(Minghui.org) درود استاد! درود همتمرینکنندگان!
من گزارشگر بخش سبْک زندگی داجییوآن، نسخه چینی اپک تایمز، هستم. در ژوئن 2015 برای کار بهعنوان گزارشگر تماموقت به نیویورک آمدم. یکی از وظایف اصلیام مصاحبه با مشتریان و نوشتن مقالات برای ترویج کسبوکارشان است. تاکنون سه سال است که این کار را انجام میدهم. با نگاه به این سه سال، بسیار مفتخرم که این فرصت برای کار در رسانه در نیویورک برایم فراهم شد. در زمینه همکاری با سایر تمرینکنندگان با فراز و نشیبهای بسیاری در این مسیر روبرو شدم، اما با نگاه به گذشته هر گام در این مسیر را گرامی میدارم.
قبل از آمدن به نیویورک در سال 2015، پدر و مادر م را در چین ترک کرده بودم و بهمدت 5 سال در ایالات متحده کار میکردم. در سال 2012 بهعنوان گزارشگر پارهوقت، کار برای اپک تایمز فیلادلفیا را آغاز کردم. با گذشت زمان، حس مسئولیتپذیریام برای انجام پروژههای دافا افزایش یافت. همچنین متوجه شدم که در خارج از چین برای کمک به استاد در اصلاح فا، راههای مختلفی وجود دارد. رسانه خبری یکی از این پروژههای مهم است.
ورود به نیویورک
تمرینکنندگان جوان زیادی در فیلادلفیا نبودند. همان تعداد کمی که آنجا بودند نیز در نهایت به مکانهایی مانند نیویورک یا لس آنجلس نقلمکان کردند. من نیز میخواستم به نیویورک بروم. در سال 2015، یک گزارشگر انتیدی برای گزارش شن یون به فیلادلفیا آمد. او ترغیبم کرد به نیویورک بروم و یک ماه آموزش ببینم. بعداً دوره آموزشی بدون مشکل پیش رفت و من در نیویورک ماندم. این موضوع را به مادرم گفتم و او تعجب کرد که اینقدر راحت توانستم شغلی در نیویورک پیدا کنم. در واقع کل مسیر یک شاگرد را استاد نظمترتیب میدهند.
در نیویورک، به سرعت نظموترتیبی داده شد تا به کار اخبار تجاری مشغول شوم. رشتهام در کالج در زمینه پزشکی بود و هیچ کسی در خانوادهام در کار تجارت نبود. مردم در جامعۀ چین اغلب دیدی منفی درباره بازرگانان دارند و آنها را رقبای بیرحمی میبینند که تلاش میکنند سر مردم کلاه بگذارند. برخی از تمرینکنندگان مسنتر محافظهکار نیز احساس خوبی درباره کار فروش در داجییوآن ندارند. با توجه به علاقه شدیدم به خواندن کتاب، هرگز در ماجراجویانهترین رؤیاهایم نیز فکر نمیکردم که در نهایت در شغلی مرتبط با تجارت و بازرگانی کار کنم.
مسیری که نخست استاد برایم نظموترتیب دادند، ظاهراً تصادفی بهنظر میرسید. پیش از آمدن به نیویورک، به دو تمرینکننده با سابقۀ کاری در زمینه بازرگانی و فروش برخورد کردم. فرصت یافتم با یکی از آنها در سطحی عمیقتر صحبت کنم. بعد از یادگیری بیشتر درباره ویژگیهای کار فروش، متوجه شدم که آن درست مانند هر شغل دیگری، کاری شایسته و قابلاحترام است. یک کارمند فروش حقیقتاً خوب اراده محکمی دارد، میتواند سختیها را تحمل کند، منافع اعضای تیم و مشتریان خود را در نظر میگیرد و به منافع شخصی وابسته نیست، اما در عین حال میتواند درآمد کسب کند.
استاد در جوآن فالون بیان میکنند:
«در گذشته گفتهای وجود داشت، "از ده نفر بازرگان، نُه نفر فریبکار هستند". این چیزی است که مردم عادی میگویند. اما من میگویم که این مشکلی مربوط به درستکاری است. اگر درستکار باشید و منصفانه کسب و کار کنید، هر چه بیشتر تلاش کنید، باید پول بیشتری بهدست بیاورید. شما آن را بهدست میآورید فقط بهخاطر اینکه در این دنیای عادی برای آن زحمت کشیدید- بدون از دست دادن، چیزی بهدست نمیآید- آن از طریق سعی و کوشش بهدست آورده میشود.»
