(Minghui.org) من خانمی حدوداً ۷۰ ساله هستم که دافا را تمرین می‎کنم. قبل از بازنشستگی در زمینه پیشگیری از بیماری دربخش دولتی کار می‎کردم. تمرین فالون دافا را در سال 1997 پس از شنیدن درباره آن از یکی از آشنایانم آغاز کردم. کمی پس از شروع تمرین، بیماری‎های حاد و مزمنم درمان شدند و داشتن بدنی سبک و عاری از بیماری را تجربه کردم. از آن زمان تا به حال یک قرص هم مصرف نکردم.

دافا نه تنها بدنی سالم به من عطا کرد، بلکه مهمتر از همه، معنا و هدف زندگی را به من آموخت. دافا به من آموخته است که شخص خوبی باشم و تلاش کنم تا حتی بهتر شوم. سعی می‎کنم در زندگی روزمره، به ویژه هنگامی که با اختلافات مواجه می‎شوم، طبق استانداردهای بالا و بر اساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری رفتار کنم. برای نشان دادن اینکه دافا چقدر شگفت‎انگیز است، می‎خواهم ماجرای قابل توجهی درباره پرستارم و خانواده‎اش را به اشتراک بگذارم.

معلوم شد که پرستار دچار بیماری روانی است

مادرم در سال 2002 در سن 86 سالگی مبتلا به بیماری آلزایمر شد و نمی‌توانست از خودش مراقبت کند. از آنجا که اصرار داشت با من زندگی نکند، یکی از دوستانم پرستاری را برای استخدام به من معرفی کرد.

پرستار، خانم یین، حدوداً 50 ساله بود. او فردی صادق و سختکوش بود و در ابتدا به‎نظر می‎رسید فرد مناسبی باشد. اما به زودی متوجه شدم که از نظر ذهنی ناپایدار است. اغلب با خودش حرف می‎زد و شب‎ها به خانه‎ام می‎آمد و از من می‎خواست که شب را در خانه‎ام سپری کند، زیرا از این هراس داشت که کسی از زادگاهش در جستجوی او بوده و سعی دارد او را به قتل برساند.

از طریق دوستی که او را به من توصیه کرده بود، متوجه شدم که شوهر خانم یین رابطه‎ای خارج از ازدواج داشته و تصمیم گرفت که او را ترک کند. هنگامی که دو تن از پسرانش حاضر به زندگی با او نشدند، او مجبور شد با کوچکترین پسرش بماند، که همیشه با او مخالف بود و به‎طور مداوم از او پول می‎گرفت. از آنجا که او درآمدی نداشت، مجبور شد از شهر خارج شود و کارهای متعددی انجام دهد. پس از آن، وضعیت روانی و احساسی‎اش بدتر شد در نهایت منجر به بیماری روانی شد.

اگرچه نسبت به او حس دلسوزی داشتم، اما چگونه می‎توانستم فردی که مبتلا به بیماری روانی است را برای مراقبت از فردی که مبتلا به آلزایمر است، استخدام کنم؟ اگر قبل از تمرین دافا می‎بود، حقوق یک ماهش را می‎دادم و او را رد می‎کردم. اما حالا باید بر اساس استانداردهای یک تمرین‎کننده رفتار می‎کردم.

استاد بیان کردند:

«برای ما تزکیه‎کنندگان تضادها به‎طور ناگهانی ظاهر می‎شوند. پس باید چه کار کنیم؟ اگر همیشه قلبی سرشار از نیک‎خواهی و محبت، و حالت ذهنی آرام و صلح‌جو داشته باشید، وقتی با مشکلات مواجه می‎شوید، آنها را به‎خوبی اداره خواهید کرد زیرا به شما فضایی به‎عنوان ضربه‎گیر خواهد داد. اگر همیشه با دیگران بامحبت و دوستانه باشید، اگر همیشه وقتی کاری انجام می‎دهید دیگران را درنظر بگیرید، و هرگاه مسائلی با دیگران دارید اول فکر کنید که آیا آنها می‎توانند آن را تحمل کنند یا آیا برای آنها باعث صدمه‎ای نمی‎شود، آنگاه مشکلی نخواهید داشت. بنابراین وقتی تزکیه می‎کنید باید از استاندارهای بالا و حتی بالاتری پیروی کنید.» (جوآن فالون)

می‎دانستم که اگر آن کار را می‎کردم او بی‎خانمان و بیماری‎اش بدتر می‎شد و پایان غم‎انگیزی در انتظارش می‎بود. پس آیا کار بدی انجام نمی‎دادم؟ تصمیم گرفتم او را آرام کنم و با نیک‎خواهی که از طریق تزکیه به‎دست آورده بودم، دلگرمش کنم. قدرت دافا بی‌حد و مرز است و دافا می‎توانست او را نجات دهد.

