(Minghui.org)

درود استاد! درود هم‌تمرین‌کنندگان!

تقریباً 24 سال است که فالون دافا را تمرین کرده‌ام. ازآنجاکه هرگز مدرسه نرفتم، بی‌سواد بودم. با این حال، پس از شروع تمرین فالون دافا، استاد به من خرد عطا کردند و آموختند که چگونه خواندن و نوشتن را یاد بگیرم.

کلماتِ جوآن فالون در مقابل چشمانم ظاهر شدند

در ابتدا که تمرین را شروع کردم، نمی‌توانستم کلمه‌ای را در کتاب جوآن فالونبخوانم. وقتی چند کلمه از کتاب در مقابل چشمانم ظاهر می‌شدند، نمی‌دانستم باید چه کار بکنم، واقعاً نمی‌دانستم آنها چه معنایی دارند! از استاد پیروی کردم و شش ماه طول کشید تا خواندن جوآن فالون را تمام کنم. از آن به بعد، ‌توانستم بخوانم و می‌دانستم که استاد از من مراقبت می‌کنند. نمی‌توانم توصیف کنم که چقدر خوشحال بودم.

در 10 مه 2018، گروه مطالعه فای ما به افتخار استاد یک جشن تولد برگزار کرد. وقتی آواز «شی ان سونگ» را می‌خواندم، اشعار کتاب‌های هنگ یین به ذهنم می‌رسید. وقتی فکر می‌کردم که استاد چقدر به‌خاطرم تحمل کرده‌اند، نمی‌توانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم. به‌آرامی در قلبم به استاد گفتم: «قطعاً قلبی نیک‌خواه را تزکیه خواهم کرد!»

حتی وقتی منزل رسیدم اشک‌هایم قطع نمی‌شدند و در تعجب بودم که حتی باوجودی‌که می‌توانم بخوانم، چرا هنوز نمی‌توانم بنویسم.

جوآن فالون را برداشتم و به کلماتش نگاه کردم. به‌نظر می‌رسید که نوشتن حروف بسیار مشکل است.

صبح روز بعد، وقتی درحال انجام تمرینات بودم، کلماتِ جوآن فالون در مقابلم ظاهر شدند و گفتند: «هنوز فکر می‌کنی نوشتن ما مشکل است؟ هنوز فکر می‌کنی نوشتن ما مشکل است؟»

کلمات شروع کردند به بزرگتر و بزرگتر شدن، می‌توانستم قطعات هر حرفی را به‌وضوح ببینم. هم‌چنان‌که به هر حرفی نگاه می‌کردم، کلمات مانند شعر در ذهنم آشکار می‌شدند.

استاد بیان کردند:

«همین‌‏طور به شما گفته‌‏ام که این فا بسیار قدرتمند است، و اینکه من توانایی‌‏های عظیمم را در این فا آمیخته‌‏ام، پس این فا می‌‏تواند برای شما هر کاری انجام دهد.» ("تشریح فا هنگام جشن فانوس سال 2003 در کنفرانس فای غرب ایالات متحده")

پس از اتمام تمرینات، سریع قلم را برداشتم و این عبارات را نوشتم:

استاد فا را گسترش می‌دهند و من فا را کسب کردم، استاد به من خرد می‌دهند، دافا شگفت‌انگیز است، به من اجازه می‌دهد که بخوانم، خواندن دافا اشک‌ها را جاری می‌کند، استاد و دافا باشکوه هستند، سخنان استاد را باور خواهم کرد، به رمز و راز دافا روشن شده‌ام، به‌خوبی تزکیه و استاد را تا خانه دنبال می‌کنم.

چگونه توانستم بنویسم؟ متحیر و تحت تأثیر قرار گرفته بودم و اشک می‌ریختم. فرزندانم از من ‌پرسیدند چه اتفاقی افتاده است. وقتی گفتم که حالا می‌توانم بنویسم، آنها نیز تحت تأثیر قرار گرفتند و اشک ریختند.

