛ وگرنه اثر نخواهد داشت. كار كردن براي دافا فرصت خوبي براي شما است كه شينشينگتان را رشد دهيد!» («یک شخص مسئول نیز یک تزکیهکننده است» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر1)
میدانستم باید به درون نگاه کنم، اما بدون هیچ تغییر بنیادینی در قلبم، فقط میتوانستم برخی از چیزهای سطحی را رها کنم و اختلافات ناگریز دوباره ظاهر میشدند. در چنین زمانهایی همیشه تمرینکنندگانی از من دفاع میکردند، اما سخنانشان فقط سبب میشد احساساتم بیشتر جریحهدار شوند. هرچه بیشتر درباه آن فکر میکردم، بیشتر احساس میکردم که حق با من است. بهطور کامل فراموش میکردم که آن بهخاطر تزکیهام است. این گفته استاد را که نگاه به درون یک ابزار جادویی است، فراموش کرده بودم.
سپس بررسی بیشتری کردم تا متوجه شوم چه چیزی را باید رها کنم. بهنظر میرسید فقط از دیدگاه خودم به چیزها نگاه میکنم. نمیتوانستم از منظر سایر افراد گروه به موضوعات بنگرم.
علاوهبرآن، چیزهایی شبیه آن بردباریام را افزایش میدادند. تمرینکنندهای به من گفت: «یک هماهنگکننده باید مثل دریا باشد، آب را از هزاران رودخانه دریافت کند.» با خودم فکر کردم: «این درست است. چطور میتوانم برای چنین چیزهای ناچیز و بیاهمیتی تحملم را ازدست بدهم؟» در بسیاری از موقعیتها عکسالعمل نشان میدادم. پس از روشن شدن به این فا، وابستگیهای بسیاری را رها کردم و ذهنم آرام شد. احساس میکردم بهطور واقعی از قلبم رشد کردهام. همچنین متوجه شدم که یک هماهنگکننده اصلی بودن لزوماً این معنی را نمیدهد که سایرین باید با من همکاری کنند، درواقع من نیز باید با سایرین همکاری کنم. بنابراین بجای انتظار کشیدن برای اینکه سایرین بیایند و با من همکاری کنند، بهدنبال سایرین میرفتم تا از آنها کمک بگیرم. هنگامی که با یکدیگر همکاری میکنیم، میدان انرژی هماهنگ میشود.
در طول این روندِ نگاه به درون، به نیکخواهی عظیم استاد نسبت به خودمان و تمام موجودات ذیشعور فکر میکردم. هر بار به آن میاندیشیدم، اشکهایم جاری میشدند. احساس شرمندگی میکردم که بعد از گذشت سالهای بسیار زیاد، هنوز نمیتوانم با تمرینکنندگان با نیکخواهی رفتار کنم، بهویژه با آنهایی که نظرات و عقاید متفاوتی داشتند.
بهعنوان شخصی که برای اولین بار مسئولیت هماهنگکنندگی را برعهده گرفته بود، بهطور واضح احساس مسئولیت و فشار بیشتری میکردم. هنوز گاهگاهی درباره خودم نظراتی میشنیدم. بعضی نظرات بیمعنی و خارج از چهارچوب بودند، برخی مرا مقصر میدانستند برخی جعلیات محض بودند و برخی درخصوص واضحترین مسائل سردرگمی ایجاد کرده بودند. برای مدتی احساس درماندگی، خستگی و ناامیدی داشتم.
درباره این موضوعات بهطور جدی فکر کردم و بهتدریج متوجه دلایل پشت آن شدم. استاد مرا در این وضعیت قرار داده بودند تا وابستگیهایم را رها کنم و تقوای عظیمم را بنا نهم. تمام این «اتهامات» پدیدار شده بودند تا محیطی برای رشدم ایجاد کنند.
اکنون وقتی به گذشته نگاه میکنم و آن بهاصطلاح «بیانصافیها» را میبینم، میفهمم که آن «نظرات بد» اصلاً بیهوده نبودهاند. زمانی که بیشتر به درون نگاه میکردم، متوجه میشدم که تمام آنها بهدلیل کوتاهیهایم بودهاند.
بهعنوان یک هماهنگکننده، همچنین به این درک رسیدم که تزکیه یعنی تزکیه کردن خودم. تحت هیچ شرایطی نباید تلاش کنم سایرین را تغییر دهم. تغییر سایرین غیرممکن است. فقط میتوانم خودم را تغییر دهم. حالا هر چیزی که میشنیدم، باید به درون نگاه میکردم. باید به هر یک از افکارم نگاه میکردم و هر زمان فکر بدی ظاهر میشد، باید آن را ازبین میبردم و به آن هیچ گونه انرژیای نمیدادم. پی بردم هر وقت افکارم تغییر میکنند، عوامل مداخلهگر با تزکیهام هستی خود را ازدست میدهند و ناپدید میشوند.
بهعنوان هماهنگکننده اصلی، مسئول یکی از پروژههای مهم نجات موجودات ذیشعور نیز هستم: ترویج شن یون. این پروژه را چند سالی هماهنگی کردهام. در برخی موارد نتیجه خوب بوده و گاهی خوب نبوده است. هر سال مشکل مشابهی را داشتیم: بیاعتمادی بین تمرینکنندگان و نگاه به بیرون. برخی میگفتند باید به این یا آن طریق تبلیغ کنیم، این شخص یا آن یکی کاری انجام نمیدهد یا این هماهنگکننده چطور میتواند آن را انجام دهد؟ چرا این یا آن کار را انجام نمیدهیم؟ علاوهبراین، تفاوتهای فرهنگی بین تمرینکنندگان شرقی و غربی وجود داشت. هر کسی از دیدگاه خودش تلاشهای طرف دیگر را نفی میکرد. عدم اعتماد بین تمرینکنندگان کارآیی تلاشهایمان برای ترویج شن یون را کاهش میداد.