بنابراین اغلب به خانه مادرم می‌رفتم تا برای او و مادرم کتاب‏‎های دافا را بخوانم. تعالیم دافا باعث شد خانم یین اهداف زندگی و دلیل وجود سختی در زندگی را درک کند. او به تدریج معنی شادی واقعی و چگونگی دستیابی به آن را یاد گرفت. او بیشتر پذیرای آموزه‎های جوآن فالون شد و در نهایت از من خواست که نسخه‎ای از کتاب را به او بدهم و هر زمان که آزاد بود شروع به خواندن کتاب می‎کرد. هر زمان که یک کلمه چینی را نمی‌‏دانست آن را می‎نوشت و زمانی که برای دیدنشان به آنجا می‎رفتم از من می‎پرسید. همچنین پنج تمرین را از من آموخت.

وضعیت سلامتی‎اش به تدریج بهبود یافت و علائم بیماری روانی‎اش هرگز برنگشت. دافا زندگی‎اش را تغییر داد و ذهن و جسمی سالم به او عطا کرد. او از صمیم قلب از استاد قدردانی کرد و گفت: «فالون دافا خوب است.»

نزاع بر سر ماشین لباسشویی

در دومین سال مراقبت از مادرم، خانم یین و مادرم دچار اختلاف بزرگی شدند.

از آنجا که خانه مادرم کوچک بود و به دلیل سن و بیماری ضعف حافظه‎اش، ماشین لباسشویی برایش نخریدم. در عوض، تمام لباس‎هایش را به خانه‎ام می‌بردم تا آنجا بشویم.

یک روز خانم یین ماشین لباسشویی کوچکی را برای فروش دید که کمتر از 1000 یوان بود و تصمیم گرفت آن را بخرد. هنگامی که آن را تحویل گرفت، برای ایجاد فضا، یک کمد لباس قدیمی باید جابه‎جا می‎شد. مادرم خشمگین شد و از او خواست که ماشین لباسشویی را پس بدهد.

وقتی درباره جروبحث‎شان شنیدم، باعجله به خانه مادرم رفتم. پیش از آنکه به آنجا بروم، دوستی که خانم یین را به من پیشنهاد کرده بود جلوی مرا گرفت و عذرخواهی کرد: «خیلی متأسفم. نمی‎دانستم اینقدر دردسرساز است. چگونه جرأت می‎کند چنین تصمیم‌گیری بزرگی را بدون مشورت با مادرت انجام دهد؟ با او خوب نباش و پول ماشین لباسشویی را پرداخت نکن. باید درس عبرت بگیرد وگرنه هرگز به تو احترام نمی‎گذارد.» قبل از اینکه او بتواند به صحبت‎هایش ادامه دهد، او را متوقف کردم: «ابتدا باید به وضعیت آنها سرو سامان دهم. بعداً با تو صحبت می‎کنم.»

هنگامی که به خانه رسیدم، اول به همسایگانی که آنجا بودند تا آن دو را از هم جدا نگه دارند تا دعوا نکنند گفتم که خانه را ترک کنند. سپس از خانم یین خواستم تا شام را آماده کند. مادرم در سن 84 سالگی در تصادف شدیدی آسیب دید و دچار شکستگی‎های متعدد و خونریزی داخلی شد. هنگامی که آگاهی‎اش را دوباره به‎دست آورد، اصرار داشت که بدون نیاز به درمان بیشتر به خانه برود. او گفت: «با این سنی که دارم، خودم را به دست سرنوشت می‎سپارم.» او از توصیه‎هایم پیروی کرد و عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است» را تکرار کرد. او بدون مصرف قرص بهبود یافت، بنابراین می‎دانستم که به‎طور جدی به استاد و دافا باور دارد.

از او پرسیدم: «تو عبارت "حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است"را تکرار می‎کنی اما آیا معنی آن را می‎دانی؟ "حقیقت"به معنای صادق و درستکار بودن است. "نیک‎خواهی"یعنی مهربان باشی و ملاحظه دیگران را بکنی. "بردباری"به معنای داشتن صبر و تحمل دیگران است. تو خانم یین را سرزنش کردی و به گریه انداختی. آیا این دقیقاً مخالف حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری نیست؟ همچنین خانم یین ماشین شستشویی را با نیت خوبی خرید، فکر می‌کرد که این کار باعث می‎شود بارم برای بردن لباس‎های کثیف به خانه کم می‎شود. آیا تو هم نگران این موضوع نبودی؟ تو همیشه می‎گویی که می‎خواهی از تعالیم استاد پیروی کنی و شخص خوبی باشی. به‌عنوان فردی خوب، باید با همه خوب باشی.»

به‌نظر می‎رسید که به نتیجه رسیده و با خودش زمزمه کرد: «خب، فکر کنم تقصیر من بود. با او بد رفتار کردم.»

قدرت دافا ناراحتی بزرگی را حل و فصل کرد. بعدها از خانم یین پرسیدم چرا درباره خرید ماشین لباسشویی اول به من نگفت. معلوم شد که او تخفیف را دیده بود و قصد داشت آن را با پول خودش بخرد. اگر به‌خوبی کار می‌کرد، قصد داشت دفعه بعد که وسیله نقلیه‎ای از زادگاهش به آنجا می‎آمد ماشین لباسشویی را به خانه‎اش بفرستد. او می‌ترسیده که پول ماشین لباسشویی را به او ندهم، بنابراین چیزی به من نگفت.