قلمی برداشتم تا قدردانی‌ام را نسبت به استاد بنویسم و از ایشان تشکر کنم.

از آن به بعد، هیچ کلمه‌ای به نظرم مشکل نیست. سپاسگزارم استاد! شما فوق‌العاده باشکوه هستید!

استاد بیان کردند:

«فاشن من به همه چیز آگاه است. به هر چیزی که فکر کنید، به آن آگاه است و می‌تواند هر کاری انجام دهد. اگر تزکیه نکنید، مراقب شما نخواهد بود، اما اگر تزکیه کنید تمام مسیر تا انتها به شما کمک خواهد کرد.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

استاد به من کمک کردند، زیرا با تمام وجودم می‌خواستم بدانم که چطور بنویسم. استاد به من خرد عطا کردند تا یاد بگیرم که چطور بخوانم و بنویسم.

استاد بیان کردند:

«...ما جویای آن‌چه که مردم عادی می‌خواهند نیستیم. اما آن‌چه را که ما به‌دست می‌آوریم چیزی است که مردم عادی نمی‌توانند آن را کسب کنند حتی اگر بخواهند... مگر آنکه تزکیه کنند.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

استاد برایم نظم و ترتیب می‌دهند که افرادی با رابطه تقدیری را ملاقات کنم

در سال 2005 دخترم باردار بود و من نزد او ماندم. او بعد از زایمانش، یک پرستار بچه استخدام کرد تا مطمئن باشد که در مراقبت از او خسته نمی‌شوم.

وقتی پرستار بچه وارد شد، کارها را با او تقسیم کردم و این باعث شد او فکر کند که من با سایرین فرق دارم. آنگاه به او توضیح دادم که فالون گونگ را تمرین می‌کنم.

او گفت: «شما خیلی سالم و بسیار مهربان هستی. من هم می‌خواهم فالون دافا را یاد بگیرم.»

من از شنیدن اینکه او باوجود آزار و شکنجه هنوز می‌خواهد فالون گونگ را یاد بگیرد خوشحال شدم، تمرینات را به او یاد دادم.

به‌هرحال، وقتی او گفت که می‌خواهد کتاب‌های دافا را بخواند، فکر کردم که چطور برایش تهیه کنم. چند روز بعد از اینکه به هم‌تمرین‌کننده‌ای گفتم که به یک نسخه جوآن فالون نیاز دارم، او آن را به من داد. بعد از اینکه کتاب را به پرستار بچه دادم، او به خاطر مشکلاتی در منزل مجبور بود به‌زودی آنجا را ترک کند.

چند روز بعد دخترم یک پرستار بچه استخدام کرد.

پرستار بچه افسرده بود زیرا از شوهرش جدا شده بود، فردی که معتاد به نوشیدن و سیگار کشیدن و سایر عادت‌های بد بود.

یک نسخه از جوآن فالون را به او قرض دادم. او پس از اینکه آن را خواند، گفت نمی‌خواهد آن را به من پس بدهد، زیرا متوجه شده که آن کتاب خوبی است، به مردم آموزش می‌دهد که چگونه افراد خوبی باشند. او گفت چقدر خوب می‌شد اگر افراد بیشتری دافا را یاد بگیرند. اگر آنها آن را یاد می‌گرفتند، شوهر سابقش آن‌گونه نبود.

ازآنجاکه دخترش مشکلاتی داشت، طولی نکشید که از پیش ما رفت و جوآن فالون را با خودش به منزل برد.

بعداً مادر و دختری می‌خواستند فالون گونگ را یاد بگیرند. مادر درحالی‌که دخترش دانشگاه می‌رفت، به‌عنوان پرستار بچه کار می‌کرد، او به‌طور اتفاقی مرا درحال انجام تمرینات دید و اینجا آمد.

او گفت: «وقتی کنارتان هستم احساس خوبی دارم.»

به او گفتم که فالون گونگ را تمرین می‌کنم.