در ابتدای ترویج شن یون در سال 2017، این موضوع را روشن کردم که ذهنیتمان باید مطابق با الزامات استاد باشد: «مانند بدنی واحد عمل کنید، افکار درست داشته باشید و گله و شکایت نکنید.» از تمرینکنندگان خواستم تا فقط به درون نگاه کرده، به تلاشهای سایرین اعتماد کنیم و در عین حال از فعالیتهای مختلف ترویج شنیون و فعالیتهای رسانهای حمایت کنیم. یکی دیگر از اعضای انجمن دافا نیز پیشنهاد کرد با ذهنیت مثبت و قدردانی، شن یون را ترویج دهیم.
بنابراین تمرینکنندگان با افکار درست از فعالیتهای مختلف برای ترویج شن یون حمایت کرده و در اختلافات به درون نگاه کردند تا ببینند چطور میتوانند بهجای گرفتن انگشت اشاره به سوی سایرین، بهویژه افرادی که قدم جلو نمیگذاشتند، خود را رشد دهند. بدین ترتیب وضعیت بهطور کلی بهتر شد. افرادی که بیرون نمیآمدند، احساس ناراحتی کردند و شروع به مشارکت در پروژههای مختلف کردند.
در طول این دوره از ترویج شن یون، بخش مطالعه گروهی بزرگ فا نیز فوقالعاده بهبود یافت. تمرینکنندگان نظر مشابهی داشتند که در سالهای اخیر، از نظر تعداد شرکتکنندگان و محتوای تبادل تجربه، آن بهترین بوده است. همکاری بین تمرینکنندگان چینی و غربی نیز در مقایسه با سالهای گذشته بهبود یافت.
در مقایسه با سال قبل، در فروش بلیط و هدف قرار دادن مخاطبانِ جریان اصلی اجتماع بهتر عمل کردیم. هنوز هم باید خودمان را با سرعت بالای شن یون همگام میکردیم. در اجرای شن یون در ایالات متحده، تقریباً در هر شهری یک سالن پر میشود. در برخی از شهرها تعداد نمایشهای بیشتری اجرا میشود. واقعاً باید فعالیتهایمان را مضاعف میکردیم تا عقب نمانیم.
درحالی که برای مدتی وظیفه هماهنگکنندگی را برعهده داشتهام، رحمت عظیم و فداکاری پرزحمت استاد را احساس کردهام. استاد تعداد بسیار زیادی از تمرینکنندگان دافا را به من واگذار کردهاند و از من خواستهاند مسئول چنین پروژه بزرگی یعنی شن یون باشم. تمام اینها برای آبدیده کردن من و کمک به من است تا تقوای عظیمم را بنیان نهم. علاوهبراین، باید چیزهای بسیاری را نیز در زمینه مدیریت و بازاریابی یادبگیرم.
نتیجهگیری
با نگاه به مسیر تزکیهام در گذشته، به این نتیجه رسیدهام که هر آنچه برایم اتفاق افتاد، به طریقی نظم و ترتیب داده شد تا مرا برای انجام وظیفهای آماده کند که باید در این زمان آن را کامل کنم. توانستم به دانشگاه بروم و زبان انگلیسی یادبگیرم، در سال 1976 در کانادا تحصیل کردم و در سال 1998 به استرالیا آمدم، با شخصی ازدواج کردم که خانوادهاش دافا را به من معرفی کردند. تمام اینها راه را برایم هموار کردند تا فا را کسب کنم، فا را اشاعه دهم و در خارج از چین تزکیه کنم، همچنین در این منطقه موجودات ذیشعور را نجات دهم.
استاد مرا از آرواره جهنم بیرون کشیدند، مرا پالایش و در مسیر تزکیه راهنمایی کردند، به من کمک کردند تا تقوای عظیمی را که برای بازگشت به خانه نیاز دارم، بنا نهم. سپاسگزار استاد هستم، اما قدردانیِ صرف چیزی نیست که استاد میخواهند. آنچه استاد میخواهند این است که همراه با سایر تمرینکنندگان منطقهمان خودم را بهخوبی تزکیه کنم و موجودات ذیشعور بیشتری را نجات دهم.
استاد بیان کردند:
«همۀ کارهایی را که مریدان دافا امروز انجام میدهند اعتباربخشی مریدان دافا به فا میباشد، همۀ آن این است که شما درحال گام برداشتن در یک مسیر خدایی هستید. نمیتوانید در این مراحل پایانی سستی کنید؛ بهخوبی انجام دادن آنچه را که باید انجام دهید ادامه دهید.» («آموزش فا در کنفرانس فای 2004 غرب آمریکا»)
استاد همچنین بیان کردند:
«اما مسیر، بسیار باریک خواهد بود—باریک تا حدی که فقط اگر بینهایت صالح باشید امور مؤثر واقع شده و موفق به نجات مردم خواهید شد. فقط اگر بتوانید به طریقی بینهایت صالح به امور بپردازید هیچ مشکلی نخواهد بود.» («یک مرید دافا چیست؟» آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای نیویورک 2011)
باید آخرین مرحله سفرم را بهخوبی بپیمایم، انتظارات استاد را برآورده کنم و با استاد به خانه بازگردم و به کمال برسم!
متشکرم استاد! متشکرم همتمرینکنندگان!
(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه نیویورک 2017)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.