به او گفتم: «من باید بی‌تردید آن را پرداخت کنم. تو از این خانه مراقبت می‌کنی و ما باید شرایط کاری مناسبی را ارائه دهیم. متأسفم که آن را نادیده گرفتم. و هنگامی که زمان آن برسد که برایت ماشین لباسشویی بخریم، آن کار را خواهیم کرد.»

تعجب کردم که چطور توانستم در برخورد با این وضعیت، آرام و صلح‎جو باشم.

استاد بیان کردند:

«ما می‎گوییم که یک پیامد خوب یا بد از یک فکرِ آنی می‎آید. تفاوت در یک فکر، به نتایج مختلفی منجر می‎شود.» (جوآن فالون)

اگر فراموش می‌کردم که یک تمرین‌کننده هستم، خانم یین را سرزنش می‎کردم و حتی با عصبانیت او را اخراج می‎کردم. این امر منجر به نتیجه بسیار بدی می‌شد. این قدرت دافا بود که مرا تغییر داد و همه چیز به‎خوبی پیش رفت.

دافا رنجش در میان اعضای خانواده را حل می‎کند

زمانی، پس از آنکه خانم یین به‎مدت شش سال برای ما کار می‌کرد، برای تعطیلات سال نوی چینی به خانه‌اش رفت، اما بعد از دو هفته، طبق قراری که گذاشته بودیم، بازنگشت. وقتی به خانه‎اش زنگ زدم، او گفت که شوهرش می‌خواست با او به اینجا بازگردد. او به شوهرش اجازه نمی‎داد، و شوهرش نیز به او اجازه نمی‎داد خانه را ترک کند. به او گفتم که با شوهرش به اینجا بیاید. او نگران بود که مادرم نخواهد یک مرد در خانه‎اش باشد. به او گفتم نگران نباشد و کمک می‎کنم تا مادرم متقاعد شود.

بعداً متوجه شدم که وقتی خانم یین شروع به تمرین دافا کرد، شخصیتش کاملاً تغییر کرد. او دیگر غیرمنطقی نبود و به راحتی تحریک نمی‎شد، در عوض ملایم و آسان‎گیر بود. دافا مسائل خانوادگی‎اش را حل کرد و تغییرات بزرگی به بار آورد. شوهرش از خیانت به او پشیمان شد، به معشوقه‎اش گفت که آنجا را ترک کند و از برگشت خانم یین به خانه استقبال کرد. پسرانش همه مایل بودند با او زندگی کنند. کوچکترین پسرش نیز دیگر برای گرفتن پول او را اذیت نمی‎کرد.

خانم یین به‎طور خصوصی به من گفت که شوهرش عضو حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) بود و می‎خواست به او کمک کنم از آن خارج شود. بنابراین فرصتی را برای گفتگو با او درباره دافا و آزار و شکنجه پیدا کردم. در نهایت موافقت کرد که ح.ک.چ را ترک کند و بعدها برای تمرین دافا به خانم یین ملحق شد. چهار ماه بعد مجبور شد به‎دلیل رسیدگی به برخی موارد فوریِ خانوادگی، به خانه برود.

بعداً متوجه شدم علت اینکه شوهر خانم یین اصرار داشت به محل کارش بیاید این است که نگران بود همسرش توسط کارفرمایش تحت بدرفتاری قرار گیرد. اکنون از اینکه خانم یین برای خانواده‎ای کار می‎کند که آنها نیز فالون دافا را تمرین می‌کنند، خیالش خیلی راحت بود.

فکر نهایی

این ماجرای پرستار مادرم بود. تغییرات فوق‎العاده در خانم یین و خانواده‎اش، قدرت و زیبایی دافا را نشان می‌دهد. این دافا است که خانواده‎اش را به خانواده‎ای شاد تبدیل کرد. از ماجرای آنها می‎خواهم به همه بگویم، به خصوص کسانی که درک غلطی درباره دافا دارند، استاد و دافا برای نجات همه موجودات ذی‎شعور اینجا هستند. به دروغ‎های ساختگی و تبلیغاتی که دافا را بدنام می‎کند گوش نکنید. دست از پیش‌داوری بردارید و وقتی تمرین‎کنندگان حقایق را توضیح می‎دهند به آنها گوش دهید. این فرصتی که یک بار در یک میلیون سال به وجود می‎آید را گرامی بدارید و آینده شاد و روشنی را برای خودتان و خانواده‎تان انتخاب کنید.

در این روز جهانی فالون دافا، به استاد به‌خاطر نجات نیک‌خواهانه‌شان ادای احترام می‌کنم و تولدشان را جشن می‌گیرم!

(ارائه شده برای «جشن روز جهانی فالون دافا» سال 2018 در وب‌سایت مینگهویی)