(Minghui.org)

90 ساله هستم و از سال 1996 در حال تمرین فالون دافا بوده‌ام. تحت راهنمایی استاد لی هنگجی و با پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباریِ دافا، بیش از 20 سال است که سالم و پرانرژی هستم و به‌طور مداوم رشد و بهبود یافته‌ام.

پس از اینکه اپک تایمز نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را در سال 2005 منتشر کرد. دست به کار شدم و از مردم می‌خواستم که از حزب کمونیست چینی (ح.ک.چ) و سازمان‌های جوانانش خارج شوند. در ابتدا، هر روز صبح به ایستگاه‌های اتوبوس نزدیک خانه می‌رفتم تا حقیقت را روشن کنم و از مردم بخواهم که از حزب خارج شوند.

بعد از آنکه متوجه شدم که یک مأمور لباس شخصی مرا تعقیب می‌کند، به ایستگاه اتوبوس نزدیک بیمارستانی رفتم. بیماران و بستگان آنها اغلب از من درباره مسیرها می‌پرسیدند، بنابراین قبل از صحبت با آنها درباره خروج از حزب، به آنها در مسیریابی کمک می‌کردم. بسیاری از بیماران و بستگان‌شان را کمک کردم که از ح.ک.چ خارج شوند.

هنگامی که خانه‌ام در حال بازسازی بود، به خانه پسرم رفتم و برای مدتی آنجا ماندم. یک روز صبح قدم‌زنان از کنار مدرسه‌ای  عبور می‌کردم و دانش‌آموزان زیادی را دیدم. به زبان انگلیسی به آنها سلام کردم و بسیاری از آنها ایستادند تا با من صحبت کنند.

به آنها گفتم که یادگیری زبان انگلیسی چقدر مهم است تا بتوانند در آینده در خارج از کشور تحصیل کنند. سپس به آنها گفتم که خروج از پیشاهنگان جوانِ حزب کمونیست چین نیز بسیار مهم است. اکثر دانش‌آموزان به‌راحتی موافقت کردند که از حزب خارج شوند.

سپس به منطقه‌ای شلوغ در نزدیکی ایستگاه قطاری رفتم. با انواع و اقسام افراد روبرو شدم. بعضی‌ها موافقت می‌کردند که از حزب کمونیست چین خارج شوند، در حالی که برخی دیگر به محض شنیدن کلمه «خروج» به من توهین می‌کردند.

در طول این روند، شین شینگم را تزکیه و به‌تدریج تصورات بشری و وابستگی‌ام به ترس را ازبین بردم. پس از آن روزانه توانستم افراد بیشتری را متقاعد کنم که از حزب خارج شوند. تا کنون، بیش از 17 هزار نفر را از حزب کمونیست چین و سازمان‌هایش خارج کرده‌ام.

چند بار که در شرایط خطرناکی قرارگرفتم، استاد از من محافظت کردند. یک بار بعد از اینکه شخصی گزارش مرا به پلیس داد، مأمور پلیسی را دیدم که به من نزدیک می‌شد. باعجله کت خود را بیرون آوردم و قدم زدم و با افکار درست از کنار آن مأمور عبور کردم. شنیدم که او با خودش گفت: «همین حالا او را دیدم. کجا رفت؟»

به‌دلیل دلگرمی از جانب استاد و اعتماد به نفسی که هم‌تمرین‌کنندگان به من داده‌اند، هر روز برای صحبت با مردم درباره دافا بیرون می‌روم. زمانی که کلمات ناخوشایند می‌شنوم دلسرد نمی‌شوم یا وقتی که همه چیز خوب پیش می‌رود خیلی هیجان‌زده نمی‌شوم. به محض اینکه آرزوی نجات مردم را دارم، استاد برای افرادی با رابطه تقدیری نظم و ترتیب می‌دهند که حاضر شوند.

دافا به من خِرد می‌بخشد تا حقیقت را روشن کنم. معمولاً در صحبت کردن خوب نیستم و زیاد صحبت نمی‌کنم. اما هنگامی که با مردم درباره دافا صحبت می‌کنم و سه کناره‌گیری را انجام می‌دهم، مردم معمولاً صبورانه به من گوش می‌دهند و اغلب موافقت می‌کنند که از حزب خارج  شوند.

روند متقاعد کردن مردم برای خروج از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) نیز روندی از نگاه به درون و تزکیه خود است. در آغاز، به دادن نام‌های مستعار به مردم توجه نمی‌کردم و گاهی اوقات یک نام را برای بیش از یک نفر بکارمی‌بردم. سایر تمرین‌کنندگان چند بار به من یادآوری کردند که این کار را انجام ندهم و الزامات وب‌سایت مینگهویی برای دادن نام‌ها را به من نشان دادند.

سپس متوجه شدم که بی‌دقت بوده‌ام و فقط می‌خواستم کارها را سرسری انجام دهم. این امر به من نشان داد که به‌طور جدی به مردم کمک نکردم که از حزب خارج شوند. هرچقدر به‌طور جدی‌تری روی کار خود متمرکز می‌شدم تأثیرگذاری کارها بیشتر می‌شد. پس از اینکه متوجه وابستگی‌ام شدم و شین شینگم را بهبود بخشیدم، در کمک به افراد بیشتری برای کناره‌گیری از حزب مؤثرتر عمل کردم.