پرسید: «آیا دولت آن را ممنوع نکرد؟»

هم‌چنین گفتم فالون دافا شگفت‌انگیز است و اگر فقط یک نفر آن را تمرین کند تمام خانواده از آن بهره می‌برند.

او سپس گفت وقتی با من است بدنش دیگر درد ندارد و حتی وقتی دخترش اینجا آمد درباره آن به او گفت.

بعد از اینکه جوآن فالون را برداشتم، دختر صفحات آن را ورق زد.

او گفت: «این کتاب خیلی خوب است. لطفاً آن را به من قرض بدهید. یک شبه آن را رونویسی می‌کنم و به شما برمی‌گردانم.»

به آنها یادآوری کردم که: «یک کلمه را هم حذف نکنید یا هیچ لغتی را اشتباه ننویسید.»

صبح روز بعد، مادر به من گفت که دخترش بعد از اینکه چند کلمه را جا انداخت، کتاب را رونویسی نکرد. اما هر دوی آنها  نخوابیدند و یک شبه هشت سخنرانی را خواندند.

دختر حتی به من گفت که او «امتناع از خوردن غذا» را تمرین می‌کند و هیچ غذایی نخورده است. مادرش اضافه کرد، خیلی نگران است که  دخترش سال‌ها است هیچ چیزی نمی‌خورد.

آنها بعد از خواندن جوآن فالون، درک کردند که چه اتفاقی افتاد و دیگر نمی‌ترسیدند. آنگاه پرسیدند که آیا می‌توانم کتاب را به آنها بدهم یا نه. در آن زمان، پیدا کردن جوآن فالون سخت بود و من فقط یک نسخه داشتم. علیرغم میلم، آن را به آنها دادم و گفتم آن را گرامی بدارند. دخترم و مادر شوهرش در کل حدود دوازده پرستار بچه استخدام کردند و پنج تن از آنها نسخه‌هایی از جوآن فالون را با خود به منزل بردند. چند نفر از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن خارج شدند، برخی نشان یادبود «فالون دافا خوب است» را قبول کردند. درک می‌کنم که استاد برای این افراد نظم و ترتیب دادند مرا ببینند طوری‌که بتوانند دافا را درک و کسب کنند.

روشنگری حقیقت

هر روز و به شیوه‌های مختلف، سعی می‌کنم حقیقت را برای مردم روشن کنم. مناطق بسیاری رفته‌ام و حتی به خارج سفر کرده‌ام.

با افرادی از اقشار مختلف برخورد و همیشه با آنها با احترام رفتار کرده‌ام.

معمولاً تماس تلفنی برقرار یا شخصاً در منازل یا در منظر عموم با مردم صحبت می‌کنم. ازآنجاکه محدودیت زمانی در روشنگری حقیقت به این افراد وجود ندارد، وارد جزئیات بیشتری می‌شوم یا موضوع را مکرراً مطرح می‌کنم که منجر به این شده است که برخی از آنها بعد از خروج از ح.ک.چ فا را کسب کنند.

در سال 2006، خانمی را ملاقات کردم که وقتی درباره اهمیت کناره‌گیری از حزب به او گفتم، آن را پذیرفت.

او با اشک در چشمانش گفت: «خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم که استادتان مریدانی مثل شما دارد که باوجود چنین فشار عظیمی هنوز جرئت می‌کنند درباره استادشان صحبت کنند.»

وقتی یکی از یادبودهای «فالون دافا خوب است» را به او می‌دادم، چند نفر نیز به‌طور اتفاقی از آنجا عبور می‌کردند، آنها نیز نشان یادبود درخواست کردند. اما من فقط دو عدد داشتم و شخصی که آن را گرفت آن را با دقت در دستش نگه داشت. به‌خاطر آگاهی‌شان تحت تأثیر قرار گرفتم و اشکم جاری شد.

یک بار وقتی درباره دافا و خروج از حزب به مرد محترمی گفتم، او گفت: «چهار نفر از بستگانم در اداره قضایی کار می‌کنند و از اعضای ح.ک.چ هستند. قبلاً همه چیز را می‌دانستم. لطفاً سریع از اینجا برو!»