بهعنوان یک مرید دافا، باید اصول درست فا را در کارمان اعمال کنیم. فروش بخش مهمی از رسانۀ ماست و بسیاری از مریدان دافا این کار را انجام میدهند. اگر تعداد زیادی از تمرینکنندگان نظراتی منفی درباره این حرفه داشته باشند، آنگاه فکر میکنم که این احتمالاً شکاف بزرگی هم از نظر تزکیه شخصی و هم از نظر تزکیه اصلاح فا است. پس از روشن شدن به این موضوع، فکر کردم: «اگر فرصتی بهدست بیاورم، امیدوارم بتوانم به تیم فروشمان کمک کنم.»
عبور از آزمونها در محل کار
وقتی از من خواسته شد با پزشکان مصاحبه کنم و برای کارشان آگهی تبلیغاتی بنویسم، از لحاظ ذهنی آماده و قدردان این بودم که میتوانم از دانشم در زمینه پزشکی برای این کار استفاده کنم. تمایلم به ادبیات نیز مرا به سمت نوشتن مقالاتی مطابق با الزامات رسانهمان سوق میداد. برای این کار باید اطلاعاتی عینی و حقیقی را آماده میکردم، زیرا این اطلاعات مربوط به سلامت و تندرستی مردم بود.
اما بعد از مدتی، آزمونهایی که در کارم با آنها مواجه میشدم، بهتدریج بیشتر شدند.
برای نمونه میخواستم در هر مصاحبه به بهترین نتیجه دست یابم، اما در واقعیت، مسائل آنقدر ساده نبودند. بعضی از پزشکانی که با آنها مصاحبه میکردم، بهخوبی آماده نبودند یا نگرشی عاری از اشتیاق داشتند. ازنظر من این نگرش نشان میداد که آنها کارمندان فروش و گزارشگرها را فقط بهعنوان ارائهدهنده خدمات درنظر میگیرند. همچنین فکر میکردم که این نشاندهنده عدم احترام آنها به رسانه ماست. اگرچه اکثر پزشکان اینگونه نبودند، در قلبم احساس میکردم واقعاً منصفانه نیست. فکر میکردم: «من تلاش بسیار زیادی را صرف تهیه پرسشها برای مصاحبه با شما میکنم؛ وقتی یک مقاله در روزنامه ما منتشر میشود، کل جامعه چینی آن را میخواند. آیا نباید درباره آن جدیتر باشید؟» در عین حال، عقاید و تصوراتی را نیز درباره کارمندان فروشمان داشتم؛ فکر میکردم آنها بیشازحد مطیع و فروتن هستند، در نتیجه چنین وضعیتی را ایجاد میکنند. پیوسته با این احساس مورد بیانصافی قرار گرفتن گیج و سردرگم بودم.
مشکل دیگر این بود که پس از نوشتن مقالات برای مشتریان برای مدتی طولانی، محتوای تعداد زیادی از آنها دوباره و دوباره تکرار میشد. برای نمونه، بسیاری از مشتریان دندانپزشک هستند و بسیاری از آنها ایمپلنت انجام میدهند و میخواهند در این خصوص تبلیغ کنند. من احتمالاً دستکم در 6 مقاله درباره ایمپلنت دندان نوشتم. در دورهای اگر کسی از من میپرسید درباره چه چیزی مینویسم، همیشه میگفتم: «ایمپلنت دندان.» آن سبب شده بود حتی عقاید و تصورات بیشتری درباره کارمندان فروش رشد دهم. دلیل اینکه دندانپزشکان تمایل دارند درباره ایمپلنت تبلیغ کنند، این است که آن پولساز است. پس آیا ما فقط به دنبال این هستیم که برایشان تبلیغ کنیم؟ این دندانپزشکان فقط درباره جنبههای مثبت ایمپلنت دندان صحبت میکنند و ما پیوسته مقالاتی برای آنها مینویسیم. آیا این واقعاً روش مسئولانهای برای انجام کارهاست؟
مشکل دیگر این بود که، قبل یا بعد از مصاحبه، بسیاری از کارمندان فروش به من میگفتند که آن مقاله چگونه باید نوشته شود. این نیز اذیتم میکرد. فکر میکردم: «من دستورالعملهای خودم را برای نوشتن دارم. مطابق با الزامات خودم بودن بهاندازه کافی خستهکننده است، اما شما هنوز میخواهید مسائل را پیچیده کنید.» این را بهطور مستقیم به کارمندان فروش نمیگفتم، اما به همکاران و سرپرستانم شکایت میکردم.
در عین حال، هر روز مقالات جدیدی در وبسایت سلامت منتشر میشوند. با دیدن اینکه سایر تمرینکنندگان با مشکلات نوشتن مقالات تجاری روبرو نیستند، کمکم حس حسادت نسبت به آنها در من رشد کرد.
میتوانید تصور کنید که این کار چقدر برایم خسته کننده بود. احساس میکردم این کار باعث میشود به مرحله فروپاشی برسم. هر روز، فقط در طول مطالعه صبحگاهی فا، ذهنم پاک و روشن بود. انرژی ایجادشده از همخوانی فای تمرینکنندگان ساده و خالص است و هر جمله استاد میتواند وارد ذهنم شود، اما بهمحض اینکه به سر کار برمیگشتم، قلبم متلاطم میشد.
گرامی داشتن موجودات ذیشعور و دنبال کردن تمرینکنندگان
در اینجا مایلم از تمرینکنندگان گروهم تشکر کنم. آنها درک میکنند که عادتهای کاری و سبکهای نوشتاری هر فردی متفاوت است، اما همچنین به من یادآوری میکنند که نباید بیشازحد بر خودم تأکید داشته باشم. اگر چه مشتریان کامل و بیعیب و نقص نیستند، از دوره ماقبل تاریخ عهد و پیمانی را امضاء کردهاند برای اینکه از رسانههای روشنگری حقیقت دافا حمایت کنند. مشارکت ما کمکشان میکند تا به عهد و پیمانشان عمل کنند.
از طریق هر روز کار کردن و تزکیه کردن، کمکم نکتهای را درک کردم. متوجه شدم که اگرچه این مشتریان عهد بستهاند از رسانههای دافا حمایت کنند، اما در این لحظه قادر نیستند بهطور کامل آن را به انجام برسانند. آنها حتی ممکن است برای مصاحبههایشان مغرور یا بدون آمادگی بهنظر برسند، اما به همین دلیل است که به کارمندان فروشی نیاز داریم تا حقیقت را روشن کنند. باید بهخوبی با یکدیگر همکاری کنیم تا کل این جریان را هماهنگ کنیم.
پس از روشن شدن به این موضوع، این موجودات ذیشعور و همتمرینکنندگان را بیشتر گرامی داشتم. همچنین دیدم که باید برخی از مشکلاتم در کار را نیز اصلاح کنم. سعی کردم سؤالات مصاحبه را از قبل برای پزشکان آماده کنم تا هنگام مصاحبه آمادگی داشته باشند. در مسیرم به مکان مصاحبه، افکار درست میفرستادم، اما نه شیوهای مانند گذشته که نگران بودم در مصاحبه چیزی ممکن است اشتباه پیش برود. در مصاحبه، به غیر از پرسیدن سؤالاتم، مراقب بودم که ببینم آیا چیز دیگری وجود دارد که پزشک بخواهد اضافه کند یا خیر. مصاحبه را بدون در طلب بودن انجام و اجازه میدادم آن بهطور طبیعی پیش برود. همچنین معتقد بودم که پزشک در حد توانش بهترین کار را انجام میدهد.
حتی اگر پزشک بهمنظور کسب درآمد درباره ايمپلنت دندان صحبت میکرد، از دیدگاه مثبتی به مسائل نگاه و فکر میکردم که پزشک برای سالهای زیادی مطالعه کرده تا در این حرفه موفق شود. تمام تلاشم را میکردم تا افکاری منفی را به پزشک منتقل نکنم.
یک بار درباره یکی از کارمندان فروشمان پیشداوری داشتم. احساس میکردم او مقابل مشتریان بیشازحد محتاط است و فقط سعی میکند آنها را خشنود کند. هر وقت به او فکر میکردم، خیلی عصبانی میشدم و فکر میکردم او بیشازحد شبیه فردی عادی است. سپس فکر کردم چرا رفتارهای او این اندازه روی من تأثیر میگذارند. به درون نگاه کردم و متوجه شدم که نسبت به همتمرینکنندگان نیکخواهی ندارم. فکر میکردم او تمام تلاشش را بهکار نمیگیرد تا خوب عمل کند. در سطحی عمیقتر، این تمرینکننده منعکسکننده کاستیهای من نیز بود، چراکه من نیز میل داشتم مقابل مشتریان خوب بهنظر برسم که وابستگی تملقگویی درباره سایرین را پنهان میکرد.