وقتی به او گفتم که «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» او قول داد آن را به‌خاطر داشته باشد.

در خانه یکی از بستگان دورم درباره فالون دافا با او صحبت ‌کردم و به او و خانواده‌اش همه نوع مطالب اطلاع‌رسانی را دادم. آنها پس از درک حقیقت شروع به تمرین کردند و حتی به همسایگان، دوستان و همکاران‌شان درباره دافا گفتند. عده‌ای از اعضای خانواده از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شدند.

بار دیگر، به کارمند فروشگاه لباس درباره دافا و اهمیت خروج از حزب گفتم. او یک نسخه از جوآن فالون از من درخواست کرد. وقتی اولین بار کتاب را خواند، درک کرد که دافا خوب است و به مردم آموزش می‌دهد خوب باشند. بعد از خواندن آن برای بار دوم، خواست که تمرینات را یاد بگیرد. ازآنجاکه آموزش تمرینات به او در فروشگاه نامناسب بود، راه بزرگِ  کمال معنوی و جوآن فالون فاجی‌یه؛ تشریح فای جوآن فالون را به او دادم، بنابراین می‌توانست خودش آنها را یاد بگیرد.

حقیقت را برای خانمی مبتلا به پرکاری تیروئید روشن کردم و به او گفتم به یاد داشته باشد که «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» یک اسکناس با این پیام «لطفاً به‌خاطر داشته باشید که فالون دافا خوب است و ایمن باشید» را به او دادم زیرا مطلب دیگری با خودم نداشتم.

ما سه سال بعد اتفاقی همدیگر را دیدیم، او به من گفت که آن اسکناس را همیشه همراه خودش دارد و پرکاری تیروئیدش درمان شده است.

 نمونه‌های زیاد دیگری دارم که مردم بعد از روشنگری حقیقت چطور نجات پیدا کردند. می‌دانم که این قدرت دافا است که آنها را نجات داد.

سخن آخر

در جامعه عادی، فرد برای مدرسه رفتن نیاز به پرداخت هزینه دارد، اما استاد بدون درخواست یک ریال هزینه به من آموختند چطور بخوانم و بنویسم. استاد بدنم را بدون درخواست یک ریال پاک کردند. بالاتر از همه، خانواده‌ام از این تمرین بهره برده‌اند.

فرزندانم اغلب برای ابراز قدردانی‌شان نسبت به استاد پیام تبریک می‌فرستند درحالی‌که سایر تمرین‌کنندگان باید در نوشتن تبریکاتم به من کمک می‌کردند. اکنون من نیز بالاخره می‌دانم چگونه بنویسم.

درحال حاضر جوآن فالون را می‌خوانم و هم‌چنین درحال ازبر کردن بخش‌هایی از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر، هنگ یین و هنگ یین2 هستم. علاوه‌براین، هر روز ‌علاوه‌بر فهرست مطالب جوآن فالون، یک یا دو بار لون یو را ازبر می‌خوانم. در گذشته، شروع به حفظ کردن جوآن فالون کردم اما بعد از حفظ چند پاراگراف آن را متوقف کردم زیرا فکر می‌کردم کلمات خیلی مشکل هستند.

استاد بیان کردند:

«...هر کلمه بودا در جلوی چشمانش ظاهر ‌شود.» (سخنرانی نهم ، جوآن فالون)

متوجه شدم که اگر فا را به‌خاطربسپارم، هر کلمه از دافا جلوی چشمانم ظاهر خواهد شد. ازآنجاکه اکنون می‌دانم چطور بنویسم، می‌توانم هر روز هر پاراگراف از آن را رونویسی و فا را حفظ کنم.

استاد به من همه چیز عطا کرده‌اند و من با تزکیه استوار خودم تلافی خواهم کرد!

متشکرم استاد! متشکرم هم‌تمرین‌کنندگان!

(از پانزدهمین فاهویی در مینگهویی)