این وابستگی بیشازحد مراقب بودن و تملقگویی سایرین در کارم نیز منعکس میشد. درخصوص طرح مقاله گرفته تا اینکه چه جزئیاتی را شامل میشد، اغلب میسنجیدم که اگر به روش خاصی بنویسم، آیا مشتریان یا کارمندان فروش آن را بیشتر دوست خواهند داشت یا خیر. گاهی بهنظر میرسید در حال بازی طنابکشی هستم، بین آنچه مشتری میخواست ببیند و آنچه خواننده میخواست ببیند، درحالی که مقدار بسیار زیادی از وقتم را میگرفت. در واقع، اگر مقالهای بتواند با مطالب واقعی نوشته شود و حقیقتاً خواننده را در نظر بگیرد، حتی اگر مشتری را بیشازحد ستایش نکند، هنوز بر مشتری تأکید خواهد داشت و مشتری آن را خواهد پذیرفت، اما اگر قبل از انجام هر کاری، تفکرمان را محدود کنیم، نمیتوانیم به تأثیر کاملی که مریدان دافا میتوانند به آن برسند، دست یابیم.
بهیاد میآورم که تمرینکنندهای که در کار فروش بود، گفت: «برایم مهم نیست چطور مینویسی. باید محتوایی را تولید کنیم که برای خوانندگانمان مفید باشد.» نگرش باز این تمرینکننده فوقالعاده تشویقم کرد. شاید این رابطه تقدیری من با همتمرینکنندگانی است که کار فروش انجام میدهند. ارزیابیها و نگرشهای آنها خیلی مرا به فکر فرو برد. وقتی میتوانم درحین همکاری با همتمرینکنندگان، آنها را گرامی بدارم، پیشنهاداتشان اغلب دقیقاً همان چیزی است که من نیاز دارم و اگر آن چیزی نباشد که من نیاز دارم، میتوانم همچنین برایشان توضیح دهم.
به احساس حسادتم نسبت به همتمرینکنندگانی اشاره کردم که نیازی نبود مقالات تجاری بنویسند. در واقع، هر نوع کاری مشکلات خودش را دارد. احساس حسادت نسبت به سایرین سبب احساس نارضایتی فرد میشود.
استاد در «آموزش فای بیستمین سالروز» بیان کردند:
«با تمامی اینها، یک خدا چیزی شبیه حس عدم رضایتی که یک انسان ممکن است داشته باشد نخواهد داشت. خدایان وضعیت هستی بشری ندارند. یک خدا، در هر قلمرویی که باشد، در واقع اگر به او پیشنهاد جابجایی به قلمرویی بالاتر را میدادید خوشحال نمیشد. فکر میکرد که آن مکان هیچ ارتباطی به او ندارد. او به طریقی بشری فکر نمیکرد.»
اگر چه مطمئن نیستم که آیا همیشه به کار نوشتن مقالات تجاری مشغول خواهم بود یا خیر، آنچه انجام میدادم، مشابه «خوردن از کاسه بود، در حالی که نگاهم به محتویات دیگ بود»- ذهنیت حسادت. کار همتمرینکنندگان همان چیزی است که محتوای وبسایتِ سلامتی ما را بسیار غنی میسازد. باید برای آنها خوشحال باشم، نه اینکه به آنها حسادت کنم. اگرچه از سن نوجوانی تزکیه را آغاز کردهام، هنوز نتوانستهام حسادت را رها کنم. بنابراین هنوز باید در این زمینه بسیار مراقب باشم.
بعد از سه سال کار در رسانه، در بسیاری از جنبههای تزکیه رشد کردهام. سابقاً برایم مشکل بود که در طول مدیتیشنِ نشسته، وارد حالت سکون شوم. بهتدریج، توانستم وارد این حالت شوم. بعداً توانستم در حین انجام تمرینات ایستاده به ذهنی آرام دست یابم.
همچنین بسیار قدردان محیط کاریام اینجا در دفتر مرکزی نیویورک هستم. ازطریق همکارانم متوجه شدهام که اگر فرد قلب خالصی داشته باشد، میتواند مقالات را بسیار سریعتر بنویسد و میتواند مهارتهای حرفهای خود را بسیار سریع بهبود بخشد.
از آنجا که تواناییهایم محدود هستند، اغلب مقالاتم را در آخرین لحظه ارائه میدهم. از هممریدانم میخواهم که لطفاً مرا ببخشند و لطفاً به هر مشکل دیگری که دارم اشاره کنند. متشکرم.
(ارائهشده در کنفرانس فای انتیدی و اپک تایمز 2018)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.